عنایتالله رئیسی مسئول کمیته آموزش جمعیت توسعه و آزادی نوشت:
«احزاب جدید، فرزندان دموکراسی هستند » این تعبیر «ماکس وبر» اندیشمند و جامعهشناس آلمانی است. در جوامع و نظامهای سیاسی کنونی تقریباً اجماع کاملی نسبت به ضرورت تحزب وجود دارد و از احزاب بعنوان چرخ دنده ماشین دموکراسی یاد میشود.
در مطالعات جامعهشناسانه بر نقش و کارکرد احزاب در جوامع امروزی تأکید ویژهای شده و ادبیات قابلتوجهی در خصوص کارکردها و نتایج عینی و عملی احزاب در ساختار جوامع مردمسالار، تولیدشده است. بامطالعه این ادبیات میتوان به برخی از کارکردهای اصلی احزاب اشاره کرد و موارد اینچنینی را برشمرد: احزاب رابط و عامل پیوند میان مردم و حکومت بوده و در مقام ضربهگیر نقشآفرینی میکنند. تدوین سیاستهای عمومی و ارائه برنامه و همچنین جهتدهی و شکل دادن به افکار عمومی از دیگر کارکردهای مهم آنهاست. بعلاوه، فراهم ساختن فرصت برای ظهور استعدادها در ساختار سیاسی و بسترسازی برای رشد افراد و از طرفی، نظمبخشیدن و نهادینهسازی رقابتهای انتخاباتی در قالب بازی درون نظام سیاسی نیز، بر عهده احزاب است.
مضافاً اینکه مدیریت فضای سیاست و چهارچوب بخشیدن به آن، مدیریت فرآیندهای انتخاباتی و تعدیل گرایشها و اندیشههای مخالف و ادغام تمایلات گریز از مرکز، ضرورتهایی است که احزاب میتوانند به شکلی مناسب، متولی این امور گردند و بارهای سنگینی را از دوش حکومتها بردارند. ضمن اینکه حزب سیاسی بهعنوان نهادی برای جامعهپذیری شهروندان، بسیج رأیدهندگان و کمک دهنده برای ایجاد ثبات و آرامش سیاسی در جامعه، مجمعی برای نخبگان سیاسی و ناظری بر عملکرد حکومت، محسوب میشود.
حزب در ایران به شکل امروزی و مدرن، قدمتی بیش از صدسال نداشته و بعد از انقلاب مشروطیت پا گرفت و احزاب بهصورت علنی و رسمی خود را به جامعه ایران معرفی کردند. اما حضور دولت مرکزی خودکامه باعث شد همانطور که نهاد مشروطیت نتوانست در ایران پایه محکمی پیدا کند، احزاب نیز با سرنوشت مشابهی روبرو شوند.
در دوران حکومت رضاشاه، احزاب سیاسی در خفقان به سر میبردند و فعالیتی در سطح جامعه نداشتند و احزاب برآمده از مشروطه از عرصه عمومی و سیاسی حذف شدند. دوره پس از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 دوره جدیدی از زندگی و تاریخ کشور ماست و در حقیقت اوج حزبی شدن جامعه ایرانی است.
دو جریان اصلی و عمده سیاسی در این مقطع یعنی جبهه ملی ایران و احزاب تشکیلدهنده آن ازیکطرف و حزب توده از طرفی دیگر موفق شدند نظر نخبگان سیاسی و فرهنگی جامعه را به فعالیت تشکیلاتی و حزبی جلب نمایند. مذهبیون نیز در قالب گروههای مختلف مانند مجاهدین اسلام، فدائیان اسلام، هیئتهای مؤتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی و... فعال بودند. با شکست نهضت نفت و فروپاشی احزاب و سرکوب گسترده جنبش دموکراتیک مردم ایران، بیشترین صدمات به ساختارهای کشور وارد شد. استمرار حکومت دیکتاتوری کودتا و خروج بخش قابلملاحظهای از رهبران سیاسی به خارج از کشور یا گوشهگیری و حاشیهنشین شدن آنها در ایران در حقیقت مهلکترین ضربه به جنبش دموکراتیک و حزبی در تاریخ معاصر ایران است.
در دهههای 40 و 50 موج جدیدی از سازمانهای سیاسی در خارج و داخل کشور به وجود آمد این سازمانها که عمدتاً تحت تأثیر مبارزات چریکی و متأثر از جنبشهایی مانند جنبشهای کوبا، الجزایر، فلسطین و دیگر جنبشهای چریکی در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی بودند، مبارزه سیاسی را تا حد مبارزه مسلحانه چریکی و احزاب سیاسی را تا حد سازمانهای چندنفری مخفی و زیرزمینی در داخل و خارج از کشور تقلیل دادند.
