معمولا رسانهها در هر جنبش یا انقلابی، نقش پررنگی ایفا میکنند. روزنامهها نیز در پیش و پس از مشروطه، در جریان این رویداد بزرگ و انتقال مفاهیم آن به مردم و نقد حاکمیت پس از پیروزی آن، حضور داشته و تاثیرگذار بودند. اما عمده آنها عمر چندانی پیدا نکردند و در دوره استبداد صغیر نیز توقیف روزنامهها و دستگیری روزنامهنگارانی مانند ملکالمتکلمین، شیخ احمدتربتی، میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و اعدام آنها، هیچ تحرک اجتماعیاي را برنینگیخت. پرسش این است که آیا روزنامهها توانستند در اين دوره نقش اصلی خود را ایفا کنند؟ آیا خودشان فهم و درک درستی از مشروطه داشتند و اینکه تا چه حد روزنامه و روزنامهنگاران، در دور شدن مشروطه از اهدافش نقش داشتند؟این پرسشها را با علیاکبر قاضیزاده، روزنامهنگار، مولف، مترجم و مدرس دانشگاه درمیان گذاشتیم. وقتی از او درباره نقش روزنامهنگاران در تحولات بزرگ اجتماعی-سیاسی میپرسم، میگوید: «چهار نفر را در باغشاه به دلیل مشروطهخواهي اعدام کردند که سه تا از آنها روزنامهنگار بودند. در ظهور رضاخان، کریم پورشیرازی، فرخی یزدی و بسياري دیگر قربانی شدند.
جالب است كه سیاستمداران در خانههایشان نشسته بودند. قبل از 1332 و ملیشدن نفت، احمد دهقان، محمد مسعود و چند تن دیگر کشته شدند. در دوران انقلاب نيز باز یک عده مطبوعاتی کشته شدند. دردوره دوم خرداد نيز همینطور؛ بیشترین قشری که آسیب دیدند، روزنامهنگارانی بودند که زندانی شدند يا ترك وطن کردند. میخواهم بگويم که متاسفانه ما روزنامهنگاران، بسيار زود سويیسی میشویم و احساس میکنیم در لندن، پاریس، برلین و زوریخ هستیم. اوضاع فرقی نکرده است. بگذارید جریانات را آرام پیش ببریم؛ بامشورت هم، با همکاری هم. جلو برویم و به یک جایی برسیم».
روزنامهنگاران، یکی از طبقههای فعال در مشروطه بودند. اما باوجود تلاش آنها، گاهي میبینیم که اثر یک شبنامه بیشتر است. این به دلیل زبان ساده و عامهفهم است یا دلیل دیگری دارد؟
علت اینکه در دوره مشروطه و حتی بعد ازمشروطه، یعنی حتی تا دوران رضاشاه و حتی در دوران ملیشدن صنعت نفت نيز این اتفاق میافتد، این است که شبنامه چون نام و نشان، نویسنده و دفتر و دستک ندارد، کسی نمیتواند تعقیبش کند یا سخت میتوان تعقیب کرد و ردش را گرفت، ولی روزنامه اینگونه نیست. روزنامه دفتر دارد، مسئول دارد، مدیرعامل دارد و... . این بسيار طبیعی است که مثلا روزنامههای چاپ خارج از ایران آزادتر از درون ایران بودند؛ این دو نوع روزنامهنگاری، وزن و شرایطشان یکی نیست ضمن اینکه من شبنامهنگاری را به مفهومی که شما دنبالش هستید، روزنامهنگاری نمیبینم.
آن یک نوع آگاهیرسانی نسبتا خصوصی است با دایره انتشار محدود و زیرزمینی که مخاطبان معمولا انتخابشدهای دارد. یعنی درخانهها یا دکانهایی میانداختند که میدانستند مخاطبشان هستند؛ حال یا دشمن بودند یا دوست. ولی روزنامه را دنبالش میآیند و بازخواست میکنند. جالب است بدانید که محاکمه میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل از شماره دوم شروع شد. منظورم این است که آنگونه مطبوعات که عرض کردم، مطبوعات خارج از کشور و شبنامهها، آزادی عمل داشتند، معمولا هتاک بودند و ادبیات نازلی داشتند. حال شما میگویی ادبیات ساده، من میگویم نازل. معمولا این آدمها روزنامهنگار نبودند. معمولا عوامل جوان یا سیاستمداران مخالفی بودند که نميتوانستند حرفشان را بزنند؛ نه بر روی منبر، نه در محافل و نه جایی می توانستند آن را بنویسند.
