گفتارنو: زني كه پس از ارتباط با مردان با آبميوه هاي مسموم آن ها را بي هوش مي كرد و اموال شان را به سرقت مي برد، در عمليات ماموران كلانتري 12 كرمان دستگير شد.
"ز . گ" زني 31 ساله است كه دو بار ازدواج كرده و سپس طلاق گرفته است. او به جرم اغفال مردان و سرقت با استفاده از آبميوه هاي مسموم توسط ماموران كلانتري 12 شهر كرمان دستگير شده و كورسوي آينده اش روزهاي تاريك زندان خواهد بود.
او كه از كرده خود بسيار پشيمان به نظر مي رسيد رو به روي من نشست و از زندگي اش گفت: "بداقبالي هميشه همراه من بوده است. با ازدواج اولم فكر مي كردم كه زندگي روزهاي روشني برايم خواهد داشت اما چند هفته از ازدواجم نگذشته بود كه شوهرم تصادف كرد و قطع نخاع شد. او نه مي توانست حرف بزند و نه حركتي كند و به همين خاطر خانواده اش من را مجاب كردند تا طلاق بگيرم و زندگي ام را به پاي او تلف نكنم و ما از هم جدا شديم."
وقتي از تحصلاتش پرسيدم متوجه شدم كه او تنها تا كلاس پنجم دبستان به مدرسه رفته است. وي با لحني غمبار ادامه داد: "پس از طلاق با توجه به اين كه هيچ كاري بلد نبودم به شركت هاي خدماتي رفتم و به كار در خانه هاي مردم مشغول شدم اما اين كار ها هم دائمي نبود و كفاف خرج زندگي را نمي داد و فقر مثل كنه از من جدا نمي شد."
به اين جاي صحبت هايش كه رسيد خاطرات از جلوي چشمانش با سرعت عبور مي كردند و پس از چند لحظه سكوت گفت: "رواني شدم. به معناي واقعي كلمه رواني شدم. مدام خودزني مي كردم. به دكتر كه مراجعه كردم بيماري ام را اختلال شخصيت و دوقطبي عنوان كردند. چندين ماه در تيمارستاني در شيراز بستري شدم و پس از ترخيص نيز حالم چندان مساعد نبود."
"ز . گ" اگر چه بغض گلويش را گرفته بود، با صداي بلند فرياد زد: "لعنت بر من كه بار ديگر خام شدم! يكي از دوستانم از كرمان با من تماس گرفت و مرا راضي كرد تا صيغه 99 ساله مردي كرماني شوم و من نيز از شيراز راهي كرمان شدم. چند ماهي از زندگي مشترك مان نگذشته بود كه متوجه اعتياد شوهر دومم شدم. او شيشه، ترياك، هروئين و هر كوفت و زهر ماري گيرش مي آمد مصرف مي كرد. اين ازدواج هم دوامي نداشت و من نيز مهريه ناچيزم را به اجرا گذاشتم و او را ترك كردم."
اگر چه همچنان دوست داشت درباره گذشته اش حرف بزند اما سريعا دليل ارتكاب اين جرم را از او پرسيدم كه گفت: " فقر . همواره فقر مرا آزار مي داده. از روي ناچاري به وسوسه هاي هم خانه ام كه "شكوفه" نام داشت گوش كردم و دست به اين عمل زدم. حال نيز از كرده خود پيشمانم و اميدوارم بتوانم در آينده در مقابل خداوند اين اعمالم را جبران كنم."
از او درباره شگردش پرسيدم كه گفت: " سوژه هايم را از اماكن عمومي انتخاب مي كردم. پس از باز كردن سر صحبت شماره بين ما رد و بدل مي شد و در ارتباط هاي تلفني و مجازي خود را شيفته وي نشان مي دادم. برخي قول مي دادند تا برايم كاري جور كنند يا در ادامه زندگي حمايت مالي از من داشته باشند اما زماني كه به وعده هاي شان عمل نمي كردند و مشخص مي شد كه آن ها نيز قصد سواستفاده از من را دارند سريعا پيشنهاد گردش و مراجعه به مكان هايي مانند كافي شاپ و تفرجگاه هاي بيرون از شهر را مي دادم و با خوراندن آبميوه هايي كه به مواد بي هوش كننده آغشته بود، آن ها را مسوم و پول ،گوشي موبايل و مختويات داخل خودرو را به سرقت مي بردم. البته برخي از آن ها در حالي كه به بي هوشي فرو مي رفتند رمز هاي كارت هاي عابر بانك شان را نيز به من دادند كه كارت هاي آن ها را نيز توانستم خالي كنم."
گفتني است "ز . گ" تاكنون به پنج فقره سرقت اعتراف كرده است و بازجويي براي كشف ديگر جرايم احتمالي همچنان ادامه دارد.
نظريه كارشناس:
افرادي كه دچار اختلالات شخصيتي مانند دوقطبي بودن هستند در صورتي كه در معرض ديگر آسيب هاي اجتماعي قرار گيرند بيشتر از ساير افراد خطرناك خواهند شد.
تصميم هاي اشتباه، عدم ارائه مشاوره لازم از سوي خانواده، كم سوادي و فقر فرهنگي، ارضا نشدن نياز هاي عاطفي و ازدواج بي هدف فرد را به سمت پرتگاهي مي برد كه در مواقعي بازگشت از لبه پرتگاه چندان آسان نخواهد بود.
در اين شرايط بايد آموزش مهارت هاي زندگي را هم به فرزندان و هم به والدين آن ها به صورت همزمان در دستور كار قرار داد تا از گستره آسيب هاي اجتماعي كاسته شود.