مهدی محبیکرمانی نویسنده کرمانی در خصوص احتمال واگذاری باغ فتحآباد به مرکز تحقیقات کشاورزی نوشت: این مرکز تحقیقات در باغ فتحآباد قرار است چه کاری بکند که در طول چند دههی گذشته در آن همه باغ و اراضی خود در جاده تهران موفق به انجام آن نشده است.
به گزارش گفتارنو متن کامل یادداشت محبی کرمانی در نشریه "فردای کرمان" به این شرح است:
۱ـ کار بازسازی و احیای باغ فتحآباد به همت استاندار بهتر از آنچه که انتظار میرفت، سامان گرفت و بالاخره پس از سالها غفلت و بیتوجهی یکی از زیباترین باغهای ایرانی به میراث زندهی معماری کرمان افزوده شد.
به همهی آنها که باعث و بانی این خیر ماندگار شدهاند، دستمریزاد میگویم. از مستندسازی که فاجعهی تخریب این باغ را به نمایش گذاشت تا همسر محترم استاندار که گویا به مناسبت دیدن این مستند، بانی خیر شد و استانداری که مسوولانه از «ب» بسمالله تا به «ت» تمت تعمیر، پای کار ایستاد و تا سرایداری، مدیرعامل بنیاد موقوفات و سازمان میراث فرهنگی و همهی آنها که نامشان به یادم نمانده است و بیشتر از همه دوستان خبرنگارم که به مناسبتهای مختلف با اطلاعرسانیهای خود به دلگرمی اصحاب همت در تسریع پروژه کمک کردهاند.
باشد که این بزرگواران بعد از این نیز، اسباب خیرات و برکات بزرگتر هم باشند.
چه نام رزمحسینی بر لوح بازسازی این باغ بماند، چه به تنگنظریهای معمول سیاستبازان همچون باغ شازده، نامی بنویسند و بردارند و چیز دیگری بگذارند، اطمینان دارم که حافظهی مردمی این سامان نام رزمحسینی را به عنوان ناجی این میراث بزرگ فرهنگی، از یاد نخواهد برد.
۲ـ تا اینجا و صرف نظر از کاربریهای گردشگری مشخصی که برای این باغ تعریف شده است، استاندار به دو طایفه قول واگذاری بخشی از باغ را داده است. ساختمان چهارفصل را به هنرمندان کرمان وعده کردهاند و نمیدانم کجای آن را به مرکز تحقیقات کشاورزی!
از هم اول تاکید ایشان بر بحث پرورش گیاهان دارویی بوده است؛ امری که قاعدتا متولی آن هم باید همین مرکز تحقیقات کشاورزی باشد. انشاا… که بعدها منابع طبیعی مدعی آن نشود. همین که استاندار در اولین تخصیص کاربری اولویت جامعهی هنری را مدنظر داشتهاند نشانهی امیدوارکنندهای از رونق فردای این باغ است. تردید ندارم که رزمحسینی به فراست در صدد باز کردن پای هنر و هنرمندان به این باغ به عنوان محور فعالیت و تحرک باغ بوده است. محال است پای اهل هنر آن هم در هیات اجتماعی و جمعی خود به جایی باز شود و پشت سرشان رونق و آبادی نباشد. در جهان فرهنگ و اقتصاد مصداقهای فراوانی از این دست داریم. از تاسیس مرکز ملی فرهنگ و هنر «ژرژ پمپیدو» در بافت قدیم پاریس بگیریم تا تبدیل دهها بنای متروکه و محله و کوی و کارخانهی قدیمی تغییر کاربری یافته در دل بافت کهن شهرهای قدیمی اروپا به گالری و مراکز هنری فعال و زنده. از روم تا لیسبون!
میان آن همه کافههای قدیمی تهران یک کافه، کافه نادری میشود و میماند. تنها به دلیل حضور و حتی عبور هنرمندان معروف تهران. در آن کافه و از کنار آن.
راه دوری نمیروم؛ مجموعهی صنعتی از روزی که موزهی هنرهای معاصر شد آنچنان رونقی گرفت و بروبیایی که پیش از آن اصلا هیچگاه به خود ندیده بود. یک پاتوق هنرمندانه خاصه اگر که مرکزیتی برای ارایهی آثار هنری و پژوهش در کار هنر باشد، حتما جذابیتهایی مزید بر یک معماری و باغ و گل و آب و درخت دارد. البته این هم شرط و شروطی دارد که قطعا باید منظور نظر اهل فن قرار گیرد.
