کرمان امروز نوشت:
کرمانی ها هر جا که به وطن به دین و به شهرستان توهین شود، هجرت می کنند و از مال دنیا می گذرند. نمونه آن حکیم قاسمی است. او در دربار محمد علی شاه به حرفه معلمی مشغول بود. یک روز محمدعلی شاه در حضور معلم خود کبوتری را پرواز می دهد و بال های کبوتر دیگری را می چیند. آنگاه می گوید ملت ایران را باید مانند این کبوتر بی بال کرد تا فکر پرواز نکنند. سخن این شاهزاده مغرور دل کرمانی را می رنجاند و حکیم قاسمی دربار را ترک می کند و به کرمان می آید و باور دارد که چراغ گوشه نشینان مدام می سوزد. در کرمان هم معلم می شود.
حکیم قاسمی فرزند مرحوم میرزا زین العابدین است که با شوق و علاقه ای که به مطالعه دارد همه آثار کلاسیک را با دقت مطالعه می کند و کتاب «خارستان» را می نویسد. در این کتاب قاسمی به زیبایی از کتاب گلستان سعدی اقتباس کرده است. همین کار و دامنه دانش و علم اوست که ستاره ای می شود در آسمان شعر و ادبیات و طنز کرمان.
حکیم قاسمی نود سال عمر می کند و در همه عمرش هرگز از کتاب جدا نمی شود. قلم و کاغذ و کتاب یاران او هستند که هرگز حکیم قاسمی را تنها نمی گذارند. در سال 1308به کوچه آخرین بن بست می رسد و خرقه تهی می کند.
کرمان یکی از بهترین معلم های زبان خود را که ذهن او انباشته از واژه های کرمانی است از دست می دهد. قاسمی واژه های کرمانی را خیلی خوب می شناسد. با زبان زحمت کشان قالیباف آشناست. شاید یکی از دلایلی که خارستان را با اقتباس از گلستان سعدی نوشته است این است که بتواند واژه های زیبای کرمانی را از مرگ نجات دهد. هشتاد سال بعد طنز پرداز امروز حمید نیک نفس با همین هدف و با همان آگاهی برای زنده ساختن واژه های کرمانی در قالب شعر کتاب «چغوک اوچکو» را می نویسد.
حکیم قاسمی گفته است:
ای خلوشی که با سر ناخن
کارها می کنی و میلافی
کی بری منت از سیاه و سفید
تو که شب تا به صبح می بافی
اگر سعدی زنده بود و واژه های کرمانی را می شناخت از خواندن اشعار حکیم قاسمی به وجد می آمد و به اقتباس او از گلستان افتخار می کرد.
چه غم بازار کرمان را که باشد چون تو دلالی
چه باک از ثقل باران را که دارد چون تو حمالی
محمدعلی علومی نویسنده طنزنویس طنز قاسمی را تحلیل کرده است که برای شناخت قاسمی باید به آن مراجعه کرد.