خوش چهره، جلال در خبرآنلاین نوشت:
یکی از برجستهترین چهرههای انقلابی دهههای 50 تا 80 میلادی امریکای لاتین و بلکه جهان، چشم از جهان فرو بست. "فیدل کاسترو" برای بیش از سه دهه چهره محبوب انقلابیون پرشوری بود که سودای مبارزه با امپریالیسم غرب را در سر داشتند. انقلاب 1959 کوبا بیش از تجربه انقلابهای جهان مورد توجه و تجزیه و تحلیل روشنفکران انقلابی بود.
انقلاب و استقلال طلبی گاندی در هند، سوکارنو در اندونزی، پاتریس لومومبا در کنگو و ... خلاصه همه جریانهای انقلابی در افریقا و آسیا در دهههای یاد شده زیر سایه هیبت تبلیغاتی انقلاب کوبا و شخصیت کاریزماتیک کاسترو قرار داشتند.
جوانان انقلابی خود را شبیه کاسترو یا چهگوارا میکردند؛ در حالیکه همان هنگام نیز اقلیتی بودند که زیرکانه یادآور میشدند؛ همه جای دنیا کوههای "سیرا ماسترا" ندارد که کسی مثل کاسترو بتواند با جمع کردن 80 نفر انقلابی، جنگ چریکی را علیه دولت مستقر آغاز کند و سرانجام پیروزمندانه وارد هاوانا، پایتخت کوبا شود. با اینحال کاسترو و انقلاب کوبا همچنان پیشتاز تبلیغات انقلابی برای غالب آرمانخواهان بود. "خوزه مارتی" رهبر استقلال آمریکای لاتین و "سالوادور آلنده" در شیلی نیز زیر سایه انقلاب کوبا و شخصیت کاسترو قرار داشتند.
باید نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی در 1990 از هم میپاشید تا با تحلیل چرایی و چگونگی این اتفاق، روشنفکران آرمانخواه و انقلابی جرأت و جسارت نقد و تحلیل آنچه در کوبای تحت حاکمیت نظام کمونیستی مدل کاسترو تجربه شده است را بیابند.
تا پیش از این در واقعگراترین تعبیرات، از کاسترو و نظامش به عنوان "دیکتاتوری مصلح" یاد میشد که توانسته است در سه بخش آموزش، بهداشت و مسکن بیشترین دستاورد را برای مردم کوبا فراهم کند. آنان توقف وضعیت اقتصادی و اجتماعی کوبا را در 1960 قیمت رهایی از فلاکت کوباییها در دوران حاکمیت نظام باتیستا تفسیر میکردند. به قول گاندی که میگفت؛ " بگذارید از فلاکت رها شویم و با فقر زندگی کنیم".
اما از دهه 90 میلادی و خاصه با فروپاشی امپراطوری شرق کمونیست بود که رفته رفته این باور نه تنها میان روشنفکران بلکه مردم کوبا بروز یافت که کارنامه یک سیاستمدار تنها با موفقیتهایش قضاوت میشود و نه سخنان شور آفرینش. تنها در این دوران بود که دیگر سخنرانیهای گاه 9ساعته او برای مردم کوبا جاذبه نداشت و جملات او کمتر مورد استناد انقلابیون قرار میگرفت.
کاسترو که از سال 1959 تنها شخصیت برجسته کوبا بود و بر مسندهای رهبری کشور، نخست وزیری و رئیسجمهوری تا سال 2008 میلادی تکیه داشت، رفته رفته باور کرد که باید دنیای جدید را نه از بلندی کوههای سیرا ماسترا بلکه روی زمین و چشم در چشم واقعیات جهان دید و براین اساس تصمیم گرفت. او اگرچه تا سال 2011 رهبری حزب کمونیست را در اختیار داشت اما سه سال پیش از آن(2008) با انتقال قدرت به برادرش "رائول کاسترو" پذیرفت که باید به تغییرات تن داد.
دنیا، دنیای دیگری شده بود و نسل جدید کوباییها با گذشتگان خود تفاوت کرده بودند. مطالبات نسل جدید، زندگی به سبک جدید بود. انقلابیون نیکارگوا به رهبری دانیل اورتگا که سه دهه پیش با الگو گرفتن از انقلاب کوبا توانسته بودند رژیم دیکتاتوری سوموزا را سرنگون کنند، تنها با قبول سبک جدید مبارزه باردیگر بر مسند قدرت در این کشور بازگشتند.
چه کسی باور میکرد روابط واشنگتن _ هاوانا آنهم در زمانی که کاسترو هنوز در قید حیات است، ترمیم شود و این کشور پذیرای "باراک اوباما" رئیس جمهور امریکا در 2016 باشد.
فیدل کاسترو، این انقلابی دهههای سپری شده اکنون چشم از جهان فروبسته است. هیچکس حتی دشمنانش نمیتوانند او را به تجدیدنظرطلبی در مواضعش متهم کنند. میتوان همچنان او را انقلابی صادق خواند که کوشید در بهترین وضع یک دیکتاتور مصلح باشد. آنچه کاسترو را زیر تیغ نقد میبرد این است که به سختی لزوم تغییر در روشهای حکومتداری خود را پذیرفت.