۳ـ اگر بر این باوریم که کرمان یک شهر تاریخی و فرهنگی است؛ که هست! قطعا باید نگاهمان در همهی حوزهها معطوف به این باور باشد. برنامهریزیهای عمرانیمان باید برپایهی این نگاه شکل بگیرد. ساختوسازهایمان باید متاثر از همین نگاه باشد. حتی طراحی و معماری پلهای روگذرمان هم باید با این نگاه صورت گیرد. همه چیز شهر باید متناسب با این سابقه باشد. نمای شهرمان باید معرف و گویای تاریخ و فرهنگمان باشد و اتفاقا این درست همانجایی است که سیرت زیبا، افاقه نمیکند و البته صورت زیبا به کار میآید!؟
و ما این نگاه را متاسفانه نداشتهایم، اگر داشتیم از این شهر نجیب یک جهنم آلومینیوم نمیساختیم. اگر داشتیم، مقهور معماری العربی نمیشدیم ! اگر داشتیم، بحثهای شورای شهرمان چیز دیگری بود … بماند!
میخواهم بگویم وقتی که یک فضای فرهنگی را احیا میکنیم البته باید کاربری این فضا را هم متناسب با روح آن تعریف کنیم. نمیگویم که جای مرکز تحقیقات کشاورزی در باغ فتحآباد نیست. اتفاقا یکجای این مرکز هم آنجاست. خدا کند که تاسیس این مرکز در باغ فتحآباد بتواند لااقل بخشی از این همه مصائب و مسائل کشاورزی استان را ولو به وسعت این باغ، حل کند.
اما خدا وکیلی این مرکز تحقیقات در باغ فتحآباد قرار است چه کاری بکند که در طول چند دههی گذشته در آن همه باغ و اراضی خود در جاده تهران موفق به انجام آن نشده است.
تصور نمیکنم جامعهی هنری استان آنقدر تنگنظر باشد که نتواند با یک مرکز تحقیقاتی همسایگی کند؛ خاصه که این همسایگی قرار است به طراوت باغ و سرسبزی گل و گیاه هم کمک کند. نگرانی این قلم از این است که مبادا این همسایگی، تکرار حکایت حسن صباح باشد و پوست گاو و قلعه الموت. و یک روز کار به جایی برسد که از عمارت چهارفصل اهدایی استاندار به جامعهی هنری استان، فقط یک فصل خزانش باقی بماند.
۵ ـ میدانم که البته دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند و میدانم که هنوز واگذاری عمارت چهارفصل نه به دار است و نه به بار؛ و صمیمانه هم بر این باورم که استاندار به عنوان نمایندهی دولت تدبیر و امید، کاری جز به تدبیر نمیکند آن هم در سالی که قرارمان بر همدلی و همزبانی است. زبانم لال نگران فردایی هستم که یکی بیاید و بگوید: کدام هنر؟ کدام گوهر؟! و بعد هم چنان که افتد و دانی.
مگر دیواری هم کوتاهتر از دیوارجامعهی هنری هم هست؟ مار گزیدهایم دیگر. از ریسمان سیاه و سفید هم میترسیم.
۶ ـ و کاش آقای استاندار از همهی آنهایی که قرار است فردا به نحوی کلیددار و بهرهبردار و امانتدار و … این باغ باشند، مستندا برنامهای بخواهند .
با تمام شرح و جزییات. و بخواهند که بنویسند در باغ فتحآباد قرار است چه بکنند؟ و برنامهها را هم به رسانهها بدهند تا فردا یکی باشد که کار را رصد و قضایا را پیگیری بکند. نشود که بخشی از باغ روزی کارگزینی فلان اداره بشود، بخشی تیول فلان طایفه و بخشی به اجارهی فلان دکاندار !
بازدیدکنندگان فردای این باغ هیچگاه رنجها و مرارتهای امروز پشت بازسازی آن را نمیبینند. ملاک قضاوت آنها از این همه، بعضا در حد گرانی دوغ و شوری کباب رستوران باغ است. بروید از میهمانان باغ شازده نظرخواهی کنید. عرض من معلومتان میشود.
۷ ـ کار از محکمکاری عیب نمیکند. همه هم که این روزها الحمدا…اهل طرح و ایده هستند.
آقای استاندار! از همین حالا حسابی پای کار بگذارید قبل از آنی که هزار متولی برای باغ فتحآباد پیدا شود.