سیدعلی میرفتاح در ستون طنز روزنامه اعتماد نوشت: رياكارانه اگر بخواهم بنويسم بايد بنويسم كه از توقيف ٩دي و بيكار شدن همكاران مطبوعاتيام در جناح مقابل ناراحتم و روزي را آرزو ميكنم كه هيچ روزنامهاي به هيچ جرم مطبوعاتي تعطيل و توقيف نشود و ما در نهايت آزادي و صلح كل، دور هم صفا كنيم و گل بگوييم و گل بشنويم و دست در دست هم دهيم به مهر، ميهن خويش را كنيم آباد. اما از آنجايي كه نيم جو صداقت به خرواري ريا ميارزد صادقانه اعتراف ميكنم كه از تعطيلي اين مجله خوشحال شدم و بدم هم نميآيد بقيه السيف ايشان نيز تعطيل و توقيف شوند و كركرهشان پايين كشيده شود. هميشه شعبان، يك دفعه هم رمضان.
اين همه ما تعطيل شديم و با لودر از رويمان رد شدند، يك بار هم اين دسته از عزيزان طعم گس توقيف را بچشند. البته خوب كه فكر ميكنم عذاب وجدان به سراغم ميآيد و اين خوشحالي كودكانه به ناراحتي تبديل ميشود. جور گناه مديرمسوول و بعضي نويسندگان و گزارشگران را كه گرافيست و آبدارچي و نگهبان و خدماتي و امور مالي نبايد بكشند.
تاوان خطاي سياسي را كه كاركنان غيرسياسي نبايد بپردازند. توي همين رسانههاي اصلاحطلب مگر هر كس كار ميكند اصلاحطلب قسم خورده است و يا وجودش را وقف آرمانهاي دوم خردادي كرده است؟ آنها كه از بيرون نگاه ميكنند معمولا تصوري اغراقآميز دارند كه مثلا در شرق و اعتماد همه غربزدهاند و از صبح تا شب توي فيسبوك و توييتر و اينستاگرامند و هر شب با خانيكي و ليلاز و مرحوم بورقاني جلسه دارند تا نقشههاي براندازانهشان را عملي كنند.
از اين طرف هم احتمالا از دور كه ٩دي و وطن امروز و رمز عبور را كه ببينيم فكر ميكنيم با هيات مديره اصولگرايان تندرو طرفيم و همه آنها شمشير را از رو بستهاند تا پدر صاحببچه اصلاحات را دربياورند. اما واقعيت اين است كه حتي كيهان هم يكدست نيست و آدمها كاغذ روزنامه نيستند كه از سردبيرشان تبعيت كنند.
حكم سردبير و مديرمسوول نافذ است اما فقط روي كاغذ. آدمها پيچيدهاند و به راحتي دم به تله نميدهند. اين را كسي به شما ميگويد كه در هر دو طيف رفيق دارد و با آنها در مورد مسائل مختلف حرف ميزند. بعضي آدمها از دور دل ميبرند و از نزديك زهره. اما آدمهاي ديگري هم هستند كه هر چند از دور زهره ميبرند اما از نزديك دل ميبرند و مهربانند و دوست داشتنياند و جان ميدهند براي رفاقت. عيب ما اين است كه رفاقتهايمان را ذيل سياست معنا كردهايم و به تقليد از سردبيرها آدمها را يا حذف ميكنيم يا در صفحه يك چهارستوني كارشان ميكنيم.
از سياست گريزي نيست اما ما زيادي سياست را باد كردهايم و توي زندگي و فكرمان داخلش كردهايم. باز حالا خوب شدهايم و زندگيمان طبيعيتر شده وگرنه تا چند سال پيش سايه سياست حتي روي ازدواجها و روابط عاطفي هم سايه ميانداخت. هيچوقت يادم نميرود كه يكي از رفيقانم كه اوايل دهه شصت خواستگاري رفته بود، چون نتوانسته بود با نامزدش بر سر مقام و منزلت هاشميرفسنجاني به تفاهم برسد، از خير نامزدي و وصلت گذشته بود.
سياست هم البته بيتقصير نيست و مثل انبانهاي است كه حتي اگر ما به آن كار نداشته باشيم او با ما كار دارد. گفت پا روي دم من نگذار، گفت تقصير از دم شماست كه آنقدر بزرگ شده كه من هرجا پا بگذارم روي دم شماست. قصه داود و جالوت همين است كه چون جالوت زيادي بزرگ بود از پا درآمد، داود نبي به هر طرف سنگ ميانداخت ميخورد به يك جاي اين غول بياباني. سياست هم غول بياباني شده و ما هر حرفي بزنيم و هركاري كنيم و هر سنگي بيندازيم به يك جايش اصابت ميكند. اگر سياست اينقدر فربه نشده بود امروز ما از تعطيل ٩ دي خوشحال نميشديم و توقيف سه، چهارتاي ديگر را انتظار نميكشيديم و دلمان خنك نميشد كه درزي در كوزه افتاد.
شايد هم اگر موقع تعطيلي ماها دوستان ناخن به هم نميساييدند و ذوق نميكردند امروز ما طور ديگري رفتار ميكرديم. هميشه شعبان، يك دفعه هم رمضان جزو فرهنگ اين مملكت است و وارد خون ما شده و كارياش هم نميشود كرد. حيف كه وجدانمان درد ميگيرد و شادي به كاممان تلخ ميشود و... سياست خوب است اما به اندازه...