اما به نظر میرسد که جنس کار را شناخته بودند؟
خیر، نمونههایی از این شبنامهها را در تاریخ بیداری، تاریخ مشروطه کسروی، تاریخ 18ساله آذربایجان و تاریخ مشروطیت ملکزاده میتوان دید. اینها اتفاقا با خط نسبتا بد و درهم بودند و چون چاپ ژلاتینی نيز هستند، چندان خوانا نیستند. در واقع آنها فقط میخواستند حرفشان را بزنند و چندان در پي ستون و زیبایی ظاهری نبودند.
تاثیر خود مطبوعات درشکلگیری مشروطه چه بود؟
اولین چیزی که بهنام روزنامه در ایران ما منتشر شد، در سال 1253 قمری بود. یک عاشق دیوانه که تحصیلکرده انگلیس بود و آدم پرشوری هم بود، در ضمن اروپا را دیده بود و میدانست روزنامه یعنی چه و چه اثری دارد. در دوره محمدشاه قاجار، میرزا صالح آمد و یک نشریهای درآورد که اسم ندارد ولی خودش در مکاتباتش از آن به نام کاغذ اخبار یاد میکند، آن هم به دلیل اینکه ترجمه Newspaper است. ضمن اینکه از 1253 تا سال 1325، 72سال روزنامه درایران در انحصار دربار بود. 72 سال زمان زيادي است، یعنی از محمدشاه تا مظفرالدینشاه. بنابراین اگر در این 72سال دنبال اثر مطبوعات برمردم هستید، ازمطبوعات درباری چیزی درنمیآید. این بحث بسيار گستردهای است، ولی من سعی میکنم خلاصه کنم. اما در همین دوران، نشریههایی در هندوستان، مصر، استانبول، قفقاز، لندن و پاریس بسيار اثر گذاشتند. روزنامه قانون میرزا ملکمخان خیلی اثرگذار بود. ثریای چاپ قاهره و حبلالمتین استانبول، اینها خیلی بر افکار عمومی اثر میگذاشتند.
اما این اثرگذاری روی توده مردم نبود. مثلا حبلالمتین یا روزنامه استانبول را درمحمولههای بار میگذاشتند و برای بازرگانان و تجار خاص میفرستادند. حال اینکه آن تاجر این نسخه روزنامه را به چند نفر میتوانست بدهد که بخوانند، این یک نکته است.
درباره اثرگذاری صحبت میکنید؟
بله، نکته دوم اینکه حتی در زمانی که مشروطه را مظفرالدین شاه امضا میکند، نرخ بیسوادی در ایران بالای 95درصد بود. یعنی غیر از شاهزادهها، اشراف، خانها و بچههایشان، کسی حتي از رو نمیتوانست بخواند. بنابراین به عقیده من مطبوعات تا دوره مشروطه در روشنکردن افکار عمومی چندان اثری نداشتند. البته نیازها و فاصله را نشان میدادند. مثلا اینکه ایران چقدر عقب مانده، پاریس مترو دارد، پترزبورگ بندر دارد و ایران هنوز ندارد که البته مردم را تکان هم میداد. اما این اثرگذاری را ما نمیتوانیم عمده کنیم. عوامل دیگری بود که عامه مردم را تشنه مشروطیت کرد. از همه مهمتر خود حکومت بود که فشارها و ظلم و زوری که به مردم روا میداشت، دیگر از حد گذشته بود. مطبوعات پیش و پس از مشروطه مورد بحث است. در واقع پیش از مشروطه نقش اساسی نداشته است اما بعد از مشروطه داستان دیگری دارد و فرق میکند.
پس کمی درباره اثرگذاری بعد از مشروطه تا شکلگیری استبداد صغیر توضیح بدهید.
بعد از مشروطه اوضاع عوض شد. بدون تردید مشروطه یک دستاورد عظیم برای مردم ما بود. نه برای ما، برای روسیه، عثمانی و مصر نيز همینطور بود. لفظ مشروطه از مفهوم مشروطکردن میآمد؛ مشروط کردن قدرت قاهره اعلیحضرت. مردم نيز که تحت فشاربودند، از شاه و دربار متنفر بودند. ما اگر میتوانستیم مبانی مشروطه را، آموزههای مشروطه را، خط و ربط مشروطه را حفظ کنیم وگسترش بدهیم، وضعمان با الان بسيار فرق میکرد. اصلا قابل تصور نیست.
