کد خبر: ۱۹۳۹۸
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۴
ارسال به دوستان
ذخیره
در گفت و گو با هنرمند نقاش و توان‌یاب مطرح شد
حمیده پیر مرادی متولد کرمان و کارشناس نقاشی از دانشکده‌ی هنر همین شهر و کارشناس ارشد پژوهش هنر است. او عضو انجمن نقاشان نوگرای ایران و از فعالان سابق انجمن هنرهای تجسمی کرمان است و چند اثر در موزه دائمی صنعتی کرمان دارد.

گفت‌وگوی فردای کرمان با حمیده پیرمرادی:

 خانم پیرمرادی! اگر اجازه بدهید در ابتدای صحبت دوست دارم از سرکار عالی بپرسم: وضعیت آموزش هنری در بین بچه‌های توان یاب را در حال حاضر نسبت به زمانی که شما شروع کردید و نسبت به امکانات و شرایط  خودتان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فضای هنری آن وقت‌ها خیلی کم  بود و دید خوبی هم نسبت به هنر نبود. خیلی‌ها فکر می‌کردند بچه‌هایی که به سمت هنر و مخصوصا هنرهای تجسمی می‌روند، تنبل‌اند و درسخوان نیستند و نمرات  خوبی نمی‌آورند. در این شرایط، من شخصا به نقاشی خیلی علاقه داشتم و اوایلی که شروع کردم، از روی مجله یا روزنامه و یا هر چیز دیگری که دم دستم بود برای پیشبرد علاقه‌ام استفاده می‌کردم، حتی از اتاقی که توش زندگی می‌کردم، الگو می‌گرفتم. یعنی سعی می‌کردم از حداقل‌ها، حداکثر استفاده را بکنم. به هر حال روزی که من شروع کردم، امکانات آموزش هنری با امکانات کنونی قابل مقایسه نبود. بد نیست برای‌تان بگویم که برای دوره‌ی متوسطه من وقتی تصمیم گرفتم وارد هنرستان بشوم و در رشته‌‌ی نقاشی تحصیل  کنم، مرا به خاطر شرایط ویژه‌ی جسمی و حرکتی‌ام رد کردند و به من گفتند: ما برای شرایط شما امکانات نداریم و حضور شما در هنرستان برای وضعیت روحی و روانی دیگر دانش‌آموزان ما خوب نیست و روحیه‌ی آنها به هم می‌ریزد! بنابراین من به هنرستان و رشته نقاشی نرفتم و در دبیرستان رشته‌ی تجربی خواندم، اما شخصا نقاشی را رها نکردم و به علاقه‌مندیم به شکل دیگری پرداختم و در کنکور هنر شرکت کردم. آقای محمد رضا هاشمی نژاد که از گرافیست‌های خوب کرمان هستند، مرا به آقای عربپور معرفی کردند. آقای عربپور در طبقه چهارم یک آزمایشگاه! نقاشی تدریس می‌کردند. این شرایط قطعا برای من که معلول جسمی و حرکتی بودم، و کسانی مثل من خیلی سخت بود. اما من خانواده‌ی بسیار خوبی دارم که همیشه حامی من بوده و هستند، بنابراین فکر می‌کنم شخصا به خاطر علاقه‌ی شدید و پشتکار شخصی و نعمت یک خانواده‌ی خوب این سختی‌ها را اصلا نمی‌دیدم.

اما شرایط کنونی نسبت به آن‌وقت‌ها بسیار خوب شده. علاوه بر مدارس عادی که رشته‌ی هنر دارند، در مدارس استثنایی هم رشته‌های مختلف هنری هست. خود من در حال حاضر دبیر بچه‌های استثنایی ناشنوا هستم که رشته‌شان نقاشی است. در کل، اگر الان وضعیت اقتصادی جامعه ضعیف است، اما هرکس با هر توانمندی می‌تواند به سمت هنر برود و این عالی است.

 معتقد هستید شرایط و امکانات آموزشی بهتر شده است؛ خروجی این شرایط را چونه ارزیابی می‌کنید؟

خروجی مطلوب و خوب نیست.

