آرمان نوشت:
همه ما عبارات کلیشههای جنسیتی را بارها شنیدهایم که برای برخی به یک نوع ژست روشنفکرانه تبدیل شده تا همه چیز را با آن زیر سوال ببرند. اما به راستی کلیشههای جنسیتی چه تاثیری در روابط همسران دارد؟ این کلیشهها زمانی بحرانی میشود که جامعه در حال گذار باشد. در این شرایط هم اصول سنتی مطرح است و هم ضوابط مدرن که در نتیجه افراد نه سنتی عمل میکنند و نه مدرن.
کلیشههای جنسیتی مجموعهای از باورهای فرهنگی و اجتماعی مشترک هستند که قابلیتها و ویژگیهای خاصی را به افراد یعنی زن و مرد نسبت میدهند و خانواده، نهادهای آموزشی، گروههای همسالان، رسانهها و دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی در بازتولید این کلیشهها موثر هستند.
اما تفاوت مفهوم جنس و جنسیت چیست؟ جنس، مجموعهای از صفات بیولوژیک است و جنسیت، مجموعهای از صفات اکتسابی، فرهنگی، روانشناختی و اجتماعی. بنابراین کلیشههای جنسیتی مسالهای است که در جامعه تولید میشود.
جامعه در حال گذار
وضعیت در حال گذار، وضعیتی است که در آن خلل ناپذیر بودن و تخطیناپذیر دانستن چهارچوب فکری غالب مورد شک قرار میگیرد، چرا که این چهارچوب از پاسخگویی و توجیه بعضی واقعیتهای زندگی عاجز میماند یا درستی پاسخ به برخی پرسشهای همیشگی انسان در باب زندگی مورد تردید واقع میشود.
در این زمان است که بحران پدید میآید، یعنی در برابر پرسشها، پاسخهای قانع کنندهای وجود ندارد. برای مثال جامعهای را در نظر بگیرید که در آن تفسیر خاصی از برابری به معنی تساوی همه جانبه افراد حاکم است. این تفسیر موجب رفاه و سعادت همگانی میشود، در عین حال مردم مشاهده میکنند که اجرای این تفسیر موجب شده مشکلاتی همچون فقر همگانی یا از بین رفتن استعدادهای فردی به بار آید و چهارچوب فکری موجود از توجیه مشکلات جدید عاجز شود. پس از مدتی مشکل تداخل در وظایف و درگیری به وجود میآید که در نهایت منجر به توقف امور میشود. این مطلب را میتوان در مفهوم آگاهی خلاصه کرد، به این معنا که عنصر آگاهی به تدریج اهمیتی بیشتر از عنصر عادت پیدا میکند.
این آگاهی معطوف به کمبودها و کاستیهای چهارچوب فکری موجود است، یعنی در برابر درستی انجام کارها براساس عادت، علامت سوالی بزرگ شکل مییابد. درک کمبودها و تناقضها، نقطه آغاز حرکت جامعه از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است. در چنین شرایطی، اولین جوانههای تردید نسبت به کارآمدی چهارچوب فکری موجود در اذهان میروید و بحران معنا به آهستگی شکل مییابد. این گذار درباره ذهنیتهای فرد نیز شکل میگیرد و باعث خدشهدار شدن آنها میشود. تصویر ذهنی ما نسبت به کلیشههای جنسیتی منفی است، چون این امر ناشی از زیر سوال رفتن چهارچوب فکری غالب است و سبک زندگی دیروز را به عنوان کلیشههایی منفی در ذهن پدید آورده است.
رسوبات ذهنی کودکی
اجتماعی شدن به روندی گفته میشود که در آن شخص در طول حیات خویش، هنجارها، عرفها و ارزشهای جامعه خویش را یاد میگیرد. به عبارتی آماده شدن فرد توسط جامعه برای بر عهده گرفتن نقشها را جامعهپذیری میگویند. کلیشههای جنسیتی از همان دوران کودکی آموخته میشود و در ذهن ناخودآگاه افراد جمع میشود. ساز و کار ذهنیت و بازیهای ناخودآگاه به این صورت است که افراد براساس آنچه در ذهن ناهشیار خود دارند عمل میکنند، بی آنکه خود متوجه این مساله باشند.
آنچه امروزه روابط همسران و همچنین برخورد با جنس مخالف و ازدواج را تحت تاثیر قرار میدهد، همین کلیشههایی است که از کودکی در ذهن ما رسوب کرده و مبنای رفتار ما شده است.
