استاد حوزه علمیه قم به نمونه ای از فضائل و حسنات امام حسن(ع) اشاره کرد.
به گزارش جماران، استاد حوزه علمیه قم در نوشتاری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع) به نمونه ای از فضائا آن حضرت اشاره کرده و می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمود: مردى به عثمان بن عفان که در مسجد نشسته بود، مراجعه کرد و چیزى خواست. عثمان، پنج درهم به او داد. آن مرد گفت: «مرا به کسانى معرفى کن که بیشتر به من کمک کنند.» عثمان به گوشهاى از مسجد که حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر در آن جا نشسته بودند، اشاره کرد. مرد، نزد آنان رفت و سلام کرد و تقاضاى کمک نمود.
امام حسن علیه السلام فرمود: «از مردم چیز خواستن، حرام است؛ جز در یکى از این موارد: دیه مقتول، قرضى که وقت ادایش فرا رسیده، فقر شدید.
درخواست تو در کدام یک از اینهاست؟» عرض کرد: «در یکى از اینهاست.» امام حسن علیه السلام پنجاه دینار، امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبداللّه بن جعفر چهل و هشت دینار به او عطا کردند.
عثمان، در مقابل این بزرگوارى و احسان گفت: «چه کسى مىتواند همانند این جوانان باشد؟ اینان علم را از پدرشان آموختهاند و خیر و حکمت را دریافت کردهاند.»[۲۰]
سعید بن عبدالعزیز مىگوید: «حسن بن على علیه السلام مردى را دید که دعا مىکند و از خدا مىخواهد ده هزار درهم به او عطا کند. به منزل رفت و ده هزار درهم برایش فرستاد.»[۲۱]
مردى خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد: تو را سوگند مىدهم به خدایى که این همه نعمت را بدون شفیع، به شما عطا کرده، مرا از دست این دشمن ستمکارى که نه به سالخوردگان احترام مىگذارد، نه به کودکان ترحم مىکند، نجات دهى.» امام حسن که تکیه کرده بود، نشست و فرمود: «دشمنت کیست تا برایت داد خواهى کنم؟». آن مرد در جواب عرض کرد: «فقر و تهى دستى.»
امام علیه السلام سربرداشت و به خدمت گزار خود فرمود: «هر چه نزد تو موجود است، حاضر کن.» خادم رفت و پنج هزار درهم آورد. فرمود: «همه را به این مرد بده.» بعد از آن فرمود: «تو را سوگند مىدهم که هر گاه این دشمن به تو روى آورد، براى داد خواهى نزد من بیایى.»[۲۲]
ابن عایشه روایت کرده که یک مرد شامى، امام حسن علیه السلام را دید که سواره حرکت مىکند. شروع کرد به دشنام دادن و بد گفتن، ولى آن حضرت جوابش را نداد تا این که از دشنام دادن فارغ شد. امام به سوى آن مرد توجه کرد و سلام داد و فرمود: «یا شیخ! گمان دارم غریب هستى و امر بر تو مشتبه شده است.
اگر طلب رضایت کنى، راضى مىشوم، و اگر چیزى بخواهى، عطا مىکنم و اگر رهنمود خواهى، تو را هدایت مىکنم و اگر حیوان سوارى ندارى، به تو مىدهم و اگر گرسنه باشى، سیرت مىکنم و اگر برهنه باشى، لباست مىدهم و اگر محتاج باشى، نیازت را بر طرف مىسازم و اگر رانده شدهاى، پناهت مىدهم و اگر حاجتى دارى برآورده مىسازم و اگر اثاث سفرت را به منزل من بیاورى و میهمانم باشى، خشنود مىشوم. خانهام وسیع است و داراى امکانات هستم.»
وقتى مرد شامى، سخنان آن حضرت را شنید، گریست و عرض کرد:
«اشهد انّک خلیفه اللّه فى ارضه. اللّه اعلم حیث یجعل رسالته. قبلًا تو و پدرت، مبغوضترین مردم نزد من بودید، ولى اکنون، تو محبوبترین مردم پیش من هستى.».
آن گاه اثاث سفر خود را به منزل آن حضرت برد و میهمانش شد و از عقیدهمندان و دوستداران آن جناب گشت.[۲۳][۲۴]
پی نوشت:
[۲۰]. همان، ص ۳۳۲.
[۲۱]. همان، ص ۳۴۱.
[۲۲]. همان، ص ۳۵۰.
[۲۳]. همان، ص ۳۴۴.
[۲۴] امینى، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، ۱جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۸.
منبع: شفقنا