سید حسین مرعشی در گفتوگویی مفصل به موضوع درگذشت آیت الله هاشمی و نحوه اطلاع از آن پرداخته که بخشهایی از آن در پی میآید:
خبر فوت آیتالله هاشمی را چگونه شنیدید؟
شب فوت آیتالله هاشمی در جلسه شورای عالی اصلاحطلبان بودم. یکی از دوستان پیامک داد که بیمارستان شهدای تجریش هستم و اینجا شایعه شده که آیتالله هاشمی حالشان بد است و بستری شدهاند. چون در گذشته این شایعات چند بار تکرار شده بود، به او پیغام دادم که این شایعه است. چند دقیقه بعد از آن آقای تابش خبری را از خانه ملت نشان دادند مبنی بر اینکه آیتالله هاشمی در بیمارستان بستری است. فوری به بچهها زنگ زدم که آنها هم اشغال بودند و پاسخ ندادند. با رئیس حفاظت حاج آقا، آقای شجاعی تماس گرفتم که ایشان گفتند وضع خراب است. با شنیدن این حرف دنیا پیش چشمانم تیره و تار شد. بلافاصله به دفتر آقای جهانگیری زنگ زدم. آن روز ایشان در هیأت دولت بودند. به اعضای دفتر گفتم که به او بگویند آیتالله هاشمی در بیمارستان بستری شده و حالش خوب نیست. محض احتیاط هم با آقای قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت تماس گرفتم که ایشان گفتند نزدیک بیمارستان هستند. وقتی رسیدم پزشکان مشغول احیا بودند. همانجا فهمیدم که کار حاج آقا تمام شده و ما گرفتار شدیم.
وقتی رسیدید فرزندان آیتالله هاشمی آمده بودند؟
هنگامی که رسیدم محسن، یاسر و فاطمه خانم آنجا بودند بعد هم آقای محمد هاشمی رسید. به اتاق احیا رفتم. معلوم بود که کار تمام شده و تلاش پزشکان فایدهای ندارد. حدود 20 دقیقه بعد آقای روحانی تشریف آوردند و آنچه نباید میشد، شد.
آیتالله هاشمی همیشه به تنهایی استخر میرفتند؟
بله، همیشه تنها استخر میرفتند.
بعد از فوت آیتالله هاشمی چندین محل برای دفن ازجمله مشهد، تهران و قم مطرح شد اما نهایتاً حاج آقا در حرم امام دفن شدند. چرا این امر به طول انجامید؟
مشهد به هیچ عنوان مطرح نبود. شبی که حاج آقا فوت شدند با آقا محسن تصمیم گرفتیم که پیکر ایشان را به خانه ببریم و در حسینیه جماران بگذاریم تا دوستان و آشنایان برای خداحافظی بیایند. هنگامی که پیکر به جماران منتقل شد وزیر بهداشت و آقای حسین فریدون و آیتالله گلپایگانی تشریف آوردند.
ابتدا تصمیمگیری شد که آیتالله هاشمی در قم دفن شوند و برای اینکه امور به خوبی انجام شود مراسم تشییع را روز 21 دی گذاشتیم اما دفن در قم دو مشکل عمده داشت؛ نخست بحث مسافت طولانی تهران تا قم بود که برای حاج خانم مشکل بود و مسأله دوم هم این بود که اگر آیتالله هاشمی در قم دفن میشدند مزار ایشان در قسمت برادران قرار میگرفت که خانمها نمیتوانستند به آنجا بروند. ازسوی دیگر بیت امام اعلام کرده بود که آیتالله هاشمی در حرم دفن شوند. اینکه حاج آقا کجا دفن شوند تا روز بعد حوالی شب به طول انجامید. اخوی ایشان بیشتر به قم رضایت داشتند، آقا مهدی و یاسر هم به حرم. بنده و آقا محسن هم نظارهگر بودیم که بچهها چه خواهند کرد. وقتی دیدم این بحث طولانی شده به آقا محسن گفتم شما باید تصمیم بگیرید و این مباحث را ببرید که نهایتاً مقرر شد حاج آقا در حرم امام دفن شوند.
آقا مهدی چگونه از خبر فوت آگاه شدند؟
در زندان به آقا مهدی خبر داده بودند که آیتالله هاشمی مرحوم شدند و یک ساعت بعد به او مرخصی دادند.
بحثی که خیلی خبرساز شد عدم حضور دختران و خانم مرعشی به هنگام نماز بود. چه اتفاقی افتاد که خانمهای بیت نتوانستند در نماز حاج آقا شرکت کنند؟
چون خودم داخل نرفتم نمیدانم چه اتفاقی افتاد. آن روز در خیابانهای اطراف میان جمعیت حضور داشتم و نتوانستم به قسمت تشریفات بروم که ببینم چه رخ داده است.
شایعه شده تابوت خالی بود آیا این صحت دارد؟
چنین چیزی را تأیید نمیکنم. این حرف شایعهای بیش نیست.
بحثی که مطرح است، موضوع وصیتنامه آیتالله هاشمی است که دختران دو روایت متفاوت را بیان میکنند. فائزه خانم میگوید همان شب به دفتر حاج آقا رفتند و دیدهاند که گاوصندوق و دفتر خالی است و اسناد و مدارکی وجود ندارد. فاطمه خانم میگوید چند روز بعد که به دفتر رفتند متوجه شدند که اسناد و مدارک نیست. کدام روایت درست است؟
همان شب فوت، آقا محسن به گاوصندوق دفتر و خانه سر زدند چون میخواستند از محل دفن حاج آقا آگاه شوند که نه در خانه چیزی پیدا کردند و نه دفتر و تنها وصیتنامه زمان آنژیوی ایشان بود.
به گفته آقای محمد هاشمی، پای وصیتنامه مذکور نوشته شده ناتمام.
آن وصیتنامه تمام شده و ظاهراً یادداشتهایی است که ناتمام مانده و در حال حاضر هم نیست.
چند وقتی است که فرزندان آیتالله هاشمی از وجود رادیواکتیو در خون ایشان صحبت میکنند. آیا وجود این ماده ارتباطی با فوت ایشان دارد؟
در مورد حاج آقا باید بگویم که اشعه آلفا ۱۲درصد بوده و در بدن حاج خانم این ماده ۴درصد است اما اینکه منشأ این اشعهها کجاست، مشخص نیست. در مورد فاطمه خانم هم باید بگویم یک درصد اشعه بتا در خون او پیدا شده است.