حجتالاسلام سید محمود دعایی گفت: «وقتی انقلاب پیروز شد، رفع تنش میان ایران و عراق یکی از برنامههای جدی امام بود. امام من را برای سفارت بغداد انتخاب کردند که در ابتدا نپذیرفتم، ولی در نهایت ایشان من را قانع کردند. حسن البکر، حسن نیت امام را از این انتخاب درک کرد اما صدام از کسانی بود که بهشدت با انتخاب من مخالفت کرد چون معتقد بود که من آشنا با محیط عراق هستم و مشکلاتی را ایجاد میکنم».
انجمن «اندیشه و قلم» یکشنبهشب و در پنجمین روز از هفته دفاع مقدس نشستی با عنوان «ناگفتههای آغاز جنگ» برگزار کرد.
در این مراسم که نگاهی به ریشههای وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران داشت، حجتالاسلام محمود دعایی، سفیر وقت ایران در عراق، مسعود بختیاری، از فرماندهان ارتش، سیدمحمد غرضی، استاندار وقت خوزستان و محمد درودیان، نویسنده و پژوهشگر جنگ، به بیان دیدگاههای خود پرداختند.
به گزارش شرق، سیدمحمود دعایی به عنوان اولین سخنران این مراسم به پیشینه رژیم بعث عراق که شروعکننده جنگ بود، پرداخت و گفت: «این حزب تشکیلاتی جدا از اراده مردم عراق بود و استثمار در تأسیس آن نقش داشت. شعار آنها بعد از کودتایی که انجام دادند این بود که «ما آمدهایم که بمانیم»؛ یعنی به هر قیمت میخواستند بمانند و برای خود یک رسالت جاودان ترسیم کرده بودند. آنها برای جذب جامعه روشنفکر عربی ادعاهایی درباره خلیج فارس مطرح کردند و برای جزیرههای ایرانی و بخش عربی ایران نیز برنامه داشتند».
او افزود: «شاه هم با پشتوانهای که از آمریکا داشت خود را برای هر نوع برخورد با عراق آماده کرده بود. البته عراقیها یک ضعف از طرف ایران داشتند که کردستان بود که رژیم شاه در تقویت آن فعالیت و از مصطفی بارزانی حمایت میکرد و به او اسلحه داده بود».
دعایی با بیان اینکه رژیم بعث عراق اپوزیسیون و مخالف شاه را جذب کرده بود، عنوان کرد: «بعث به آنها امکاناتی مثل موج رادیو و آموزش و تسلیحات نظامی داده بود و برای برخورد نیرومند و قوی از تیمور بختیار که عنصر شناختهشده مبارزه با شاه بود، دعوت کرده بودند که او هم جبهه «آزادیبخش ملت ایران» را راه میاندازد و از همه اپوزیسیون داخل ایران هم دعوت میکند به آنها بپیوندند. این فعالیتها برای شاه آزاردهنده بود که در نهایت تیمور بختیار را در نزدیکی مرز ترور میکنند، اما تشکیلات آنها فعالیت خود را ادامه میدهند که حتی خوزستان را تا آستانه جدایی پیش میبرند».
سفیر اسبق ایران در عراق ادامه داد: «در اینجا بود که به ابتکار دولت الجزایر، بین رژیم ایران و عراق مذاکراتی صورت گرفت. بین شخص شاه و صدام حسین در الجزایر مذاکره میشود و آنها تسلیم خواسته ایران میشوند و از ادعای خود نسبت به شطالعرب کوتاه میآیند. ایران هم تعهد میدهد که بارزانی را کنترل کند و قراردادی امضا کردند که مخالفان هر دو کشور حق مبارزه سیاسی نداشته و آنها را تحتنظر داشته باشند».