مرد در جامعه گذار
جامعه ایران در وضعیتی قرار دارد که پشت سرش به وسعت یک تاریخ، آداب و سنن خاصی را تجربه کرده و پیش روی خود مدرنیته را میبیند. در بسیاری از موارد از اساس با آنچه تا به حال وجود داشته، متفاوت است. مردان و زنان در چنین جامعهای دچار بازتولید شده اند.
البته نمیتوان چنین چیزی را به همه مردان و زنان نسبت داد، اما آنچه رخ نشان داده، از شکل گیری نوع جدیدی از سبک زندگی خبر میدهد. ابتدا با توصیف مردان در جامعه در حال گذار آغاز کنیم؛ مردانی که در این وضعیت دچار بازیهای ناخودآگاه شدهاند. این مرد کسی است که مادر یا خواهرش او را میپرستند. مردی است حمایتگر و قوی که این حمایت بیشتر از جنبه مالی است و کمتر جنبه عاطفی به خود میگیرد.
مردی است که مراقبت از خانواده اش و تامین نیازهای آنها را وظیفه خود میداند و در برابر دیگران همه هوش و حواسش به حفظ قلمرو خود است. او از دور مردی ایده آل است. فقط زنی که زن او میشود، آن روی سکه را میبیند. ویژگی غالب این افراد، خود مشاهده گری افراطی است. اگر تمایزی داشته باشند همچون تحصیلات بالا، پول زیاد یا موقعیت اجتماعی بالا، خودبزرگبینی بیشتری دارند. او چندان اهل تعامل نیست. از همدلی و همدردی با دیگران لذت نمیبرد، برعکس میخواهد از بالا به همه نگاه کند. به دیگران یاری میرساند، اما بیش از سر همراهی، برای قدرت نمایی. میخواهد همیشه برنده باشند. گفتوگو نمیکند، مگر با هدف برد برای خودش و باخت برای طرف مقابل و اگر نبرد، میزند زیر میز و همه چیز را بهم میریزد. یکی از ذهنیتهایی که در ناخودآگاه مردان وجود دارد، زن را در تملک خود دیدن است که از زمان انقلاب کشاورزی تا به امروز در ذهن مردان ریشه دوانیده و اکنون در جامعه در حال گذار خود را به اشکال گوناگون نشان میدهد.
تصور برخی مردان در جامعه گذار از زن به این صورت است که هم نمیتواند از خدمات زن در جامعه سنتی دل بکند و هم این توقع را دارد که زن مدرن و به روز باشد. اینجاست که اصل لذت در تقابل با ذهنیتها قرار میگیرد. ضرب المثل عامیانه در این زمینه وجود دارد که میگوید: زن نباید بوی قرمه سبزی بدهد، اما در عین حال باید این غذا را بپزد و علاوه بر این پرورش فرزندان و سایر کارهای خانه را نیز انجام دهد. در صورتی که در گذشته اگر مردی زن را جزو اموال خود میدانست، توقع دلبری آنچنانی از او نداشت. او در دنیای مدرنی که زنان کنار مردان ایستاده اند، از مواجهه با زنانگی و زیبایی زنان دیگر گریزی ندارد. نمیخواهد کم بیاورد؛ پس میخواهد زن او درخشش هم داشته باشد؛ یعنی ترکیبی از یک عروسک و خدمتکار که ترکیب متناقضی است و میتواند آغاز از هم پاشیدن یک زندگی باشد. البته بازهم باید به این نکته توجه داشت که این نوع ذهنیت درباره همه مردان صدق نمیکند و به نوعی سبک زندگی برای برخی بدل شده است.