رهبری سازمانهای دوران اخیر برخلاف رهبران احزاب قبلی فاقد کمترین تجربه زندگی اجتماعی، تحصیلات عالیه دانشگاهی، مدیریت سازمانهای اقتصادی و سیاسی در بخشهای مختلف بودند. در آن اوضاعواحوال ایران به سمت یک نظام تکحزبی پیش میرفت. شاه با توجه به اینکه احزاب گوناگون علت درگیریها و دغدغههای سیستم و نظم کشور است تمام آنها را در قالب حزب واحدی بهعنوان «حزب رستاخیز» تحت کنترل درآورد و اعلام کرد هر ایرانی باید عضو این حزب شود. گرچه بهطورکلی در دوره پهلوی دوم ایرانیان براثر ضرورت زمان، تا حدودی فضای باز سیاسی را تجربه کردند و احزاب و تشکلهای سیاسی متعددی نیز شروع به فعالیت نمودند بهعنوان نمونه در برخی از منابع فهرست اسامی بیش از 60 حزب و تشکل سیاسی را شمردهاند.
برخلاف اینکه شاهد رشد کمی احزاب و تشکلهای سیاسی در این دوران هستیم، اما این رشد هرگز جنبه کیفی بر خود نگرفت و نتوانست بهعنوان وسیلهای برای مشارکت مردم درروند فعالیت سیاسی ایفای نقش نماید چراکه این احزاب باانگیزه جلب مشارکت مردمی تشکیل نشده بود و بیشتر جنبه تقلیدی و صوری داشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بزرگترین مانع سیاسی مشارکت مردمی در امور سیاسی و اجتماعی یعنی رژیم مستبد و خودکامه شاهنشاهی از میان برداشته شد و بسترهای مناسب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای حضور مردم درصحنه با تأکیدات رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) تقویت گشت.
رویهمرفته چهار طیف از نیروها و احزاب سیاسی در سالهای پس از پیروزی انقلاب پدیدار شدند که عبارت بودند از: نخست احزاب غیر لیبرال و بنیادگرای متعلق به روحانیت سیاسی که خواستار ترکیب مذهب و سیاست و تأسیس حکومت دینی و اجرای احکام اسلام از طریق نظام سیاسی بودند. دوم احزاب و گروههای لیبرال طبقه متوسط که هسته اصلی این دسته از احزاب را گروههای اپوزیسیون قدیم رژیم شاه تشکیل میداد و مهمترین خواست آنها تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی از طریق محدود کردن قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت یا جمهوری بود. سوم احزاب چپگرای اسلامی که با گسترش ایدئولوژی اسلام سیاسی در بین روشنفکران و تحصیلکردگان طبقه متوسط جدید قبل از انقلاب تکوین یافته بودند؛ و چهارم احزاب و گروههای سوسیالیست و مارکسیست که در سالهای اولیه انقلاب مرکب از مجموعهای از گروهها و دستهبندیهای کوچکی بود که بر پایه جنبشهای دانشجوئی شکلگرفته بودند.
بافاصله گرفتن از سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و با تداوم جنگ تحمیلی شکلگیری و فعالیت احزاب سیاسی در ایران آنگونه که انتظار میرفت و لازمه یک جامعه مردمسالار و دموکراتیک بود پیش نرفت و اکنون باگذشت حدود چهار دهه نیز به نظر میرسد در وضعیت مناسب و مطلوبی قرار ندارد. درحالیکه دیدگاههای امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری نیز نهتنها منافاتی با تحزب ندارد که مشوق آن است. امام معتقد است که «اینطور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد؛ میزان ایده حزب است.» و رهبری هم این دیدگاه را دارند که «ما با تحزب مطلقاً مخالف نیستیم. اینکه خیال کنند ما با حزب و تحزّب مخالفیم، نه اینطور نیست... تحزّب میتواند در جامعه انجام بگیرد، درعینحال وحدت هم صدمهای نبیند؛ اینها باهم منافاتی ندارد».
صدالبته صِرف تشکیل حزب و افزایش کمی آنها مفید فایده نخواهد بود بلکه لازم است که موانع پیش روی فعالیتهای حزبی برداشتهشده و فعالیت حزبی و سیاسی بهعنوان فعالیتی ضروری و مفید و مؤثر برای جامعه بهطور کامل و با الزامات آن به رسمیت شناخته شود و فرهنگ تحزب توسعه یابد. با توجه به مطالب پیشگفته و در همین راستا و با نیات خیرخواهانه و در چارچوب مواد قانون اساسی و قواعد و قوانین جمهوری اسلامی حدود دو سال قبل، جمعی از نخبگان و فرهیختگان و کنشگران سیاسی اصلاحطلب استان کرمان اقدام به تأسیس حزب توسعه و آزادی استان کرمان (تاک) نمودند که بهزعم نگارنده و به تأیید و تأکید بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگران استان و کشور، کارکردها و اثرگذاریهای بسیار ارزنده و قابلتوجهی داشته است و هماینک دومین کنگره سراسری خود را تجربه میکند.
همفکران و غیرهمفکران این حزب در سطح استان و کشور بدانند که یکی از مهمترین راههای برونرفت از دشواریها و چالشهای درونزا و برونزای جامعه ما با توجه به موقعیت استراتژیک و حساس کشور، هموار نمودن راه و مسیر فعالیتهای آزاد حزبی و رعایت قواعد و الزامات دموکراسی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی است و تنگنظری و انحصارطلبی و خودبرتربینی در تفکرات دینی و اخلاقی و انسانی جایی ندارد. به دستاندرکاران و اعضاء و هواداران این حزب دستمریزاد میگویم و آرزوی دوام و استمرار این حرکت مبارک را دارم.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار باده ناخورده در رگ «تاک » است