مهدی بهلولی آموزگار در روزنامه شهروند نوشت:
سالها پیش، زمانی که من بچه بودم، همسایه روبهروی ما سه پسر داشت. پسر بزرگش، پزشک شد، دومی معتاد شد و تزریق کرد و درگذشت، و سومی میوهفروش چرخی شد؛ یعنی بر روی گاری و چرخ، میوه میفروخت- هم اکنون دیگر سالهاست که از آنها خبر ندارم. خانواده دیگری را میشناسم که سالها پیش وضعیت مالی خوبی داشتند.
پسر بزرگ خانواده، سر کار بود و همسر و بچه داشت و در خانه بزرگ پدری که در یکی از منطقههای خوب شهر بود به همراه پدر و مادرش زندگی میکردند- یعنی یک طبقه خانه پدری، دست او و زن و بچهاش بود. معتاد شد. پدرِ پدر و مادرش را درآورد. خانه پدری را فروختند و سهم او را دادند اما به سهم خودش اکتفا نکرد. پدرش مُرد و مادرش سر پیری اجارهنشین شد. کارش را از دست داد. همسرش از او جدا شد و بچهاش را با خودش برد. چندی پیش شنیدم که کارتنخواب شده است. حالا پرسش من این است که چرا من باید برای این کارتنخواب دل بسوزانم؟! و چرا به یک باره همگی ما شدهایم مدافع حقوق کارتنخوابان و خیابانخوابان و به تازگی هم «گورخوابان»؟!
و چرا تنها مقصر همه بدبختیها و نابسامانیهای جامعه، دولت و حکومت است و هیچ بخشی از آن به خود ما شهروندان بر نمیگردد؟! کلی نمیشود داوری کرد اما پای صحبت برخی از همین گورخوابها و کارتنخوابها که بنشینی در مییابی که چه بسا هر کدام از آنها، چه زجری دادهاند به خانوادههایشان و چه زیانهایی که به آنها نرسانده و نزدهاند. از نزدیک شاهد بودهام که بارها و بارها طرف را بردهاند در کمپهای ترک اعتیاد خواباندهاند و هزینههایش را هم دادهاند و طرف از کمپ، سرحال و سالم بیرون آمده و پس از چندی دوباره معتاد شده است.
بدبختی ما این است که گویی «شعور و شناخت متعارف» (common sense) را از دست دادهایم و به یک باره اختیار و آزادی انسانها را از یاد بردهایم. به فرض که حکومت، دلسوز شهروندان نباشند پدر- مادران هم دلسوز نیستند؟! اگر حکومت برای اینها کاری نکرده، خانوادهها هم کاری نکردهاند؟ هیچ کس کمک اینها نکرده است و هیچ امکانی نداشتهاند که به یک باره سر از گور درآوردهاند؟!
باری، سخن بر سر این نیست که حکومت در نابسامانیها و نابهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی نقشی ندارد- نقش دارد و نقش زیادی هم دارد- اما یادمان نرود که خود انسانها هم در زندگی و سرنوشت خود نقش داشته و دارند. یکی میگفت که قرار بوده پولی جمع کنیم که بدهیم به یک آدم بدبخت، و یکی میگفته که عامل بدبختی مردم حکومت است و حکومت باید برود به او کمک کند و هر چه از این انجمنهای خیریهای هم هستند باید جمع شوند.
روشن نیست که کِی باید از این افراط و تفریطها فاصله بگیریم. نباید برای انتقاد از دولت و حکومت، شعور متعارفمان را کنار بگذاریم- برخی کسان هم البته، با عینک ایدئولوژی، تنها و تنها، سیاهیهای جامعه را میبینند- و تنها در اندیشه همراهی با موجهای مجازی باشیم. در برابر هر پدیدهای باید بکوشیم با استقلال رأی و خرد سنجشگر برخورد کنیم.