محمد لطیفکار نوشت:
امروز سالروز درگذشت استاد باستانی پاریزی است. او اگرچه به تاریخنویسی شهره است اما به گمان من، او یک روزنامهنگار کمنظیر بود. دو سال پیش به مناسبتی یک یادداشت در بارهی این ویژگی او نوشتم. چون قرار است این مطلب در آینده منتشر شود، فعلا از انتشار تمامی آن در اینجا میگذرم و صرفا گوشهای از آن را به مناسبت گرامیداشت یاد او میآورم.
وقتی به باستانی پاریزی میاندیشم، اول از همه ذهنام به سراغ تاریخ میرود. اما نه تاریخی پر مرگ و جنایت؛ او از مردم هر دوره حکایتهای شیرینی نقل میکند. به ما امید میدهد، و انگار در صور میدمد تا گذشتگان بتوانند با من و تو هنوز هم به حیاتشان ادامه دهند.
روایت او از تاریخ با بقیه فرق دارد. در تونل زمان او احساس خفگی نمیکنیم؛ در عوض وادار میشویم صدها بار به گذشته شیرجه بزنیم و مثل غواصان با دستانی پر از مروارید، روی آب برگردیم. من همیشه به این قدرت شگفتانگیز باستانی فکر میکنم. هنری که دهها سال است مرا مفتون خود کرده است.
سبک ویژهی باستانی در شرح تاریخ، از توانایی منحصر به فرد او در روزنامه نگاری سرچشمه میگیرد. ذائقهی مخاطب را خوب میشناخت و با ادبیاتی دلپسند، سوژههای ناب را بر میگزید. در تیترزنی و انتخاب میان تیترها با مهارت عجیبی سلیقهاش را به رخ میکشید. ترکیبی غریب از حادثهنویسی، شعر ، نقد، پژوهش، طنز و تصویر را چنان به هم درمیآمیخت که انگار فاصلهی تمام صفحات و ستونهای روزنامه را برداشته باشیم؛ و شگفت اینکه روزنامهای که او این چنین مینوشت هیچ تاریخ مصرفی هم ندارد.
فارغ از ویژگیهای ارزشمند دیگری که باستانی داشت، معتقدم روزنامهنگار بودن باستانی، او را در میان همقطارانش یگانه کرده است. زمانی که او این مطالب را مینوشت، هنوز کسی شیوهی وبلاگنویسی، توئیت کردن، استاتوسنویسی و کامنت گذاشتن در شبکههای اجتماعی را تجربه نکرده بود؛ اما باستانی با درایتی خاص، این نوع شیوهها را در تنظیم مطالب خود پیشنهاد کرده است. دهها هزار میان تیتر در مطالباش دارد که هنوز هم در قالب نوشتههای وبلاگی او به ما چشمک میزنند؛ و ... یادش تا همیشه گرامی باد.