 دلیلش چیست؟

چیزهای خیلی مختلفی دخیل است، به اعتقاد من جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی راحت‌طلب شده. قبلا، هر کسی برای اینکه به خواسته‌ی خود برسد، زحمت و سختی می‌کشید. این فرایند مخصوصا در وادی هنر که تا سختی نکشی، هنرمند نمی‌شوی، خیلی حایز اهمیت است.

نکته‌ی دیگر اینکه در حال حاضر، همه‌ی کارها کامپیوتری و دیجیتال شده. امکانات صمعی بصری، خیلی زیاد شده، اما در مواردی به هنر، ضرر زده است. الان خیلی‌ از هنرجوها به جای اینکه روی یک چهره کار کنند و زحمت بکشند تا نمونه‌ی واقعی آن را دربیاورند، ترجیح می‌دهند، یک پرینت بگیرند و از روی آن کپی کنند.  این نوع نگاه به فناوری باعث شده که ذوق هنری مردم افت پیدا کند. انگیزه‌ی بچه‌ها نیز برای ورود به رشته‌های هنری خیلی کم شده که البته جای بحث فراوان دارد و در این مجال نمی‌گنجد.

 خانم پیرمرادی! در رزومه‌ی کاری شما عضویت در انجمن نقاشان نوگرای ایرانی هم به چشم می‌خورد، من مایلم در ادامه‌ی بحث درباره‌ی نوگرایی و سبک کاری خود برای ما بگویید؟

نقاش‌های نوگرا در ایران از زمانی به‌وجود آمدند که نقاش‌ها از سبک و سیاق رئالیستی و طبیعت‌گرایی به سمت مدرنیسم گرایش پیدا کردند و سبک من هم متاثر از همین حرکت کلی، بیشتر انتزاعی است. تکنیک کاری من هم پاستل و پودر رنگ است و اگر بخواهم به زبان ساده توضیح بدهم، باید بگویم که در آثارم بیشتر به بیان و مفهوم اهمیت می‌دهم. به عنوان مثال: اگر موضوع من یک درخت است، سعی می‌کنم به مفهوم آن درخت توجه کنم و ان را با تکیه بر فرم، از منظر خودم بیان کنم؛ تا اینکه تصویر یک درخت واقعی را تقلید و کپی کنم.

 ممکن است به مخاطب ما توضیح بدهید که چرا نقاشان نوگرا، از رئالیسم و طبیعت‌گرایی فاصله گرفتند و به سمت بیان انتزاعی پیش رفتند؟

می‌توانم بگویم از وقتی که دوربین عکاسی اختراع شد، سبک رئالیسم در نقاشی کنار گذاشته شد. آنهم به خاطر اینکه وقتی دوربین عکاسی در یک لحظه، می‌تواند تصویرهای واقعی را خیلی بهتر از من ِ نقاش، نشان بدهد، چرا من باید کار آن را تکرار کنم؟ البته من به عنوان یک نقاش این توان را دارم که تصویرهای واقعی را تقلید کنم و ممکن هم هست که به عنوان یک کار سفارشی آن را انجام بدهم  اما به عنوان یک هنرمند، آن را هدف کار خود نمی‌دانم و نمی‌خواهم مخاطبم مرا به این شکل ببیند و بشناسد. نمی‌خواهم فکر کند که حمیده پیرمرادی رئالیست است.

 با وجود این تغییر و تحول‌ها اما به نظر می‌رسد، طیف زیادی از مخاطبان هنوز سلیقه‌ی رئالیستی دارند؟

من فکر می‌کنم به عنوان یک هنرمند نباید خودم را با سطح سلیقه‌ی مخاطب وفق بدهم، چرا که از نظر من این تلاش، یک افت کیفی را برای هنرمند در پی خواهد داشت. چرا مخاطب باید بدون تحرک بنشیند و هیچ تلاشی برای ارتقای سلیقه خود نکند و من مجبور باشم سطح خود را پایین بیاورم؟ معتقد هستم ما هنرمندان باید یک کاری بکنیم تا مخاطبان درگیر بشوند و خود را بالا بکشند. در ضمن به اعتقاد من  این هم تصور غلطی است که خیلی‌ها فکر می‌کنند، مخاطب عام یا عادی یا معمولی، متوجه‌ی کار ما نمی‌شود، این دیدگاه هم درست نیست. من بارها و بارها در نمایشگاه‌هایی که گذاشته‌ام، متوجه فهم و ادراک خوب خیلی از مخاطبان به اصطلاح عام شده‌ام.