او گفت: «از اینجا به بعد در کنار روابط دیپلماتیک دو کشور، نکته تعیینکنندهای اتفاق افتاد که آنها تصمیم گرفتند یک بنیاد امنیتی نیرومند ایجاد کنند و تمام ارتباطات دو کشور را نماینده این دو بنیاد عهدهدار شود. برایناساس دفتری را در سفارتخانههای خود ایجاد کردند که این نماینده، رابط تعیینکننده و اصلی بین دو رژیم باشد».
دعایی با بیان اینکه در آن زمان امام خمینی(ره) بزرگترین اپوزیسیون ایران بودند که به عراق تبعید شده بودند، افزود: «رژیم شاه از طرف این نهاد امنیتی از عراق خواست که امام را که در سخنرانیهای خود بر ضد شاه صحبت میکردند، کنترل کند.
آنها هم وقت ملاقات گرفتند و از امام خواستند که در عراق فعالیت علنی نکنند که امام فرمودند تکلیف شرعی دارم و نمیتوانم سکوت کنم. سپس گفتند اگر شما این را برنمیتابید، از عراق به جایی میروم که مستعمره شاه نباشد که این حرف برای عراقیها گران تمام شد چون به تعهدی که به ایران داده بودند که اپوزیسیون را کنترل کنند پایبند نبودند. آنها ناگزیر تصمیماتی گرفتند که آمدورفت به بیت امام را محدود کنند که امام تصمیم به مقاومت گرفت، درس را تعطیل و در منزل خود تحصن کردند».
او گفت: «امام تصمیم به هجرت از عراق گرفتند، اما رژیم ایران اصرار داشت که امام در عراق بماند، چون عراق تعهد داده بود که اجازه فعالیت به مخالفان ندهد و اگر ایشان از عراق خارج میشدند هیچ کشوری چنین تعهدی را به ایران نمیداد که از فعالیتهای امام جلوگیری کند. در نهایت امام تصمیم گرفتند که به فرانسه بروند. عراقیها در لحظات آخر تصمیم گرفتند پیغامی به امام بدهند که اگر ایشان عراق را ترک کنند و فرانسه ایشان را نپذیرفت، حق برگشت به عراق را ندارند، چون میخواستند با ممنوعالورودکردن امام از فشار رژیم شاه خلاص شوند. البته این پیغام به امام نرسید و به یکی از نزدیکان ایشان گفته شد و در نهایت امام وارد پاریس شدند».
دعایی ادامه داد: «فعالیتهای امام در پاریس شروع شد و اوج نهضت و تلاشهای مردم به جایی رسید که ساواک منحل شد. امام هم به بدنه ارتش دستور دادند که فرمانبری نکنند و از ارتش خارج شوند. دقیقا از همان زمان، یعنی آبان ٥٧ که ارتش و ساواک منحل شدند، صدام از فرصت استفاده کرد و برای انتقامگیری از شاه، پایگاه تشکیلاتی خود را در بصره راهاندازی کرد و برادر خود را به فرماندهی آن گمارد. همچنین آنها برعکس کنسولگریهای ایران در عراق، دو کنسولگری در خرمشهر و کرمانشاه داشتند که بسیار فعال بود و با این قرارگاه ارتباط داشت و در سازماندهی و جاسوسی فعال بودند».
او گفت: «آغاز جنگ در حقیقت از آبان ٥٧ بود؛ یعنی از لحظهای که رژیم شاه ترک برداشت و در حال فروریزی بود و ساواک و ارتش منحل شده بودند. صدام هم منتظر این فرصت بود تا از شاه انتقام بگیرد و از قبل برنامهریزی کرده بود».
دعایی ادامه داد: «وقتی انقلاب پیروز شد، رفع تنش میان ایران و عراق یکی از برنامههای جدی امام بود. امام من را برای سفارت بغداد انتخاب کردند که در ابتدا نپذیرفتم، ولی در نهایت ایشان من را قانع کردند. حسن البکر، حسن نیت امام را از این انتخاب درک کرد اما صدام از کسانی بود که بهشدت با انتخاب من مخالفت کرد چون معتقد بود که من آشنا با محیط عراق هستم و مشکلاتی را ایجاد میکنم».