سمیرا سرچمی در هفته نامه سخن تازه نوشت:
گاه وامیمانی از اینکه نامش را جشن گذاشتهاند. مناسبت مهم و یا حتا یک میهمانی ساده. وامیمانی از اینکه بروی و میزبانت را با یک شاخه گل رز دعوت کنی. وامیمانی از اینکه به آن جا که رسیدی تبریک بگویی؟ خودت را ناراحت بگیری و دلداری بدهی؟ یا اینکه بیتفاوت فقط ساعتی را سپری کنی. اما همه این سوالات را آنجا که رسیدی به پاسخش میرسی. بله، جشن و پایکوبی به نام «جشن طلاق»!
نه میزبان نگران است، نه غم آلود است و نه نیازی به دلداری دارد. خوشحال است از اینکه راحت شده، از اینکه خودش را برای یک عمر زندگی بیدردسر آماده کرده و در یک کلام خودش را خلاص کرده و حالا میخواهد این خلاصی را با دوستانش جشن بگیرد، بگوید و بخندد، دوباره یاد دوران مجردیاش بیفتد و از اینکه به آرامش رسیده بگوید.
همه چیز مهیا بود میزبان مانند روز عروسیاش خوشحال بود و هیجان زده، کیکی به شکل قلب اما قلبی شکسته که گویی ترک خورده سفارش داده بود. رنگ کیک را به قول خودش شکلاتی سوخته سفارش داده بود و با خنده میگفت: «الکی مثلا من خیلی ناراحتم!! اما گذشته از شوخی میخواهم همه دوران سخت متاهلیام را همین امشب با رنگ کیکی و شمع سوخته بسوزانم و تمامش کنم. میخواهم راحت شوم از حس مسئولیت و به دوش کشیدن سلطه و حرف زور. مطمئنا همسرم نیز امشب را با دوستانش جشن میگیرند و خوشحالی میکنند. ما توافقی جدا شدیم دیروز مرحلهی آخرش به پایان رسید و ما هر دو راحت شدیم. من هم جشن گرفتم چون دلم لک زده بود برای بیخیالی و راحتی و حالا خیلی خوشحالم . خوشحالی که برای هیچکس جز خودم قابل توصیف نیست. من معتقدم همانطور که برای رسیدن به هم دست و پا زدیم و جشن گرفتیم از هیجان حالا هم چون تفاهم نداشتیم و فقط همدیگر را تحمل میکردیم باید به خاطر تصمیم منطقی که گرفتیم خوشحال باشیم و جشن بگیریم.»
سخنان میزبان را که شنیدم صحبتهای دوستان وی را نیز جویا شدم زیرا برایم جالب بود که آنها چه نظری دارند یا حداقل چه احساسی دارند؟ در میان پانزده نفر میهمان، ده نفرشان با کار میزبان موافق بودند چون معتقدند که هر تصمیمی که انسان را به آرامش میرساند و باعث خوشحالیات میشود را باید به جشن گذارند. باید میهمانی گرفت و دوستانت را شریک کنی در این به آرامش رسیدن. اما در این میان دیدگاه پنج نفر دیگر جالبتر به نظر میرسید. یکی از آنها با بیتفاوتی سرش را تکان داد، نگاهی میزبان انداخت و سپس نگاهی به من آهی کشید و پاسخ داد:
«مصنوعیترین جشنی که تا به حال دعوت شده بودم همین جشن بود. لبخند مصنوعی میزبان آدم را نگران میکند. با خودت میگویی که واقعا میخواهد چکار کند؟ تصمیمش برای آینده چیست؟ من از خودش هم پرسیدم که آیا واقعا جدایی از فردی که پنج سال کنارش بودی جشن گرفتن دارد؟ میتوانی خوشحال باشی اما جشن گرفتن که ندارد.» دوست دیگرش صحبتش را قطع کرد و گفت: «تو میگویی که پنج سال کنار هم بودند اما هر کنار هم بودنی که زندگی مشترک نیست. شاید اینطوری خوشحالتر و خوشبختترند. سوالم را جور دیگری پرسیدم. پرسیدم که طلاق اسمش یک شکست است، شکستی که مشکلات و آسیبهای متعددی به همراه دارد. این میان جشن و شادمانی چگونه معنا مییابد؟ پاسخ داد: «به نظر من اسمش را جشن آزادی گذاشته و بعدها به فکر میرود و به تعبیری همان قضیهی الان داغه نمیفهمه.»