 به عنوان مثال در حدود دو یا سه سال قبل نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر با عنوان "سکوت در نقاشی” گذاشتم. در آن نمایشگاه یک آقایی وارد سالن شدند و من چون در جایی نشسته بودم که بر کل غرفه‌ها مشرف بود، ‌دیدم که این آقا از همان ابتدا که وارد شد، مضطرب و بهم ریخته بود. خلاصه این آقا، غرفه‌ها را گشت زد و تابلوها را تماشا کرد تا به غرفه‌ی آخر یعنی همانجا که من ایستاده بودم، رسید و از من پرسید: «این کارها مال کیست؟» من گفتم: «نقاش آنها من هستم و اگر توضیحی می‌خواهید در خدمتم.» ایشان گفت: «من قبل از ورود به اینجا، دعوا کرده بودم و بهم ریخته بودم، وارد اینجا شدم تا خودم را از آن فضا بیرون بکشم، حالا با دیدن این کاراها خیلی آرام شده‌ام.»

آن آقا می‌گفت: «در حالیکه نفهمیده‌ام شما چه کار کرده‌اید و نه اصلا فهمیدم این‌ تابلوها چی هستند، فقط می‌دانم که خیلی آرام و ساکت شدم.»

 این تجربه برای من خیلی جالب بود. چرا که اگر من آرزو داشتم، چیزی به مخاطبم بدهم، این آقا در برخورد خود با آثار من، همان را گرفته بود و از نظر خودم جزو موفقیت‌های من در جلب و جذب مخاطب است و در ضمن ثابت می‌کند که مخاطب عام چندان بی‌ذوق نیست.

از سویی دیگر البته فکر می‌کنم مخاطبان ما کمی تنبل شده‌اند و نمی‌خواهند تلاش کنند وگرنه همانطور که گفتم، قطعا مردم متوجه خیلی چیزها می‌شوند مگر اینکه تنبلی بر جامعه حکمفرما بشود که در حال حاضر کمابیش ما از این آسیب رنج می‌بریم.

 شما به عنوان یک هنرمند به آموزش هنر خود نیز مشغول‌اید؛ اگر ممکن است، از خوب و بد آموزش هم برای ما بگویید؟

آموزش اگر مشکلی داشته باشد این است که وقت آدم را خیلی می‌گیرد، وگرنه همه‌اش حسن است.

مخصوصا وقت مرا بیشتر می‌گیرد، چون که حوزه‌ی فعالیت من آموزش برای بچه‌های استثنایی و ویژه می‌باشد و به همین خاطر من باید خیلی چیزها را مناسب سازی کنم و تلاش کنم تا رنگ گزاری، تکنیک و قلم‌موی مناسب با شرایط ویژه‌ی هنرجوی خود را پیداکنم و به او آموزش بدهم. به این شکل خیلی بیشتر وقتم گرفته می‌شود و به عنوان یک هنرمند وقت کمتری برای کار خلاقه‌ام باقی می‌ماند اما از سویی آموزش تجربه‌ای است که هر لحظه نکته‌ای را برایت یادآوری می‌کند و بعضی لحظات در ذهنت جرقه‌هایی می‌زند که سرچشمه‌ی درونت می‌شود و خلاقیتت را به جوشش و فوران مداوم وامی‌دارد. در کل آموزش اگر وقت آدم را نمی‌گرفت، هیچ عیبی نداشت و همه‌اش حسن بود.

