عماد محسنی تکلو
جریان اصلاحات بیشتر از هر سمت و سوی سیاسی دیگری این روزها از سوی معترضان خیابانی مورد حمله است اما دلیل این حجمه سراسری از سوی معترضین که کم کم دارد تبدیل به یک پز روشنفکری هم میشود چیست؟ چرا سایر گروههای اجتماعی که آنها هم حاضر به حمایت از تجمعات اخیر نیستند مورد حمله قرار نمیگیرند؟
اصلاحات یک جریان سیاسی شفاف با کارنامه قابل ارائه است. اصلاحطلبان سالها درون عرضه سیاسی کشور بازیگری کردهاند هزینه دادند و توانستهاند به زحمت حیات سیاسیشان را در زمین محدود بازی که برایشان تعریف شده حفظ کنند. این روزها اصلاح طلبان با وجود همه موانع پیش رویشان حزب دارند، روزنامه و رسانه دارند، در افکار عمومی اثرگذارند و میتوانند ساعتها بنشینند و مواضع سیاسیشان و از آن مهمتر راهکارشان را برای برون رفت از وضع موجود را برای مردم تبیین کنند.
اصلاحطلبان نیروی سیاسی منسجم دارند و در برهههای مختلف توان عمل سیاسیشان اثبات شده است. در مقاطع مختلف این اصلاحطلباناند که با بسیج مردم برای حضور در رویدادهای مدنی مانند انتخابات، توان اثر گذاری دارند و معترضین این روزها که مشخص نیست دقیقا چه میخواهند ناراحتاند که چرا آنها توان این عمل منسجم را ندارند. این روزها بیشتر از آنکه به ارکان دیگر قدرت بتازند انگشت اتهامشان متوجه اصلاحات است و با توهین و تهمت قصد اغوای این جریان برای حمایت از اعتراضات کور خیابانی را دارند.
در صورتی که اصلاحات یک تز فکری اثبات شده است و وارد این بازی خطرناک نمیشود. تصور کنید بخواهید فاصله بین دو شهر که جاده صعب العبور و کوهستانی دارد را طی کنید. اگر جاده پیش روی شما با ریزش کوه یا سقوط بهمن یا هر اثر دیگر مسدود شد چه میکنید؟ به بیراهه میزنید و خودتان را به کشتن میدهید یا سعی میکنید راه را برای عبور باز کنید؟ اصلاحات ماندن و باز کردن راه است و شورش به بیراهه زدن.
اصلاحات مانند جاده صاف کردن زمان میبرد به تحمل بسیار نیاز دارد سخت است، تحمل نمیشود اما نتیجه میدهد یا لااقل کشور را به نابودی نمیکشاند. بدترین نتیجه اصلاحات این است که وضع موجود را بدتر نکند. که تجربه تاریخی چه در ایران و چه در دنیا نشان میدهد اصلاحات همیشه نتیجه بخش است.
اما چرا اصلاح طلبان با اعتراضات اخیر همدل نیستند؟ بگذارید از تعبیر عباس عبدی در خصوص جامعه ایران شروع کنیم. به تعبیر وی جامعه ایران یک جامعه فروپاشیده است و چسب قدرت این هویت چهل تکه را در کنار هم قرار داده. هم تکههای قومیتی از عرب و بلوچ و کرد و ترک دارد و هم تکههای سیاسی مختلف و متضاد که تضاد سیاسی آنها این روزها در فضای مجازی به عینه پیش چشم ماست و هم تکهها مختلف دینی.
یک لحظه تصور کنید این چسب قدرت با هر نقدی که به آن وارد است را حتی برای یک روز برداریم و یک شبه نظم سیاسی و امنیتی موجود به هم بریزد. آیا باز هم میشود تکههای متضاد این جامعه را کنار هم نشاند و یک هویت واحد با نام ایران بزرگ آفرید؟ تبعات اسلحه کشیدن اقوام مختلف و بر زمین ریختن خون به این سادگی قابل حذف نیست و دیگر نمیشود از تبعات دومینووار آن جلوگیری کرد. تجربه تلخ سوریه پیش چشم ماست.
و این جنبش کوری که این روزها کشور را وارد چالش کرده کاملا این پتانسیل را دارد که تجربه بی بازگشت سوریه را برای ما تکرار کند. چرا که سازماندهی سیاسی مشخص ندارد. مشخص نیست از کجا و با چه پشتوانهای هدایت میشود. گفتمان ندارد چرا که شعارهای ارتجاعی و بعضا متضاد میدهد. آینده ندارد چون مشخص نیست چه خوابی برای آینده کشور دیده. این اعتراضات خشمی است از بن بستهای شدید سیاسی. رکود قابل لمس اقتصادی و فضای بسته اجتماعی.
اما باید قبل از فرو کردن جوال دوز به دیگران یک سوزن در جان خودمان فرو کنیم. ببینید ما بر سر سرمایه اجتماعی که سالهای اخیر پشتوانه کشور شده بود چه آوردیم. در همین انتخابات آخر چه شد؟ نزدیک به 60 درصد جامعه با بی خطرترین عمل سیاسی ممکن، یعنی ریختن رای در صندوق یک خواسته اساسی را از همه قوه حاکمه کشور طلب کردند. یک خواسته از جنس تحول. از جنس برداشت موانع اجتماعی و ایجاد فضای باز سیاسی. از جنس رفع فیلتر، رفع ممنوعیت و حضور بیشتر زنان در حوزههای اجتماعی. ببینید بر سر این شعارها چه آمد؟
نتیجهاش شد کابینه خنثی حسن روحانی، ممنوعیتهای بیشتر و فضای مسدودتر سیاسی. از انتخابات شورای شهر و ماجرای حیرت انگیز سپنتا نیک نام بهتر است بگذریم و همین طور از رد صلاحیت پس از انتخاب مینو خالقی. ببینید بر سر برجام چه آمد که عینیترین اثر کنش اجتماعی مسالمت آمیز مردم در سالهای اخیر بود. آنچنان بر سر برجام زدند و آن را پیش چشم مردم حقیر کردند که دیگر کسی به آن به عنوان یک اثر حقیقی از رای خرداد 92 توجهی نکند.
همه اینها نشانههاییست از رویارویی با صندوق رای، وقتی این طور همه جانبه و با قدرت کن فیکون جلوی اثرگذاری صندوق رای بیاستید، وقتی همه توانتان را بگذارید تا یک ظرفیت بی بدیل در قانون اساسی کشور را بی اثر کنید، خواست عمومی جامعه از یک مسیر دیگر که کنترلش الزاما در دست ما نیست بیرون میزند.