چرا نتوانستیم گسترش بدهیم؟
متاسفانه آن روحیه عمومی هنوزهم با ماست؛ ما نمیتوانیم با هم کار کنیم. همهمان فیثاغورث و ارشمیدس هستیم، اما در کنار هم نمیتوانيم یک کاری را پیش ببریم. مشروطه و کارسیاسی نيز کار جمعی است، نه کار فردی. مثلا یک گرایشی به نام روحانیت مبارز در دهه 60 شکل گرفت که گروهی متشکل از روحانیون بودند و اعتقاد به بازار آزاد داشتند. تا الان چقدر انشعاب کردند، چند تا حزب از درونش درآمد؟ مثال میزنم. حزب دموکرات آمریکا چند سال سابقه دارد؟ حزب محافظهکار انگلیس چند صد سال به همین شکل باشد خوب است؟ حداقل 600 سال. ما این را نياموختيم. ما اگر میتوانستیم اصول مشروطه را اجرا کنیم، میتوانستیم به حرف همدیگر احترام بگذاریم. اولین بحرانی که در اولین روزهای مجلس پیش آمد، سر این بود که گرایشهای مختلف مشروطه میگفتند حرف من درست و حرف تو غلط است.
آيا مطبوعات نيز همین وضع را داشتند؟
وقتی که مشروطه پیروزشد، به فاصله چند ماه مطبوعات بعد از مشروطه آمدند. اینطور که آقای قاسمی احصا كرده و آمار داده، حدود 57نشریه وارد میدان شدند. البته تمام اینها روزنامههای قابل اعتنایی نیستند. چهار تا از اینها برجستهتر از دیگران هستند. حبلالمتین سید حسن کاشانی که از قاهره آمده بود ودر تهران آن را منتشر میکرد. ديگري روزنامه جهانگیرخان صوراسرافیل است و روزنامه روحالقدس که شیخ احمد تربتی آن را منتشر میکرد و همچنين مساوات محمدرضا مساوات که اهل تبریز بود. این چهار روزنامه بیشترین تاثیر را روی مردم گذاشتند و به مردم شجاعت حرفزدن دادند. اجازه دهید بگویم بیش از همه صوراسرافیل. اما اینها روزنامههایی بودند که در قهوهخانهها یکی میخواند و بقیه گوش میدادند. در جمعها خوانده میشد. مردم میخواندند، آشنا میشدند، میفهمیدند. واقعا اثر قاطعی گذاشتند.
بهخصوص وقتی این روزنامهها میرفتند دربار یا به عناصر قدرت آن زمان نزدیک میشدند، فوری وحشت آنها را برمیانگیختند. به همان موازات، به همان اندازه که مردم را راضی میکردند، دق و دلی مردم را خالی میکردند ومردم هم آگاه میشدند و احساس راحتی میکردند، خشم حضرات را برمیانگیختند؛ دربار، اشراف، زمینداران بزرگ، نمایندگان مجلس و روحانیون. مطبوعات مابدون داشتن برنامه، به این چهار گروه حملهور شدند. شخص شاه، روحانیون تراز اول، ملاکهای پرقدرت امثال فرمانفرما که همین تهران ما نصفش برای او بود، که اینها تحمل نکردند.
اشاره کردید که این چهار روزنامه بسيار برای مردم خوب بودند؛ به رغم همان بیسواد بودن و اینکه یک نفر میخواند و بقیه گوش میکردند. اما در دوران استبداد صغیر و وقتی که بسياري از روزنامهها تعطیل شدند، از یک سو از احساسات مردم مبتنی بر عرق ملی و مفاهیم دینی استفاده میکنند و از طرف دیگر میآیند روزنامهنگاران را میگیرند در باغ شاه آن بلاها راسرشان میآورند؛ ولی هیچ تحرکی در جامعه ایجاد نمیشود. دلیلش چیست؟
اینکه گفتم ما نفهمیدیم چگونه باید بامشروطه برخورد کنیم، یکی از وجوهش همین عملکرد مطبوعات است.
امضای مشروطه هیچ اثری بر لایههای قدرت سنتی در ایران نگذاشت. مثلا با ورود آقای خاتمی به صحنه، یکباره احساس کردیم خیلی کارها میتوانیم بکنیم، در حالی که دوم خرداد روی لایههای قدرت حاکمه درکشور ما اثر نگذاشته بود. همه همانی بودند که بودند. فرقی نکرده بودند، اما ما فکر میکردیم خیلی آزادی داریم. اشتباه از اینجا شروع شد. در تمام دورانی که یک تحول بزرگ در کشور ما روی میدهد و مردم فکر میکنند که آزادی به دست آوردهاند، رفتاری از روشنفکران ما سر میزند که بهجای اینکه جامعه را رو به اعتلا ببرد، عقبگرد ایجاد میکند. ما چند دوره از اینگونه عملکردها داریم. دوران مشروطه است و سقوط رضاخان است در سال 1320. ديگري قضایای ملیشدن صنعت نفت و یکی هم بهمن سال 1357 و انقلاب اسلامی ایران است.
یک مورد فرعی هم داریم که دوم خرداد است. در تمام این پنج مورد، متاسفانه روشنفکران و روزنامهنگاران ما رفتاری از خودشان نشان دادند که پایههای قدرت را از خودشان ترساندند. مثلا روحانیون، صاحبان قدرت، کارخانهداران و هر کسی که دراین مملکت قدرتی داشت و هنوز هم دارد مانند بانکها. در دوره مشروطه نيز همین اتفاق افتاد. این چهار روزنامهای که برای نمونه عرض کردم، مثلا روحالقدس شیخ احمد تربتی که 16شماره به نظرم چاپ شد. مستقیم به شاه حمله کرده بود. به شاه گفته زنازاده، سلاخ، قاتل و از اینجور چیزها. حالا عاقلترین اینها که صوراسرافیل بود، آن هم همینها را گفته، ولی یک مقدار محترمانهتر و مودبانهتر. خب چه تاثیری کرد؟ در بهمن 1286یکی از اولین کارهایی که مجلس مشروطه کرد، بیرون دادن قانون مطبوعات بود. تمام هنر این قانون، محدودکردن روزنامهنگاران است. میدانید چرا؟ برای اینکه روزنامهنگاران چيزي از خودشان نشان دادند که تمام جامعه راعلیه خودشان برانگیختند.
آن زمان بسياري از مشروطهخواهان، تجار و بازرگاناني که خودشان روزنامهخوان و صاحب روزنامه بودند، در مجلس حضور داشتند.
مطبوعات با آنها نيز درگیرشده بودند؛ با مجلسیها، با نمایندگان. اینکه شما میگویید در دوره استبداد صغیر، حمله به مجلس بیرحمانه بود، به عقیده من بخشی از آن نيز به خاطر همین چهار روزنامه بود. همه امیدشان را از دست دادهاند، همه آیندهشان را از دست دادهاند. این پنج دورهای که گفتم، باعث شکفتگی سیاسی شد. قربانیانش معمولا روزنامهنگار بودند. این درس بزرگی است.
چهار نفر را در باغشاه به دلیل مشروطهخواهي اعدام کردند که سه تا از آنها روزنامهنگار بودند. درظهور رضاخان، کریمپورشیرازی، فرخی یزدی و بسياري دیگر قربانی شدند. جالب است كه سیاستمداران در خانههایشان نشسته بودند. قبل از 1332 و ملیشدن نفت، احمد دهقان، محمد مسعود و چند تن دیگر کشته شدند. در دوران انقلاب نيز باز یک عده مطبوعاتی کشته شدند. در دوره دوم خرداد همینطور، بیشترین قشری که آسیب دیدند، روزنامهنگارانی بودند که زندانی شدند و جلای وطن کردند. میخواهم عرض کنم که متاسفانه ما روزنامهنگاران بسيار زود سويیسی میشویم. ما خیلی زود احساس میکنیم در لندن، پاریس، برلین و زوریخ هستیم. اوضاع فرقی نکرده است. بگذارید جریانات را آرام پیش ببریم؛ بامشورت هم، با همکاری هم. جلو برویم و به یک جایی برسیم.
