وضو گرفته ام از بهشت ماجرا بنويسم
قلم به خون زده ام تا كه از منا بنويسم
به استخاره نشستم كه ابتداي غزل را
ز مانده ها بسرايم ؟ ز رفته ها بنويسم ؟
نه عمر نوح نه برگ درختهاي جهان هست
بگو كه داغ دلم را كي و كجا بنويسم ؟
مصيبت «عطش»و «ميهمان كشي» و «ستم »را
سه مرثیهست كه بايد جدا جدا بنويسم
چگونه آمدنت را به جاي سر در خانه
به خط اشك به سردي سنگها بنويسم ؟
چگونه قصه ي مهمان كشي سنگدلان را
به پاي قسمت و تقدير يا قضا بنويسم ؟
منا كه برف نمي آيد اين سپيدي مرگ است
چسان زمرگ رفيقان با صفا بنويسم ؟
خبر زتشنگي حاجيان رسيد و دلم گفت :
خوش است يك دو خطي هم ز کربلا بنويسم :
نمانده چاره به جز اينكه از برادر و خواهر
يكي به بند و يكي روي نيزه ها بنويسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسير سه ساله
چه را ز ناله ي زنجير و زخم پا بنويسم
به روضه خوان محل گفته ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی...من از منا بنویسم ....
حامد عسکری