نویسنده: وحید معتمدنژاد
هر سفری در ذات خود، هدف خاصی دارد که انگیزه سفر را دوچندان میکند و همراهانی که تو را مشایعت میکنند نیز بر این انگيزه میافزاید. تاریخ مطبوعات جدا از قدمتش که به سالیان دور میرسد، بخشی از آن مربوط به کسانی است که سلسلهبخش تاریخ این حوزه هستند و بهدليل توسعه و گسترش آن و همچنین آموزش و معرفی به جامعه، نقش مهمی دارند و کم نبودهاند اینچنین کسانی، از میرزاصالح شیرازی گرفته تا کاظم معتمدنژاد و...
فاصله بین این دو نسل که در آن مطبوعات ایران دچار تغییر و تحولات خاصی شده است که مجال این مقال نیست.سفر به شهرستان بیرجند؛ همانجایی که زادگاه پدر علوم ارتباطات است، با همسفرانی از جنس مطبوعات، یکی در قالب مقام دولتی و متولی مطبوعات و آن دیگری در قالب مستقل یا بهتعبیری خصوصی، یکی در قالب ناظر و دیگری در قالب ناقل که خبر را بیواسطه نقل میکند، سفری که در آن یکی مدیری است مسئول و دیگری مدیرمسئول که از همین جغرافیای «شرق» کشور سر برآورده است و این همراهی در سفر، به معنای همپذیری دو رکن اصلی نظارت و حمایت از رسانههاست؛ این سفر هرچند کوتاه و مجمل بود؛ اما پیوند عام و خاص بود، از آن جهت که چهرگانی سوخته از باد گندمزارهای کویر با تمام بیخبری از لید و خبر در کنار کسانی که خبر را میدانند، رابطهای مأنوس برقرار میکردند؛ کسانی که از زادگاه پدر پیر ارتباطات در تجلیل سنت و دعا برای بزرگداشت او آمده بودند و کسانی که دانشآموخته مکتبش و امروز بر بدنه وزارت و صدارت. این هر دو یعنی نفوذ خبر یکی در مقام سنت و دیگری در مقام کسب دانش و فضیلت.این سفر جشنواره خبرگزاری و مطبوعات خراسان جنوبی بود و به نکوداشت پدر ارتباطات میپرداخت؛ اما نه همایش بود، نه هماندیشی که همافزایی بود از دو نسل قدیم پست و تلگراف و تلفن و چاپارها و نسل جدید شبکههای اجتماعی که اینترنت آن را به ارمغان آورده است و پدران و مادران را به سرککشیدن در این دنیای مجازی وادار ميكند.این سفر دستاورد دیگری هم داشت، کلاس و همکلاسیهایی که پس از گذشت نزدیک به ٨٠ سال بر همان نیمکت چوبی که روزگاری با چوب و فلک آموزگار، به فهم دانش میرسیدند با هم عکس یادگاری گرفتند و نام و یاد او را به نیک بر زبان راندند و خانه پدری که در این مراسم به خانه فرهنگ نامگذاری شد.این سفر با زمان کوتاهش خاطرهای بهیادماندنی از خود برجا گذاشت که عمده آن درددل از نوع لنز دوربین است که هرازچندگاهی بر «محرومیت از خبر» میچرخد و بهآنی در مشکلات و معضلات پایتختنشینی گم میشود و همان قصه دوری از مرکز، بار فقر فرهنگی را بازگو میکند.