یعنی به زعم شما مطبوعات در حال حاضر فرقی با دوران قاجار نکردهاند؟
علت اینکه مطبوعاتمان هنوز با مطبوعات دوره قاجاریه چندان فرقي نکرده است، این است که مسئولان مملکتی ما اگر کوچکترین نقد، کوچکترین انتقاد، کوچکترین نکتهای از آنها گفته شود، تصور میکنند آسمان به زمين آمده است. دل مسئولان ما خیلی نازک است، در حالی که در اروپا به همدیگر فحش میدهند، عکس زن و بچه همدیگر را چاپ میکنند، در نهایت دادگاه میروند و شکایت ميكنند. عنصردوم این است که ما روزنامهنگاران یکباره خودمان را گم میکنیم. مطبوعات دوره دوم خرداد هنوز هست. ببینید تا کجاها پیش رفتند. در حالی که اگر در مشروطه، در دوره رضاخان، در28مرداد و در دوره انقلاب، اگر ما اینقدر تند نمیرفتیم، جامعه ما را بهتر باور میکرد، مسئولان هم سراسیمه نمیشدند. از طرفی مسئولان ما متاسفانه صبر و قرار در برابر انتقاد و خردهگیری ندارند. در حالی که به نفعشان است اگر به این نکتهها توجه کنند.
به عبارتی ما روزنامهنگاران نیز با توسل به خلقوخویی دیکتاتورمآبانه، فکر میکنیم بیشتر میفهمیم، جای همه تصمیم میگیریم و رسالت اصلی کار را نادیده میگیریم.
روزنامهنگاران بخشی از روشنفکران جامعه هستند. این مشکل روشنفکری در جامعه ماست. اما روشنفکری که در بانک کار میکند، روشنفکری که در وزارت راه کار میکند، روشنفکری که در بیمارستان است، اسباب ابراز عمومی ندارد. ما روزنامهنگاران داریم.
ما به عنوان نمایندگان روشنفکری جامعه، تندروی میکنیم؛ یعنی ما بهعنوان بخشی از روشنفکری، نه یک گروه مستقل. ما چون جزو روشنفکران هستیم، خیال میکنیم بايدقشر روشنفکر را نمایندگی کنیم. به این شکل خودمان را میاندازیم وسط حادثه و متاسفانه آسیبش را نيز میبینیم. چرا نباید روزنامههای ما میلیونی باشند؟ ما80میلیون جمعیت داریم، مانزدیک50 میلیون باسواد داریم. یک روزنامه 200هزار نسخهای باید داشته باشیم؟ یک روزنامه دو میلیونی نباید داشته باشیم؟ چرا؟ برای اینکه مردم به ما اعتماد ندارند. ریشهاش نيز در این است که ما تندروی میکنیم. یک دفعه میخواهیم همه چیز را به هم بریزیم.
هنوزم که هنوز است بعد از 111 سال، هشت يا 9 قانون مطبوعات داریم که چارچوبش همان قانون 1286 است. در همه آنها صحبت بگیر و ببند است، صحبت محدودکردن روزنامهنگاری است، همهاش درونش این است که اگر دروغ گفت، چکارش کنیم؟ هیچکس نمیگوید اگر تو میخواهی جامعه ترقی کند، باید جامعه شفاف باشد.