زن در جامعه گذار
روی دیگر سکه در این نوع سبک زندگی زنان هستند. زنان در جامعه گذار میان سنت و تجدد معلق هستند. چنین زنی، در ظاهر مدرن است و دیگر نمیتوان او را همچون مادرانش در خانه نگه داشت. دوشادوش مردان در جامعه حضور دارد و حالا با حقوق خود آشنا شده اما همچنان گرفتار حصارهای ذهن خود است. او هم نمیخواهد از حصارهای ذهن ناخودآگاهش عبور کند؛ چون این عبور به نفع او نیست! زن در جامعه گذار، عاقل و محاسبه گر است؛ این منفعتطلبی در سطح خودآگاه نیست، بلکه سیستم ذهنی است که هزاران سال از او در برابر دنیای مرد سالار محافظت کرده و حالا اگرچه در دنیای مدرن، آن تهدیدها وجود ندارد، اما سپر دفاعی هزاران ساله را نمیتوان از کف داد. دنیای مدرن به او امتیازات گوناگون داده که قرنها از آن محروم بوده است. زنی که هزاران سال جنس دوم بود و در حکم کالایی برای خدمت به مرد مبادله میشد؛ زنی که تنها اگر خوش شانس بود و شوهرش مردی باوجدان، طعم زندگی را میچشید؛ زنی که هرگز تصورش را هم نمیکرد حقی یا سرنوشتی داشته باشد. وقتی قرار میشود زنان و مردان تفاوتی نداشته باشند، زمختیها، سختیها و بیرحمیهای زندگی را هم باید تاب آورد. زن مدرن همچون مردان، از دوران جوانی بار کار و تحصیل را به دوش میکشد؛ بی تکیه بر هیچ مردی، روی پای خود میایستد و از هیچ کس طلبکار نیست. او مرد را نه برای مراقبت، بلکه برای آرامش میطلبد. تناقض این نوع سبک زندگی در جامعه گذار اینجاست که زن، در عین بهرهمندی از مواهب دنیای مدرن، مزایای دنیای سنتی را هم نمیخواهد از دست دهد. او ممکن است هنرمند باشد و مدافع حقوق زنان، اما جز به شوهری مولتیمیلیاردر راضی نباشد. او به هیچ کدام از تکالیف دنیای سنتی برای زنان، راضی نیست، اما مهریه چند صد سکهای را نمیتواند بی خیال شود. او فرصت اشتغال و حضور در جامعه را میخواهد، اما پول تو جیبیاش را باید مردش بدهد. شاید جمله «مرد هم مردان قدیم» را شنیده باشید.
این جمله به این معناست که آن قسمت از دنیای سنتی خوب بود که مردها همسرشان را همهجوره تامین میکردند و یادش میرود که آن مرد احتمالا زنش را داخل آدم حساب نمیکرد یا آن تکه از دنیای سنتی خوب بود که مرد وقتی زنی میگرفت تا آخر عمر او را نگه میداشت و باز فراموش میکند که آن مرد میتوانست زنهای دائم یا موقت دیگر اختیار کند. این زن هم مانند مرد جامعه گذار از زندگی خود راضی نیست؛ اگر مجرد باشد خود را در رویاهای غیرواقعی غرق میکند و اگر متاهل باشد، خود را زندانی و در قفس میبیند.
زندگی غیر قابل تحمل
در سالهای اخیر بارها اخباری مبنی بر این شنیدهایم که نرخ طلاق افزایش یافته و در مقابل از میزان ازدواج کاسته شده است. کارشناسان زیادی در این زمینه اظهار نظر کردهاند که چرا در جامعه ایران این معضل اتفاق افتاده و اساسا مشکل زنان و مردان با مساله تاهل چیست؟ برای این سوال پاسخهای زیادی وجود دارد. کارشناسان از مشکلات اقتصادی گرفته تا مسائل فرهنگی و تغییر سبک زندگی را در افزایش میزان طلاق دخیل میدانند. در این میان نمیتوان از این واقعیت چشم پوشید که تعلیقی که جامعه در حال گذار ایجاد کرده و توقعاتی که گاه با کلیشههای ذهنی در تضاد است خود میتواند دلیل مهمی برای طلاق باشد. به نظر میرسد در بسیاری موارد هنوز مردان و زنان نقش مدرن را نپذیرفته یا نخواستهاند بپذیرند.
این مساله به خودی خود چالش عمیقی را به وجود میآورد، چرا که افراد در موقعیتهای مختلف میتوانند نقش عوض کرده و از فردی مدرن به فردی سنتی تغییر شکل دهند. همواره وقتی درباره طلاق و چگونگی کنترل و کاهش آن حرفی به میان میآید کارشناسان از ارتقای مهارتهای زندگی حرف میزنند. شاید وقت آن رسیده باشد که چگونگی مواجهه با مسائل سنتی و مدرن در روابط بین زوجها نیز مورد توجه قرار گرفته و مشاوران مردان و زنان را در این زمینه راهنمایی کنند.