ماهان فرحبخش:
از طریق خانم کالبدی که خود از هنرمندان و موزه گردهای کرمانی است باخانم حبیبه برومند هنرمند کرمانی آشنا شدم، کالبدی سالهاست با خانواده برومند آشنایی دارد و بر اساس همین موضوع واسطهای برای دیدار از آثار هنری خانم برومند در منزل او شد.
بعد از گشودن در خانه و قدم گذاشتن در منزل با منظرهای از تابلوها و آثار هنری مختلف روبهرو میشویم. انگار تابلوها برای دیده شدن از دیگری سبقت میگیرند، تابلوها و آثار هنری با اندازهها و متریالهای مختلف که در فاصله بسیار کمی در کنار یکدیگر قرارگرفتهاند، تابلوهایی باقدرت که توانستهاند نمای خانه را هم با خود هماهنگ کنند.
دیوارهای پر از تابلوی نقاشی، گنجه و چند کمد دیواری و صندوقچه و چندین آلبوم پر از آثار هنری مختلف و رنگارنگ در این خانه وجود دارد که برای دیدن آنان روزها اندک است. کارگاه هنری این هنرمند که خود دنیایی دیگر از آثار هنری هست.
حبیبه برومند به همراه مهندس بدایت همسر خود و فرزندشان دوما در این خانه به نسبت بزرگ و با طراحی و چیدمان خاص زندگی میکنند. زویا دخترشان در جوانی فوت کرده و فرزند دیگرشان برای تحصیل به خارج از کشور رفته است.
گفتوگو از تعارف باقلوا (یک نوع شیرینی) که خود درست کرده آغاز میشود. حبیبه برومند انواع پذیرایی که در خانه دارد را خود درست میکند.
واقعاً علاقه دارید شیرینی و پذیرایی را خودتان درست کنید؟
تا آدم میتواند کارهای خودش را انجام دهد چرا از دیگران استفاده کند.
غذا یا شیرینی بیرون را دوست ندارید که باعث شده خود دستبهکار شوید؟
این موضوع هم هست، بههرحال این شیرینی کم شیرینی و کمچرب هست و برای من و شوهرم مناسب هستند و آشنایان البته از شیرینیهایی که درست میکنم زیاد تعریف میکنند.
مرضیه برومند دوست دارد خود راوی خویش باشد برای همین احساس میکند لازم است تا از دوران کودکی خود هم بگوید و میداند خاطرات اولیه از دوران خردسالی تا انتهای زندگی همراه ماست: کودکیهایم در بندر بود، خالهام بهواسطه باغی که داشتند بسیاری از روزها را در آنجا سپری میکردند و بر همین اساس خانواده ما هم در بسیاری مواقع روز خود را آنجا میگذراند و تمام کودکیهای من در آنجا شکل گرفت.
برومند شیرینی از نوع دیگر تعارف میکند و وقتی از کنجکاوی ما در خصوص موادی که در شیرینی بهکاررفته آگاه میشود، توضیح میدهد "این شیرینی شبیه میکادو است فقط با شیره خرما درستشده"
حتماً شما دوست دارید کارهای جدید انجام دهید و حرفههای مختلف را فرابگیرید!
چند وقت پیش مهمان داشتم و میخواستم سوپ درست کردم، متوجه شدم سبزی ندارم و فقط چند برگ کاهو موجود است که بهجای سبزی در سوپ ریختم و اتفاقاً مزه خیلی خوبی هم گرفته بود و جلوی مهمانها آوردم.
اگر مهمانها میگفتند سوپ شما بدمزه شده عکسالعملتان چه بود؟
(با خنده) میگفتم سبزی نداشتم و همین.
خانم کالبدی انگار بعد از سالها آشنایی و حضور زیاد در خانه حبیبه برومند همچنان از دیدن فضای هنری این خانه و آثاری که هرروز بر تعدادشان افزوده میشود به وجد میآید. او میگوید: آثاری که اینجا وجود دارد اینقدر زیبا هستند که باید عکس گرفت، بگویم که خانم برومند بسیاری از رشتههای ورزشی ازجمله شطرنج، موسیقی، شنا و موتورسواری را بهصورت حرفهای دنبال کردند و درگذشته هم طراح لباس عروس بودند.