آیا آن کاری که روزنامهها در مشروطه انجام دادند را میتوانیم یکی ازپایههای انحراف مشروطه از خواستههای اصلیاش بدانیم؟
بخشیاز آن همین است. مطبوعات بخشی از جامعه روشنفکری آن زمان بودند، نه تمام آن. یعنی بازتابدهنده تمایل روشنفکری آن زمان بودند. جالب است در عکسی که از اسرای باغشاه داریم، دو تا شازده ميبينيم. خیلی بامزه است. میخواهم بگویم فقط مطبوعاتیها نبودند. مطبوعات سخنگوی طبقه روشنفکریای است که خیال میکرده از تمام قیدها آزادشده است در حالی که هنوز خبری نشده است. محمدعلیشاه سر جايش نشسته بود، چیزی عوض نشده بود. ما میتوانستیم این کار را رفتهرفته و با آرامش انجام بدهیم. مثل رفتار با مجلس، مجلسی که تازه افتتاح شده و اصلا خودش نيز تکلیف خودش را نمیداند. چون تا دوره پنجم انتخابات نبود. یک عده مینشستند و اینها را انتخاب میکردند. در دورههای اول که حتي رای نبود. یک هیاتامنا بود، مینشستند و میگفتند كه به عنوان مثال از طبقه اصناف مشحسین بیاد، حاج میرزارضا بیاد، از روحانیون آقای فلانی بیاد و از شاهزادهها آن 6 نفر بیایند و این میشد مجلس. دورهاش هم دو سال بود. در این دو سال آن هم دوره اول، تمام کمبودهای مملکتی که سر تا پایش کمبود بود را از مجلس میخواستند. مجلس چه کار میتوانست بکند؟
چرا تفکرگرایی وجود نداشت یا به گفته شما اكنون نيز چندان وجود ندارد؟
این بحث روانشناسی اجتماعی دارد و من متخصص آن نیستم. ولی فکر میکنم بخشی از آن به خاطر اقلیم کشور ماست. اقلیم کشور ما یک اقلیم خسیس و ممسک است. این اقلیم ناخودآگاه آدمها را تند بار میآورد. به قول قدیمیها سودایی بار میآورد.
اما به تازگي در کتابها و مقالات، این جبر جغرافیایی را چندان عامل محکمی نمیدانند. مانند ایالتی که میان آمریکا ومکزیک قراردارد.
همه قضایای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیومکزیک آمریکا با مکزیک یکی نیست. آنها نیومکزیکو را دارند، اما میامی و کالیفرنیا را هم دارند اما آنها فقط همین را دارند. من نمیگویم اقلیم تنها عامل است، عامل دیگر هم دارد. ما همیشه در خطر بودیم. همین الان هم در خطر هستیم. ببینید در نقشه جهان ایران کجا قرار گرفته است؟ در چهارراه حوادث است. ما همیشه در خطر بودیم، بنابراین مجبوریم خودمان را حفظ کنیم، نه جامعهمان را. ما عادت کردیم خودمان را نجات دهیم. ما چند ضربالمثل داریم که قايل به شخص آدم است، نه به جامعه. این اخلاق همیشه در خطربودن، ما را از با هم بودن محروم کرده است. ما در طول تاریخ مجبوریم و یاد گرفتیم که خودمان را حفظ کنیم. ریشه دروغگویی همین است، مجیزگویی ریشهاش همین است و... اینها ریشهاش در این است که ما هیچوقت امنیت نداشتیم.
در همان دوره مگر خود مطبوعاتیها جنس کارشان را نمیشناختند؟
خیلیهایشان نمیشناختند. ما الان داریم در مورد مشروطه صحبت میکنیم. من صفحه به صفحه اینها را خواندهام؛ پیش از مشروطه و بعد از مشروطه. تمام این روزنامههای دوره مشروطه الان تجدید چاپ شده و قابل دسترسی است. دوباره اگر نگاه کنید، میبینید خود مرحوم دهخدا چه میدانست از دموکراسی. خود قاسمخان تبریزی (صور اسرافیل) چه میدانست از دموکراسی و از نقش فرد در جامعه. اینها فقط احساسات داشتند. شیخ احمد تربتی، یک دهقانزاده دو کلاس سوادخوانده، در مساجد تربت حیدریه فقط بلد بود فحش دهد.
این در حالی است که اینها افراد شجاعی بودند. شیخ احمد تربتی یکی از مثالزدنیترین شجاعان روزنامهنگاری ماست. دفتر روزنامهاش در خیابان چراغ برق بود. وقتی میبیند قزاقها دارند میآیند، میرود جلویشان میایستد. با اینها درگیر میشود و یکی از قزاقها را میکُشد. عکسی که از او هست (زنجیریهای باغ شاه) سرش در کل بسته است و در آخر هم به جرم کشتن گروهبان قزاق، با شوشکه میزنند سرش و هر کسی یک ضربه با شوشکه به او میزند. یعنی پارهپارهاش میکنند. میرزا جهانگیرخان وملکالمتکلمین را خفه میکنند.