پس از آنکه حرفهای میهمانان را شنیدم دوباره به سراغ میزبان رفتم و سوال اصلی را پرسیدم که اصلا دلیل طلاقش چی بوده؟
«سنم پایین بود که عروس شدم ، تفاوت سنیمان زیاد بود. هم رو دوست داشتیم ولی حرف هم رو به هیچ عنوان نمیفهمیدیم. بر خلاف همه زن و شوهرهای مشکلدار، دعوا و جر و بحث نداشتیم اما علایق و سلایق هم رو نمیتونستیم تحمل کنیم و تفریح و خوشگذرونی با هم نداشتیم و هر دو دل مرده و خسته بودیم. من پر شر و شور، او بیحوصله و بیانرژی. واسه همینم توافقی جدا شدیم. دو دل بودیم چندبار پشیمان شدیم اما در نهایت تصمیم قطعیمان را گرفتیم و حالا میخواهم فصلی جدید از زندگیام را شروع کنم. مدل کیکی هم که سفارش دادم از سر ناراحتی و غصه خوردن نیست فقط میخواستم مدل متفاوتی با کیکهای مناسبتهای عاشقانه داشته باشد، همین.»
شاید وقتی صحنه معروف جشن طلاق را در یکی از قسمتهای سریال قهوه تلخ به کارگردانی مهران مدیری در شبکه نمایش خانگی ایران پخش شد خیلیها به آن فقط از جنبه طنز نگاه کردند و خبر نداشتند که جشن طلاق نه فقط در قالب یک داستان بلکه در ایران و حالا در شهر خودمان سیرجان هم در حال رواج است . گرچه به اعتقاد جامعه شناسان برخلاف نگاه سنتی حاکم در ایران همیشه طلاق بد نیست و گاهی حتا آن را از ادامهی زندگی مشترک بهتر میدانند اما با بالا رفتن آمار طلاق از یک سو و روی آوردن برخی مردان و زنان به سبک و سیاق خاص از جشن طلاق به عنوان یک پدیده خشن اجتماعی نام میبرند که بار دیگر زنگ خطری را برای کانون خانوادهها و بنیانشان به صدا در میآورد. پدیدهای نو ظهور که در دراز مدت و به منظور مسخ فرهنگ اصیل ایرانی شکل گرفته که نمیتوان از این تراژدی تلخ به عنوان یک سند افتخار یاد کرد. دکتر فردوسی معتقد است که «من با طلاق مخالف نیستم و نمیگویم که افراد باید بسوزند و بسازند تا پیر شوند ولی جشن طلاق معقول نیست. فردی که از نظر اجتماعی رشد یافته باشد در یک جشن طلاق شرکت نمیکند که فروپاشی یک خانواده را از نزدیک شاهد باشد.»
هاله صبوری مدرس روانشناسی دانشگاه آزاد نیز پس از شنیدن رواج این مسئله گفت: «جالب است، نشنیده بودم.» او معتقد بود دلیل برگزاری جشن طلاق از سوی افراد به شخصیت افراد در وهله اول و عوامل طلاق در وهله دوم برمیگردد. شاید فرد از این طریق میخواهد کمبودهای عاطفی و احساسی ارضا نشدهی دوران متاهلیاش را این گونه جبران کند و از این طریق به تخلیه هیجانی برسد.
حجتالاسلام عباس پورپسندی نیز در اظهار نظرش به جشن طلاق یا جشن سپید این موضوع را به دو بعد تقسیم کرد. بعد اول در رابطه با خود موضوع طلاق که اسلام آن را حلال میداند بدین معنا که هر زمان شخص بداند که ازدواجش اشتباه بوده و مشکلات عدم تفاوتهای فرهنگی و اخلاقی و …. زیاد است و برایش دردسر ساز شده میتواند طلاق بگیرد. به عبارتی همان طور که ازدواج خیلی وقتها اشتباه است، ادامه دادن آن هم میتواند اشتباه باشد و به خاطر مشکلات روانی به وجود آمده از ادامهی زندگی بهترین راهکار میتواند طلاق باشد اما بعد دوم به جشن طلاق برمیگردد. انسان ذاتا و فطرتا به علت جامعهگرا بودنش از رسیدن دو نفر به هم و آغاز زندگی مشترک دو فرد خوشحال میشود اما از شکست عاطفی و از هم پاشیدن زندگی دو نفر هرگز. بنابراین به لحاظ رفتارگرایی و اخلاقگرایی، نامعقول و غیرمنطقیست که افراد به نظارهی آن بنشینند. مثل این که به یک قصهی تلخ لبخند بزنی. فردی هم که با شکست مواجه شده و به شادی مینشیند تنها ظاهر قضیه است. به لحاظ درونی شکست خورده و میخواهد این چنین بر آن سر پوش بگذارد. جشن طلاق را فرهنگ ایران نمیطلبد، رواج آن باعث میشود که قبح طلاق بریزد و به ازدواج به چشم یک داد و ستد معمولی نگاه شود. اینکه مثلا ماشین بخری، خوشت که نیامد پسش بدهی و جشن بگیری.