از مهندس بدایت که انگار احساس میکند کلید پاسخ سؤالات من را در دست دارد میپرسم؛ قبل از ازدواج متوجه شدید که همسر آینده شما دوست دارند کارهای جدید و متفاوت انجام دهند و اینگونه فعال هستند؟آن مواقع در اوایل جوانی بود و این کارها حالت نطفه داشت ولی تا حدودی میدانستم و برایم موضوع ناخوشایندی نبود.
باز از او میپرسم؛ آیا تاکنون شده از وجود اینهمه تابلو بر روی دیوار خسته شوید؟
تابلو هنری بر روی دیوار انسان را اذیت نمیکند اما انجام کار هنری با بوی مواد شیمیایی همراه هست که ممکن است برای آدم اذیت کننده باشد، اما این لذتی که دارد خیلی بیشتر است و من هم از اینهمه آثار هنری لذت میبرم.
برومند: در اوایل در آشپزخانه بودم و با یک دست غذا و دست دیگر نقاشی میکردم و تمام این کارها به نوعی زنگ تفریح من بودند. خانم برومند در ادامه به معلولیت پسر خود (دوما) اشاره می کند که الان حدود 32 سال دارد و می گوید: این خانه مدتی لخت بود یعنی همه میز و صندلی ها و لوازمی که می توانست مزاحم کار شود برای آموزش های جسمانی پسرم جمع شده بود، پسرم نیازمند گفتار درمانی بود در همین رابطه برخی می گفتند پسرتان را تحویل بهزیستی دهید. من مجبور شدم گفتار درمانی یاد بگیرم و با او کار کنم و در این راه از بیرون هیچ کمکی نگرفتیم و به نظر من اکنون هم در این زمینه فرد متخصص وجود ندارد، البته من در این کار تخصص پیدا کردم.
وی باز به موضوع آثار هنری خود برمیگردد و توضیح میدهد: از دهپانزده سال پیش آن مسئله کاری که در موردش صحبت کردم کمتر شد و بیشتر بر روی کار هنری خود متمرکز شدم و درواقع از دهپانزده سال پیش کار نقاشی را بهصورت حرفهای دنبال کردم. درمجموع 4 ساعت در شبانهروز میخوابیدم و الآن هم دیگر عادت کردهام و کم میخوابم. مدتی ست محیط کاری من به اتاق مجاور انتقال پیداکرده است و بهصورت جدی بر روی خلق آثار هنری متمرکز میشوم.
کالبدی همچنان مشتاق است تا از آثار هنری خانم برومند تعریف کند: من هر وقت وارد این خانه شدم از گردوخاک بر روی تابلوها و همه آثار هنری خبری نیست و این خانواده همه کارهایشان را خود انجام میدهند.
برومند: (با خنده) مهندس غوره را پاک میکند و درست میکنیم و آبلیمو و رب گوجهفرنگی هم خودمان درست میکنیم، هر دو باهم هماهنگ هستیم و این خیلی مهم است!
کالبدی: اینکارهای دست و اینهمه اثر هنری که در اینجا وجود دارد قابلتقدیر است و کو شعوری که اینها را بفهمد!