اینها آدمهای بسیار شجاعی بودند، ولی من در داشتن این چیزی که شما میگویید، تردید دارم که اینها دارای این جهانبینی باشند که من روزنامهنگارم، رسانه مخاطب عام دارد، باید به مردم حالی کنم این چیزی که به دست آوردند، یعنی چه؟ در هیچ کدام از اینها نمیبینم. به جایش تا بخواهی خردهگیری است، فحش است، ناسزاست. من نمیگویم همه تقصیر به گردن مساوات و جهانگیرخان و اینهاست، ولی این آقایان باید درک میکردند حریفشان چه کسی است. با مرجعیت روحانیت در جامه تشیع آن هم در 111سال پیش، امروز نيز نمیتوانی درگیر شوی. باید بدانی کجا زندگی میکنی. ولی اینها خودشان را بیخود و بیجهت به کشتن دادند. صور اسرافیل، حبلالمتین و... اینها اگر10سال عاقلانه ادامه كار ميدادند، جامعه ما بسيار فرق میکرد. اینها همهشان12 شماره، 14شماره و 16شمارهاند. بیشترچاپ نشدند. من با تاسف این را میگویم، نه با بغض. ما زمان خودمان را نشناختیم، ما در دوم خرداد نيز زمان خودمان را نشناختیم.
جنس کار چطور بود؟ ژورنالیستی بود؟
هیچ، هیچکدام، الان هم نداریم. هنوزهم بسیاری از سردبیرها فهم درستی از خبر ندارند. ما نقش مطبوعات را نشناختیم؛ نه فقط مطبوعات، تلویزیون هم همینطور است. کارکرد یک تلویزیون که الان به اندازه دو وزارتخانه طول و عرض دارد، واقعا باید اين باشد؟
انقلاب مشروطه، انقلابی بود که در مفاهیم بسيارخوب بود، اما فقط در سطح جامعه اثر گذاشت و نتوانست لایههای زیرین را تکان بدهد. بعد از این 111 سال چه؟ الان آثاري از آن را میبینید؟
توصیه میکنم نامه ناصرالملک قرهقوزلو به آیتا... طباطبايی را بخوانید. ناصرالملک نخستوزیر شد و نايبالسلطنه احمدشاه هم بود. این آدم تازه از لندن برگشته و به شور مشروطه برخورده بود. ناصرالملک میگوید تو که میگویی مردم باید رای بدهند، تو که میگویی دموکراسی، این مردم که تو میبینی، چند نفرشان مجلس را میفهمند؟ رای خوب است. این مردمی که در جامعه ما هستند، تقریبا صددرصدشان بیسواد هستند. رای اینها چه اهمیتی دارد؟ امروز هم همینطور است. ما چقدر كسي را كه به او راي ميدهيم، میشناسیم.
میگوید نمایندهای که مردم با احساسات بخواهند به او رای دهند، بدون اینکه بشناسند طرف کیست، چه ارزشی دارد؟ آن مجلس چه ارزشی دارد؟ بعد یک مثالی میزند و میگوید فرض کن یک آدمی 10 روز است که هیچ چیز نخورده. شما یک ران شتر را کباب میکنی و میتپانی در حلقش. خب آن فرد میمیرد. درست این است که بگذارید رفتهرفته مردم آگاه شوند که این هیچوقت پیش نیامد ولی این حرفش جالب است که در چنین جامعهای حق رای چه خاصیتی دارد؟ دموکراسی وقتی خوب است که وقتی من رایها میدهم، آقای فلانی را بشناسم؛ بدانم در اقتصاد چه طرز فکری دارد، در حقوق ملی چه طرز فکری دارد، در مورد سیاست خارجی و... بعد به او رای بدهم. وقتی من لیست را بگذارم جلویم و همین را رونویسي کنم و بندازم در صندوق، چه خاصیتی دارد؟ کدامیک از اینها را میشناسم؟
من روزنامهای را میخوانم که امضای فلان شخص را دارد. یا هفتهنامه یا ماهنامهای را میخرم که فلان شخص در آن حضور دارد. آن لیست اگر مورد وثوق فرد امین مردم باشد، چگونه است؟
اگر واقعا باشد، عالی است. ولی به شرطی که در واقع اينگونه باشد. آدمی مثل مصدق، در مجلس خودش را نشان داده است. در دوره احمدشاه، مصدق والی فارس بود.آنجاهم خودش را نشان داد. در دو، يا سه دوره نماینده مجلس بود. در انتخاب رضاخان بهعنوان پادشاه، ازمخالفها بود که به اعتراض از مجلس بیرون آمد. بعد هم نخستوزیر شد. مردم او را میشناختند.
