زندگي زمخت امروز بيش از هر زمان نيازمند روح زيبايي است تا حلاوت شيريني كمياب زندگي را، كم يا زياد، به آن برگرداند. اخبار و اطلاعات تلخ و گزنده و دلهرهآور فراوان است. از خشكي درياچه اروميه و گاوخوني و زايندهرود تا فزوني اعتياد. از افزايش جرم تا كاهش اعتماد عمومي. از ردصلاحيتها تا افزايش افت تحصيلي و غيره و غيره و غيره شرنگ تلخي به كام ما ميريزد. با همه اينها اما زندگي زيباست، خيلي هم شايد نياز به شستن چشمها نباشد براي ديدن زيباييها. چشم زشتبين با هيچ آبي شسته نميشود. زيباييها را بايد نماياند. وقتي زيبايي نمايان بشود، ديده ميشود. حتي چشم زشت بين هم نميتواند از ديدن زيباييها سرباز زند و سركشي كند؛مثل تك درختي نحيف كه در دامنه كوهي خشك بزرگترين جلوه زيبايي زندگي ميشود و خود را بر روح انسان تحميل ميكند.امروز دوروبر ما پر است از زمزمهها و گاه فريادهايي كه مستمرا ما را به عرصه زندگي روزمره ميچسباند. مدام سخن از آن است كه فلان حق را داري يا فلان تكليف را داري يا نه. تكاپوي جانفرساي روزمرّگي، كشمكشهاي مستمر اثبات حق احراز تكليف، ارهوار جان ما را ميفرسايد.انگار كه عرصه خيال اصلا تعطيل است. انگار كه عرصه خيال بيشتر جايش را به كابوسها داده باشد. كابوسهاي بيداري.اما زندگي زيباست. زندگي مثل همان تكدرختي كه بالاي تپه عريان سبزي و سرفرازي ميكند باشكوه است. زندگي با خيال، خيالهايي كه واقعيتر از واقعيت هم شايد باشند، زيبايياش را مينماياند. هنر عرصه خيالانگيز روح زيباشناس است. قرن بيستم، هنري را به ما عرضه كرد كه مجمع همه هنرهاست. يعني مجمع همه خيالات است: سينما. سينما هم مجمع همه هنرهاست، هم هنري است كه در جمع ديده ميشود و هم روح جمعي را در قالب روحي واحد به خود فراميخواند. طرفه آنكه اين هنر نوظهور بزرگ در فرهنگ ايراني كه سابقهاي ديرين و عميق در خيالپردازيهاي هنرشناسانه دارد، توسعهاي گرانسنگ يافته. از هاليوود و باليوود كه بگذريم، كمتر كشوري را ميتوانيم بيابيم كه با توليد سالانه يك صد فيلم، دستي بزرگ در قلمرو سينما پيدا كرده باشد. سينماي ايران با همه خوبيها و بديها، ضعفها و قوتها، مجالي است براي نماياندن زيباييها. مجالي است براي نفسي در هواهاي گرفته.حالا وقتي در ١٠ روز، دهها فيلم دهها هزار نفر را در كنار هم مينشاند و براي ١٠ روز ما را از چسبناكي زمين خشك روزمرّگي حتي به قدر يك قدم بلند ميكند، فرصتي مغتنم است تا خيالانگيزيهاي زندگي را دريابيم. نامش جشنواره فيلم فجر است، تقريبا آيينه يك سال هنر فيلمسازي ايراني است.اين كه فيلمها در چه موضوعاتي ساخته شده باشند مهم نيست، دفاع مقدس، اجتماعي، طنز، خانوادگي، كودك و نوجوان و... حتي فيلمهايي كه به فيلمهاي سياهنما شهرهاند، همگي در يك چيز مشتركند: عنصر خيال. خيالهايي كه در پرده، واقعيت شما ميشوند و روح جمعي ما را به ميهماني خود ميبرند و به ما ميآموزند، خيال بزرگترين موهبت الهي است و يادمان ميآورند كه ما چه حقي داريم فراموش شده: حق خيال...