چرا اینهمه تنوع آثار هنری؟ شما تابلوی رنگروغن دارید، آثار گرافیکی و صنایعدستی هم خلق کردهاید؟ در آشپزی و ورزش هم که فردی فعال و حرفهای هستید! تابهحال شده بخواهید بهعنوانمثال تنها بر روی نقاشی تمرکز کنید؟
مهندس بدایت که لهجه غلیظ آذری دارد پاسخ میدهد: اصلیترین کار خانم من در اوایل با فرزندمان دوما خلاصه میشد، در مقطعی کار هنریاش قطعشده که معمولاً خیلی از هنرمندها اینگونهاند اما ایشان به دنبال هنری دیگر مثل صنایعدستی و سفال رفته و در این حوزه هم کارکرده است. در کارهای صنایعدستی هم مثل کارهای نقاشی خود از سبکهای موجود تبعیت نکرده و نقاشیهایی که بر روی مس کارکرده کاملاً متفاوت با آن آثار موجود در بازار است. این خلاقیت است و تبعیت از یک سبک نیست و شاید در این راه یکسری چیزها هم به دست آورده که اختصاصی و برای خودش است و تلاش میکند آن چیزی را که به دست آورده باقدرت و خیلی قوی ارائه دهد و این همان حس و سبک خاصی ست که میخواهد در کارهایش ادامه داشته باشد.
میپرسم چرا نقاشی؟
برومند میگوید: از کودکی نسبت به رنگ و رنگهای طبیعت بهنوعی عکسالعمل نشان میدادم و نقاشی را شروع کردم، رنگ میتوانست من را آرام کند، 7 سالم بود که مداد رنگی دستم افتاد و کوه و ابر و جنگل کشیدم و اولین اثر رنگروغنی خود را در 13 یا 14 سالگی کارکردم و تنها کار کپی همان کار اول بارنگ روغنی است و اصل آن برای "رنوار" نقاش فرانسوی هست.
به نظر در آن روزها داشتن رنگروغنی یا مداد رنگی برای هر علاقهمند امکانپذیر نبود، حتماً خانواده شما توانستند این امکان را برای فرزندان خود فراهم کنند!؟
خواهر من مربی نقاشی داشت و رنگ و بوم از تهران میآورند، من دزدکی رنگها را برمیداشتم و نقاشی میکردم، آن خواهرم نقاشی را ادامه نداد.
دوست داشتید طبیعت کارکنید؟ میگوید: معمولاً طبیعت و طبیعی کار میکردم، با دخترم "زویا" در خصوص سوژههایمان صحبت میکردیم، دخترم خیلی کوچک بود و مدل کار میکرد و او خیلی خوب نقاشی میکرد و من سؤال میکردم که زویا چطور اینقدر خوب نقاشی میکنی و او پاسخ میداد: "باید قالبها رو بشکنی و ترس نداشته باشی و مدل کارکنی" و من از دخترم یاد گرفتم و در حقیقت استاد من بود. زویا، دوما و پویا هر سه فرزند من اینگونه هستند. زویا در آن زمانی که صحبت کردم تنها هشت سال داشت.
زویا خیلی حیوانات را احساس میکرد و در آن زمان که در قید حیات بود یک لاکپشت و یک سگ هم داشت.
برومند در این لحظه با یک ناراحتی که در چهرهاش هویدا شد به ذکر خاطراتی از زویا دختر فوتشدهاش پرداخت.
برومند در ادامه به تابلویی اشاره کرد که تعداد زن را در حال برداشت گندم نشان میداد و گفت: آقای مرعشی (نماینده وقت مردم کرمان در مجلس شورای اسلامی) با دیدن این تابلو به من گفت چگونه این حسی که خانم گندم را برداشت میکند به روی تابلو آوردهای و من گفتم خودم مدتی این کار را کردهام و کاملاً آشنایی دارم.
توضیح در مورد تابلویی از ارگ بم و زلزله بم، تابلویی از یک مرد سیاهپوست و چند تابلوی مزرعه و طبیعت بخشی از دیدار بعدازظهر را به خود اختصاص داد.
وی در ادامه توضیحات خود با اشاره به اینکه "من اعتقاددارم خدا در همه لحظهها وجود دارد و دوست ندارم آن را درجایی محدود کنم"، گفت: حضور در بین مردم از علاقههای من است و دوست دارم برای خرید و رفتن به بازار از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنم،در اتوبوس با زنها که اکثراً اهل صحبت هستند و میخواهند باکسی گفتوگو کنند همنشین میشوم، آنها همیشه از زندگی خود تعریف میکنند و من خیلی دوست دارم شنونده باشم. برای اینکه با مردم ارتباط بگیرید باید با مردم باشید.
سپس به تابلوهایی که سوژه آنان پرترهای از یک زن است اشاره میکند و میگوید: زنها خیلی صحبت میکنند و در دل میکنند و بهنوعی در حال سوختن هستند. در تمامی لحظات، خود حقیقی هستم و دوست دارم خودم باشم و نمیخواهم برای اینکه با جامعه همرنگ شوم چیزی را به خودم تحمیل کنم.
تابهحال افرادی با تقاضای خرید آثارتان به شما مراجعه کردهاند؟
بدایت: اساساً نه نمایشگاه گذاشته و نه به دنبال فروش بوده است، میخواهد اولاً اتلاف وقت نشود و دوم در خلق آثار هنری خود تحت تأثیر بازار قرار نگیرد. میخواهد در آزادی کامل کار خود را انجام دهد و تحت تأثیر قضاوتهای دیگران نباشد.
اظهارنظر اقوام و دوستانتان بعد از مواجه بااینهمه تابلوی نقاشی و آثار هنری که همه جای خانه را در برگرفته چیست؟
برومند: درمجموع نظر همه مثبت است و تا حالا نگفتهاند که چرا اینهمه تابلو در خانه وجود دارد، البته یک دوستی داشتم که میگفت مگر بیکاری اینهمه نقاشی میکشی؟ ول کن، اینها چی هستن که انجام می دهی! البته از آثارم بهعنوان کادو به افراد بیشماری هدیه دادهام.
آیا سوژهها در آثارتان تغییر خواهند کرد؟
اکنون میخواهم بر روی اشعار حافظ کارکنم، شعرهای پروین اعتصامی را هم خیلی دوست دارم چون از زندگی مردم سخن میگوید.
تاکنون اثر هنری خاصی بهعنوان منبع الهام شما بوده است؟
عاشق ونگوگ هستم و حتماً بسیار تحت تأثیر او بودهام. در مورد آثار او وزندگی نامهاش هم بسیار مطالعه کردهام.
در خبرها آمده که با حضور مسئولین استان در خانه شما، قرار براین شده است تا خانه شما به یک موزه تبدیل شود!
استاندار همراه با چند مدیر و مسئول در خانهام حضور پیدا کردند و قولی داده شد و این پیشنهاد تبدیل خانه به گالری و موزه موقت را خودشان دادند و صورتجلسه کردند و من البته خیلی دلم میخواهد اینگونه شود.
تا حالا چندین پیشنهاد داشتهام ازجمله از آمریکا گفتند که آثار خود را به آنجا ببرم تا نگهداری شوند و مورد بازدید عموم قرار گیرند اما من مخالفت کردم. از شیراز هم یک نفر مشابه همین پیشنهاد را به من داد. اما من بهگونهای بدهکار شهر هستم و میخواهم آثارم در همینجا بماند.
چرا بدهکار شهر هستید ؟
برومند دراینباره پاسخی نمیدهد.
بدایت: آقای استاندار برای بازدید حضور پیدا کردند و با من صحبتهایی کردند و صورتجلسه شد که در کوتاهمدت این خانه تبدیل به موزه شود و در بلندمدت طی برنامهای زمینی بدهند که ما با تأسیس یک بنیاد فرهنگی و هنری بتوانیم با در اختیار گرفتن آن زمین موزه و گالری را احداث کنیم که درنهایت این موزه و گالری برای شهر کرمان میشود و ما از این بابت خوشحالیم.
فردی هست که در حال پیگیری این موضوع هست و تاکنون جوابها ناامیدکننده نبوده و من استاندار را در این مسئله جدی دیدم. ما الآن در قدم اول هستیم و امیدوارکننده است.
بهعنوان آخرین سؤال، اگر قرار باشد به مسافرت بروید و تنها یک اثر از بیش از 4 هزار اثر هنری که خلق کردهاید را همراه خود ببرید، کدام اثر را انتخاب میکردید؟
تابلویی به نام زویا است که از چهره دخترم کشیدهام واقعاً آن تابلو را دوست دارم.