مثال میزنم. او را هم مردم صددرصد نمیشناختند، ولی دیگر محمد مصدق در سال 1329 شمسی شناختهشده بود. کدامیک از این حضرات قبل و بعد از مشروطه چنین خاصیتی داشتند که مردم آنها را بشناسند؟ سابقهای داشته باشند که در ذهن مردم باشد تا به او رای بدهند؟ در آن زمان خود نمایندگان مجلس هم نمیدانستند که چه باید بکنند. اما در اروپا آرامآرام فهمیدند که اینگونه نمیشود زندگی کرد، گفتند که باید بیاییم دور یک میز بنشینیم و مشکلاتمان را حل کنیم. ما هم باید به تدریج این کار را میکردیم. بخشی از روشنفکری که اسمش را بگذاریم مطبوعات، متاسفانه درک درستی نداشتند. یعنی فقط منظورشان از روزنامه، انگشت در چشم این و آن کردن بود، نه کار دیگر. تو وقتی به شاه مملکت فحش میدهی، بسياري خوششان میآید. ولی نمیدانند عاقبت چه میشود. روزنامهنگاران ما میتوانستند این متانت را در مردم رشد دهند. اگرانگلیس، انگلیس شد، برای این بود كه شروع کردند به قانون احترام گذاشتند.
چقدر مطبوعات ما در این 111سال عوض شده است؟
بسيار عوض شده است. از نظر فرم و گرافیک، بسيار پیشرفت کردیم. از نظر محتوایی نيز اصلا قابل مقایسه نیست. اما متاسفم عرض کنم که رسانههای امروز ما ازجمله مطبوعات، شایسته و در تراز فرهنگ ملی ما نیستند.
چرا؟
در این منطقهای که به آن میگویند خاورمیانه و جهان اسلام، ما قدیمیترین کشوری هستیم که حقوق اساسی در آن شکل گرفت. ما قدیمیترین کشوری هستیم که در آن حقوق انسانی مطرح شد. من به اروپا کاری ندارم. اردن، مصر، عربستان، پرو و اينگونه کشور، ما باید خودمان را با اینها مقایسه کنیم. ما نمیتوانیم خودمان را با سوئد مقایسه کنیم. ما در بین این کشورها، قدیمیترین هستیم. بیش از هزار اثر ادبی نوشتهشده داریم، اما این رسانههایی که داریم، ممکن است به اردن خیلی بخورد، به ما نمیخورد. ما مستحق خیلی بیشتر از این هستیم. اینکه شما میگویید تحول، پیشرفت، بله تحول داشتیم، پیشرفت زيادي نيز کردیم. با این حال من به آینده رسانههایمان بسیار اعتقاد دارم؛ بهخصوص با ظهور وسایل وتکنولوژیهای جدید. آگاهیاي که امروز بچهها دارند، من و شما نداشتیم. پس من به آینده بسيار امیدوارم. در ثانی فکر میکنم یک چیزی است بهنام جبر زمان. جبر زمان ناچار ما را پیش میبرد. یقین دارم که بچههای ما روزگار بسیار بهتری خواهند داشت. به یک دلیل، ما ایرانیها از بس اشتباه کردهایم، اشباع شدهایم. من بسيار امیدوارم كه در آینده دیگر اشتباه نکنیم. حضراتی که آمدند و زندگی آینده ما را غیرحق به دست گرفتند، انشاءا... در آینده نگیرند. ضمن اینکه امیدوارم مسئولان ما یاد بگیرند که انتقاد به نفع کلی جامعه است.
چقدر مطبوعات ما در این 111سال عوض شده است؟
مشروطه اثر چندانی نداشت. مشروطه به ما یاد داد که میشود کارهایی کرد. حداقل درسش این بود. چون تا آن موقع مردم اصلا تصور این را نميكردند كه باحکومت و دستگاه حاکمه سر یک موضوع سرشاخ شوند. این شهامت را به ما داد. اما نکته مهم این است که تا وقتی که مردمسالاریمان را پایدار نکنیم، بنیادین نکنیم، نه مطبوعاتمان درست میشود، نه اقتصادمان درست میشود، نه سیاستمان درست میشود، نه امور اجتماعیمان درست میشود. ما باید اول یاد بگیریم که چگونه با هم زندگی کنیم.