 می‌دانم شما از سال ۱۳۷۲ یعنی بیش از ۲۰ سال است که عضو انجمن هنرهای تجسمی کرمان هم هستید؛ به همین دلیل ارزیابی‌تان از عملکرد انجمن هم ارزشمند است؟

آن وقت‌ها که من عضو انجمن شدم و آقای سلجوقی مسوولیت آن را بر عهده داشت، تعداد اعضای آن خیلی کم بود و در مجموع خیلی تلاش می‌کردیم تا انجمن را فعال نگه داریم و کار ارائه کنیم. من هم طبق معمول و از روی علاقه خیلی تلاش می‌کردم. از سال ۷۳ تا ۷۶ من برگزیده‌ی جشنواره‌های استانی و  منتخب جشنواره‌های کشوری انجمن‌های تجسمی بودم اما اخیرا اصلا تعامل ندارم.

 چرا؟

واقعیت این است که فضای انجمن و روابط تغییر کرده و عوض شده است.

 این تغییر فضا برای شما مشکل ایجاد کرده؟

ببینید، بزرگترین مشکل و معضلی که در کل وجود دارد، مساله‌ای شبیه به باند بازی است. هر از گاهی یک تعداد وارد می‌شوند؛ یک تعداد را می‌کشانند سمت خودشان و یک تعداد را از خودشان دور می کنند و می‌رنجانند. به عنوان مثال الان آیا هرکسی می‌تواند در موزه‌ی هنرهای صنعتی نمایشگاه بگذارد؟ آیا وظیفه‌ی انجمن نیست که از موزه بپرسد: کدام هنرمندان می‌توانند در موزه نمایشگاه بگذارند و کدامشان نمی‌توانند؟  در نبود چنین تعاملی به عنوان مثال من ِ نوعی متوجه برگزاری ‌یک نمایشگاه در موزه می‌شوم و می‌بینم که در آن نمایشگاه به دو پشت هنرجوی من زنگ زده شده و اثر آنها نمایش داده شده اما من حتی خبر هم نشده‌ام. در این شرایط است که ارتباط آدم کم می‌شود و بین انجمن و هنرمندان فاصله می‌افتد و انگیزه‌ها کم رنگ می‌شود.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار

آتش سوزی بیش از یک هکتار از اراضی منابع طبیعی راین

مرد میانسال مفقود شده بعد از 5 روز پیدا شد

سهمیه سوخت مناطق دارای انشعاب گاز قطع می‌شود

آخرین پیش بینی هواشناسی از وضعیت جوی کرمان

نجات معجزه‌آسای کودک ربوده شده بمی از دست آدم‌ربایان

زمان آغاز پیش فروش بلیت قطارهای مسافری اعلام شد

آزاد سازي بیش از 3 هزار و 500 مترمربع اراضي ملي در کرمان

اشتغال در شرکت‌های متوسط و کوچک باید تقویت شود

ساعت آغاز به کار ادارات کرمان در ماه رمضان تغییر کرد

خواب‌آلودگی و خستگی علت اصلی بروز تصادفات در ایام نوروز

پر بحث

10 روستای استان کرمان به عنوان روستای هدف گردشگری انتخاب شدند   (۲۴ نظر)

عیدوک بامری که بود و چه رابطه‌ای با حاج قاسم داشت/ احمد یوسف زاده توضیح داد   (۶ نظر)

مشکل تامین زمین در کرمان برای ساخت واحدهای نهضت ملی مسکن  وجود ندارد   (۴ نظر)

پیش بینی وضعیت آب و هوای کرمان   (۲ نظر)

ببینید| فیلم کامل سخنان سید حسین مرعشی در شبکه افق   (۲ نظر)

ببینید| گزارش تصویری گفتارنو از مراسم عزاداری منزل حاج ماشاءالله خدادادپور در کرمان   (۲ نظر)

امام جمعه سابق راور درگذشت   (۲ نظر)

صدور هشدار زرد هواشناسی؛ ورود سامانه بارشی نسبتا قوی به کرمان   (۱ نظر)

ناصر فرشید به عنوان فرمانده انتظامی استان کرمان منصوب شد   (۱ نظر)

دو روستا و یک شهر استان کرمان به اینترنت پرسرعت متصل شدند   (۱ نظر)