کد خبر: ۲۵۰۹۶
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۴
ارسال به دوستان
ذخیره
گزارشی از حاشیه نشینی در باغ موسوم به باغ زردآلو در یک کیلومتری کرمان
حد فاصل کرمان تا سیدی در حاشیه باغی که به باغ زردآلو معروف است، چادرهایی که هیچ شباهتی به چادر ندارند و با تکه‌های پارچه و پلاستیک به هم وصل شده‌اند در فاصله‌هایی دور ونزدیک از هم به چشم می‌خورد، زنانی که در اطراف چادرها در حال آمد وشد هستند ما را به یکدیگر نشان می‌دهند و در گوش هم پچ پچ می‌کنند، انگار نگرانند....





بچه‌ها با پای برهنه روی خاک‌های تلمبار شده کنار باغ، فارغ از دنیای اطرافشان مشغول بازی‌اند.

حد فاصل کرمان تا سیدی در حاشیه باغی که به باغ زردآلو معروف است، چادرهایی که هیچ شباهتی به چادر ندارند و با تکه‌های پارچه و پلاستیک به هم وصل شده‌اند در فاصله‌هایی دور ونزدیک از هم به چشم می‌خورد، زنانی که در اطراف چادرها در حال آمد وشد هستند ما را به یکدیگر نشان می‌دهند و در گوش هم پچ پچ می‌کنند، انگار نگرانند....

بیرون از چادر زنی مشغول دوختن لباسی است، نزدیکش می‌شوم روسریش را روی صورتش می‌کشد، سلام می‌کنم و کنارش می‌نشینم کودک خردسالش آنطرف مشغول بازی است و مگس‌ها احاطه‌اش کرده‌اند.

می‌گویم بچه‌ها مدرسه می‌روند؟ نگاهی به من می‌اندازد و آهی بلند می‌کشد و می‌گوید: اینجا بچه‌ها مدرسه نمی‌روند انگار تقدیرشون اینه به خاطر فقر و بی‌پولی همینجا در این چادرها به دنیا میان بدون اینکه شناسنامه‌ای داشته باشند همین‌جا می‌مونن بدون اینکه بفهمن دنیای بیرون از اینجا چه خبره، همینجا ازدواج می‌کنند بدون اینکه در جایی ثبت بشه و همینجا هم از دنیا می‌رن و شهرداری جمعشون می‌کنه.

به یکی از چادرها نزدیک می‌شوم زنی سی و چند ساله با صدای بلند گریه می‌کند و دور توده‌ی سیاهرنگ که از آن دود بلند شده می‌چرخد پرسیدم اتفاقی افتاده انگار تازه متوجه حضور من شده است. لحظه‌ای از ضجه زدن دست برداشت و با سرعت به طرف آمد و با ناله و گریه گفت خانه‌ام آتش گرفته همه مدارکم در آن بود همه زندگیم سوخت و از بین رفت و....

رییس کلانتری ۲۰ همراهمان بود و به زن گفت فردا به کلانتری برود تا به ثبت احوال برای دریافت مجدد مدارکش معرفی‌اش کند.

حالا دیگر همه از آمدن ما با خبر شده بودند. اجازه خواستم وارد چادری شدم در میان وسایل داخل چادر ظرف‌های غذای یکبار مصرف دیده می‌شد، رختخواب‌های تلمبار شده در کنار دبه‌های آب و کیسه پلاستیک‌هایی که مشخص نبود میانشان چیست؟

زن شال مشکی رنگ و رو رفته‌اش را دور سرش می‌پیچد کودک خردسالش در آغوشش به خواب رفته نگاهش به نگاهم گره می‌زند، کودک را آرام در میان انبوه وسایل می‌گذارد و می‌گوید تابستان‌ها به اینجا می‌آییم و به سختی زندگی می‌کنیم، آب، برق و گاز نداریم، سرویس بهداشتی هم نداریم، صبح‌ها سر چهارراه گدایی می‌کنم با کودکم و عصرها با ته مانده غذای بعضی از رستوران‌ها به خانه برمی‌گردیم.

از چادرش بیرون می‌آیم زنی اصرار دارد تا به چادرش بروم نزدیک می‌شوم دور تا دور چادر با پلاستیک و پارچه‌هایی کهنه پوشانده شده جایی کوچک که گنجایش چهار نفر را به زور دارد می‌گوید با چهار بچه و شوهرم در اینجا زندگی می‌کنیم، همه ما فصل برداشت پسته که می‌شود به اطراف می‌رویم و کنار باغ آنقدر اصرار می‌کنیم تا کاسه‌ای پسته برایمان بیاورند و با فروش آنها امرار معاش می‌کنیم.

کنار چادری می‌روم که پسر جوانی مشغول تعمیر کردن موتور قرمز رنگی است با موهایی فرم گرفته و تیپی امروزی؛ کنجکاو می‌شوم او در این میان چه می‌کند؟ اسمش محمود است و بیست سال دارد. می‌گوید: از وقتی خودم را شناختم همیشه اینگونه زندگی کردم در میان زباله و چادرهای کهنه که هر چند ماه یک بار در گوشه‌ای پهن می‌شد، گدایی کردم، سیگار فروختم، باربری کردم، کارگری  و بنایی کردم.

