نویسنده: سيد محمد بهشتي
به گواهي آمار و ارقام موضوع بحران آب در ايران شايد جديترين بحران آينده نزديك باشد. كاهش نزولات جوي، پايين آمدن سطح آبهاي زيرزميني در دشتها، خشك شدن درياچههاي فلات مركزي و رودهاي دايمي، همه و همه زنگ خطري است كه ميگويد بسياري از نقاط ايران به زودي غيرقابل زيست خواهد شد. امروز با شنيدن اين اخبار و گزارشها تعجب ميكنيم؛ گواينكه با موضوع «غيرمترقبهاي» مواجه شدهايم درحالي كه ايران هيچگاه سرزمين پرآبي نبوده است و منابع آب در ايران برخلاف بسياري از ديگر نقاط جهان همچون اروپا، عمدتا منابع بالقوه بوده است. در فلات مركزي ايران رودها و رودخانهها و درياچههاي پرآب و دايمي انگشتشمار است و به همين علت در طول تاريخ عمده زيست متكي بر قنات شكل گرفته كه منابع بالقوه و زيرزميني را بالفعل كرده است. قنات ويژگيهاي خاصي دارد؛ آبي كه قنات به ارمغان ميآورد به خصوص در ايام گرم سال كه نياز به آب بيشتر است، آب فراواني نيست، ضمن اينكه ميزان آبدهي قنات چندان به ميل و خواست انسان بستگي ندارد، عوامل بيشماري در تعيين ميزان آبدهي قنات نقش دارد از جمله سطح سفره آب زيرزميني، ترسالي و خشكسالي و درجه حرارت و... .اي بسا در سالهايي آب قناتها بسيار كم ميشد و ساكنين شهر مجبور بودند با همان ميزان ناچيز آب بسازند. البته به دست آوردن آب بيشتر از طريق احداث قنوات متعدد ناممكن نبوده ولي محتاج صرف زمان و انرژي بيشتر بوده است. در واقع وابستگي زندگي به پديدهاي چون قنات، انسان را حقيقتا با مفهوم «صبر» و «سازش» آشنا ميكرده است. با همه اين توصيفات اشتباه است اگر چهره شهرهاي قديمي ايران را چهرهاي خشك و بياباني و زندگي مردم را حداقلي تصور كنيم. نيمنگاهي به توصيفات سياحان و مورخان نشان ميدهد كه تهران و شيراز و كاشان و... بل اغلب شهرها و زيستگاههاي ايران سبز و خرم بودند. اهالي شهرهاي مختلف با همين ميزان ناچيز آب، حمام و آبانبار داشتند، زراعت ميكردند و در هر فصل ميوههاي متنوع آن فصل را در اختيار داشتند، باغات مروح ميساختند، در جايجاي شهر براي رفع عطش سقاخانه داشتند، حتي در ظهرهاي داغ تابستان فالودهشان را با يخ نوشجان ميكردند و خلاصه با همين باريكهآب زندگياي غني براي خود ترتيب داده بودند. به قياس شرايط كنوني، دشوار است تصور كنيم همه اين كارها به مدد ميزان كمي از آب كه آنهم بهزحمت به دست ميآمده و هر لحظه بيم كم شدنش نيز وجود داشته، صورت ميگرفته است. چه چيزي همه اين موهبتها را به ارمغان آورده بود؟ وقتي عميق شويم متوجه ميشويم كه منشا همه اين بركات آب نبود بلكه «تشنگي» بود.
طبيعت ايران طبيعت سختگيري است و ادوار خشكسالي آنقدر سخت سپري ميشد كه سبب ميشد اهل اين سرزمين حتي در زمان ترسالي «تشنگي» را از ياد نبرند. در واقع چيزيكه آنان را رها نميكرد «خيال تشنگي» بود؛ چيزيكه باعث ميشد ايرانيان در كنار بحر هم آب سبويي را براي روز مبادا حفظ كنند. اما تشنگي چيست؟ تشنگي همانقدر كه ما را ميترساند، به صرافت «فعاليت» نيز مياندازد، بيش از آنكه خاطر ما را پريشان كرده باشد، خيال ما را پرورانده است. تشنگي باعث ميشود آدمي آبِناديده را از پشت حجاب ضخيمي از خاك و در اعماق زمين از روي مختصر نشانههايي تشخيص دهد و فراآورد. درحالي كه نزديكترين منابع نيز خود را به شخص سيراب نشان نميدهد. تشنگي سبب ميشد كه پدران ما آب را از مظهر تا محل استفاده در پناه سايهسار درختان انتقال دهند كه قطرهاي از آن هدر نرود، و شهر را به ترتيبي براي بهينهترين شكل استفاده از آب بسازند. اين خيال تشنه و حال عطش بود كه جوي باريك ركنآباد را همچون فرات تصوير ميكرد، اين خيال تشنه بود كه فواره را در حوض چنان مينشاند كه جوشيدن آب بسان چشمه را تداعي كند و خاطر تشنه را التيام دهد. خيال تشنه بود كه حمام گنجعليخان را كه فرصت نادر همنشيني انسان و آب بود به مجلسي باشكوه تبديل ميكرد. خيال تشنه بود كه در زمستانهاي پرآب نيز هدر رفتن آب قنات را نميپسنديد و به صرافت ساختن يخ براي ظهرهاي داغ تابستان ميافتاد و همين باعث شد كه يخچالهاي شهري زاده فكر و خلاقيت ايرانيان باشد.
و اما مصيبت امروز ما ناشي از اين تصور است كه ثروت اصلي را منابع آب ميدانيم و دايما در جستوجوي يافتن منابع بيشتر و مطمع شدن حداكثري هستيم. با وجود همه امكانات مدرن كه پيدا كردن و استحصال منابع آب را ساده كرده است تقريبا هيچ يك از شهرهاي ما به اندازه گذشته سبز و خرم نيست. هزاران چاه در قلب زمين فروكردهايم و بحرانزدهتر از قبل زندگي ميكنيم. تشنگياي كه روزي ثروت اصلي ما بود مثل ديگر ويژگيهاي فرهنگمان بروز و ظهوري بيمارگونه يافته است. تشنگي اين روزها به صورت مرض استسقا در وجود ما خود را نمايانده است. دايما احساس ميكنيم تشنهايم، ليكن اين تشنگي ما را به فعاليت وانميدارد بلكه همچون جسد نيمجان با شكمي برآمده گوشهاي افتادهايم و باز هم آب ميخواهيم. تمناي آب در اين وضعيت بر تمناي زندگي دلالت نميكند بلكه ما را به مرگ نزديك و نزديكتر ميكند. از نشانههاي ابتلاي ما به بيماري استسقا اين است كه پهنههاي وسيع آب را زير آفتاب پهن ميكنيم، به جاي احداث باغ با منابع آب چمنكاري ميكنيم يعني «بيابان سبز» درست ميكنيم. با منابع ناچيز آب صنايع سنگين و كمارزش ايجاد كردهايم و خلاصه به هر نحوي گوهر آب را صرف به دست آوردن چيزهايي كردهايم كه از خود آب كمارزشتر است. سرانه مصرف آب در ايران به ازاي هر نفر، از بسياري از كشورهاي پرآب جهان هم بيشتر است و اين يعني ما به استسقا دچاريم و وضعيتمان وخيم است! برماست كه زودتر فكري به حال خود بكنيم. اين درست نميشود مگر اينكه بيش از هر زمان ديگر اين آموزه مولانا را آويزه گوش كنيم:
آب كم جو تشنگيآور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست