چند روز پیش زن جوانی درحالی که به شدت سراسیمه بود و حال خوبی نداشت، به پلیس مراجعه کرد و در شکایتی به مأموران گفت: «ساعتی قبل به یک کتابخانه رفته بودم و درحال خرید کتاب بودم که مرد شیکپوشی به من نزدیک شد. او ظاهر خیلی موقر و شیکی داشت و خیلی مودبانه از من درباره چند کتاب سوال کرد. همین سوالات باعث شد که چند کلمهای با هم صحبت کنیم. او درمیان صحبتهایش گفت که پزشک است و درباره چندین کتاب پزشکی صحبتهای زیادی با من کرد.
حرفهایش نشان میداد که اطلاعات بالایی در زمینه پزشکی دارد، برای همین کاملا باورم شد که او یک پزشک است. این مرد گفت که دکتر پوست است و میتوانم برای درمان پوستم به مطبش بروم. ما با هم صحبت کردیم و آشنا شدیم. بعد از خرید چند کتاب این مرد از من خواست به خاطر وسیلههای زیادی که داشتم، مرا تا خانهمان برساند. از آنجایی که او مرد متشخص و متینی بود، پذیرفتم و با هم سوار خودرواش شدیم. در راه باز هم با هم صحبت کردیم تا اینکه ناگهان او تغییر مسیر داد. وقتی اعتراض کردم، گفت که میخواهد وسیلهای را از خانهشان بردارد و بعد از آن مرا میرساند. خیلی ترسیده بودم و به او گفتم که همان لحظه خودرو را نگه دارد، اما او به حرفهایم اهمیتی نداد. او وارد بزرگراهی شد تا به غرب تهران برویم. برای همین سعی کردم در خودرو را باز كنم و پياده شوم اما او با سرعت بالا درحال حركت بود و من هم ميترسيدم خودم را به بيرون پرتاب كنم. تا اينكه وارد يك خيابان فرعي شد و آنجا بود كه در را باز كردم و ميخواستم خود را پرت كنم. او كيف مرا گرفته بود و اجازه نميداد، حتی مردم هم شاهد این ماجرا بودند، تا اینکه بالاخره توانستم از دستش خلاص شوم و به بيرون بپرم، اما كيف و تمام وسايلم داخل خودروی او جا ماند. با اینحال چون از نیت شوم او با خبر شده بودم، تصمیم به نجات خودم گرفتم. بعد از آن با کمک چند نفر که شاهد ماجرا بودند، خودم را به پلیس رساندم.»
ادعاي عجیب
با اعلام اين شكايت، موضوع در دستور کار مأموران قرار گرفت و به دستور محسن مدير روستا بازپرس دادسرای جنایی تحقیقات برای شناسایی و دستگیری متهم ازسوی مأموران آغاز شد. درحالی که تجسسها در این رابطه ازسوی تیم تحقیق ادامه داشت، درنهایت آنها توانستند متهم تحت تعقيب را به دام بیندازند. این مرد ٤٠ساله بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت و در تحقیقات ادعای عجیبی را مطرح کرد.
او به مأموران گفت: «من اصلا قصد و نیت بدی در رابطه با این خانم نداشتم. آن روز در نمايشگاه كتاب با او آشنا شدم و هیچ دروغی هم به او نگفتم. ليسانس پرستاري دارم و چون كتابهاي پزشكي مطالعه ميكنم، اكثر اصلاحات پزشكي را ميدانم. برای همین در رابطه با اصطلاحات پزشکی با او صحبت کردم، ولی خودم را پزشک جا نزدم و هیچ دروغی هم نگفتم. پس از این آشنايي و گپزدن با زن جوان، به او پيشنهاد دادم تا او را به خانهاش برسانم. هیچ قصد بدی نداشتم. ما در راه بودیم که ناگهان چند پيامك مشكوك به موبايل زن جوان فرستاده شد و تماس مرموزی هم به او زده شد. بعد از آن پیامکها و تماسها، این زن به حالت جنون رسید و رفتارش تغییر کرد. نمیدانم چه چیزی شنیده بود، ولی دیوانه شد. ميخواست خودش را در بزرگراه به پايين پرت كند. فکر میکنم قصد خودکشی داشت. از او خواستم تا آرام باشد و وقتي وارد خيابان فرعي شدم، سرعتم را كم كردم. هرطور بود، مانع خودکشی او شدم و درنهایت پس از اینکه سرعت خودرو را کم کردم، او پياده شد. من هم به راهم ادامه دادم و حتی خیلی هم تعجب کردم که چرا این زن چنین رفتاری از خودش نشان داد.»
با این اظهارات به دستور قاضي جنايي متهم با قرار قانونی روانه زندان شد و تحقیقات در این رابطه و صحت صحبتهای متهم ادامه یافت.