محمود می‌گوید: زندگی در اینجا بسیار سخت است مخصوصا پسر که باشی! گاهی برای دفاع از خانواده‌ام چاقو هم خوردم و چند روز بیمارستان بستری بودم.

مشغول غذا دادن به سگی سیاه رنگ است نزدیک‌تر می‌روم جوانی ۲۵ ساله که خودش را علی معرفی می‌کند خانواده‌ها همع به اتفاق او را بزرگ خود می‌دانند تنها کسی که سواد دارد.

علی بعد از اتمام کارش نزدیک ما می‌شود کودکان پابرهنه به محض دیدنش جلو می‌دوند و دوره‌مان می‌کنند، علی می‌گوید تقریبا ۲۰ خانوار در اینجا زندگی می‌کنند که در فصل گرما از هرمزگان به این منطقه کوچ می‌کنند و کار بیشترشان تکدی‌گری‌ست.

علی ما را به کنار چادری راهنمایی می‌کند، ارتفاع چادر بسیار کم و کوچک است او می‌گوید در این چادر زنی با فرزندش زندگی می‌کند که شوهرش را از دست داده، چادر اما جایی تنگ و غیر قابل سکونت بود.

او می‌گوید در اینجا گاهی نزاع و درگیری صورت می‌گیرد و افرادی از سیدی به اینجا می‌آیند وقتی پسران به اعتراض می‌روند با هم درگیر می‌شوند، سپس به چادری اشاره می‌کند که در آن پسر نوجوانی با مادرش نشسته‌ علی می‌گوید یکی از دستانش معیوب است و نمی‌تواند کار کند مادرش گدایی می‌کند تا خرج او و چهار کودک دیگر را بدهد.

علی می‌گوید هیچ کدام از کودکان اینجا شناسامه ندارند برای همین نمی‌توانند به مدرسه بروند و یا از امکانات دیگر استفاده کنند.

او می‌گوید اینجا دختران نه ساله فاقد شناسنامه با خواندن ضیغه به عقد مردی درمی‌آیند و کودکانشان هم وقتی به دنیا می‌آیند به دلیل فقدان گواهی ولادت بی شناسنامه بزرگ می‌شوند.
علی یکی از مشکلات بزرگ را ناامنی و ایجاد مزاحمت از سوی برخی ساکنین شهرک‌های اطراف بیان می‌کند و می‌گوید در اینجا چون سرویس بهداشتی نداریم زنان و دختران مجبورن پشت دیوار باغ اجابت حاجت کنند که در این بین برخی موتور سواران برایشان ایجاد مزاحمت می‌کنند.

یکی از زنان در حالیکه کودکش را در بغل دارد به ما نزدیک می‌شود سن و سال زیادی ندارد می‌گوید اینجا پر از جانوران گزنده همچون عقرب است.

علی می‌گوید مهر پارسال شخصا به تهران رفتم و مشکلاتمان را با نماینده هرمزگان در میان گذاشتم آنها گفتند که بررسی می‌کنیم و جواب می‌دهیم و ما هنوز منتظر جواب هستیم.
از آنها خداحافظی می‌کنم و دور می‌شوم در حالیکه بچه‌ها هنوز روی تلی از زباله برایمان لبخند می‌زنند و دست تکان می‌دهند.



نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار

آتش سوزی بیش از یک هکتار از اراضی منابع طبیعی راین

مرد میانسال مفقود شده بعد از 5 روز پیدا شد

سهمیه سوخت مناطق دارای انشعاب گاز قطع می‌شود

آخرین پیش بینی هواشناسی از وضعیت جوی کرمان

نجات معجزه‌آسای کودک ربوده شده بمی از دست آدم‌ربایان

زمان آغاز پیش فروش بلیت قطارهای مسافری اعلام شد

آزاد سازي بیش از 3 هزار و 500 مترمربع اراضي ملي در کرمان

اشتغال در شرکت‌های متوسط و کوچک باید تقویت شود

ساعت آغاز به کار ادارات کرمان در ماه رمضان تغییر کرد

خواب‌آلودگی و خستگی علت اصلی بروز تصادفات در ایام نوروز

پر بحث

10 روستای استان کرمان به عنوان روستای هدف گردشگری انتخاب شدند   (۲۴ نظر)

عیدوک بامری که بود و چه رابطه‌ای با حاج قاسم داشت/ احمد یوسف زاده توضیح داد   (۶ نظر)

مشکل تامین زمین در کرمان برای ساخت واحدهای نهضت ملی مسکن  وجود ندارد   (۴ نظر)

پیش بینی وضعیت آب و هوای کرمان   (۲ نظر)

ببینید| فیلم کامل سخنان سید حسین مرعشی در شبکه افق   (۲ نظر)

ببینید| گزارش تصویری گفتارنو از مراسم عزاداری منزل حاج ماشاءالله خدادادپور در کرمان   (۲ نظر)

امام جمعه سابق راور درگذشت   (۲ نظر)

صدور هشدار زرد هواشناسی؛ ورود سامانه بارشی نسبتا قوی به کرمان   (۱ نظر)

ناصر فرشید به عنوان فرمانده انتظامی استان کرمان منصوب شد   (۱ نظر)

دو روستا و یک شهر استان کرمان به اینترنت پرسرعت متصل شدند   (۱ نظر)