سیدحسین حسینی:
حلقهی شکنندهی ازدواج این روزها، بحث مهم و طبیعتا تاسفبار رایج در فضای جامعه شده است .اگرچه طلاق، همیشه پایان خوش ماجرا نبوده، اما در برابر بعضی مشکلات و مسائل اجتماعی، گاه موثرترین راه، متارکهی زن و شوهر است، اینرا کارشناسان میگویند. میگویند نمیتوان از زن و شوهری که درگیر معضلات «خیانت» و سؤرفتارهای ناشی از آن هستند، توقع ادامهی زندگی مشترک را داشت. «اعتیاد» زن یا شوهر هم که تاثیرات منفی جسمی و روحی آن خصوصا بر فرزندانی که قرار است سرمایه و آیندهساز جامعهی ما باشند، از مواردیست که جنبههای منفی و سیاه طلاق را کمرنگ میکند. با جواد اسداللهی کوثرریزی مشاور روانشاس و مدرس دانشگاه در این خصوص به گفتوگو نشستیم تا از زاویه نگاه او به مساله طلاق بنگریم. با هم این گفتوگو را میخوانیم.
آقای اسداللهی! شوخی رایجی است که میگوید عامل اصلی طلاق، ازدواج است. یا بهتر بگوییم چگونه ازدواج کردن است!علاقمندم از تاثیر نقش این چگونگی، بر طلاق بگویید.
"ازدواج" با توجه به اعتقاداتی که در همه ی ادیان وجود دارد، امری مقدس به حساب میآید. پس باید مقدس به این واژه نگاه کرد و پیش رفت. ازدواج یعنی انسان از خودخواهی خارج شده و به دیگرخواهی می رسد. پس باید در مورد ازدواج، دقت بیشتری بشود. پیامبر اکرم ص در زمینه ازدواج در خصوص نامزدی، تاکید زیادی داشتند. در ازدواجهای ناموفق طرفین زیاد به ارتباطشان به چشم نامزدی نگاه نمی کنند.
این وابستگیها هستند که در بحث ازدواج، اشکال ایجاد میکنند. برای همین بایست قبل از ازدواج اول عاقل و بعد عاشق شد. وقتی که فرد، با احساسات شدیدی به طرف مقابل نگاه می کند، دیگر به تفاوتها و حتی مواردی که از نظر وی خطا هستند نگاه نمی کند. یعنی ممکن است فرد مقابل اشکالاتی داشته باشد که به دلیل حرارت بالای احساسات، متوجه آن نشود.
برای همین گفته می شود دو نفر که قرار است با هم ازدواج کنند، باید با هم جور باشند. جور بودن، مثل هم بودن نیست! مکمل هم بودن است. این جور بودن باید در زمینههای شخصیتی، تفاهم فکری عقیدهای، هنجارها و خرده هنجارها و فرهنگهای خانوادگی و حتی فرقهای باشد. البته بحث فرقه و مذهب با هم در یک راستا هستند مثلا دو نفر مسلمان، و هر دو شیعه ویا اهل تسنن باشند.
بعد از آن بحث تفاوت سلیقهای و علایق است که موارد ذکر شده را به ترتیب اولویت گفتم،این شش مورد هست که زن و مرد بهتر است در یک سطح باشند و ما در مشاوره قبل از ازدواج بعد از بررسی، به آنها امتیاز میدهیم. پنج مورد هست که بهتر است مرد بالاتر باشد یا هم سطح باشد.که عبارتند از: تحصیلات، وضعیت اقتصادی، سن، قدوهیکل و بلوغ فکری. سنجش این موارد بستگی به تجربه ی مشاور و سوالاتی که از آنها می پرسد، دارد. بعد از بررسی این یازده مورد، متوجه میشویم که آیا آن دو نفر با هم "تفاهم اخلاقی" دارند یا نه. اگر میانگین نمرات آنها بالای شصت باشد، پیش بینی میکنیم که در آینده، کمتر دچار مشکل خواهند شد. و اگرکمتر باشد، مسلما ازدواج آنها رنگ و بوی درستی ندارد.
با این حساب مشاورههای پیش از ازدواج میتواند مانع طلاق شود؟
میتواند خیلی پیشگیری کننده باشند. ما در مشاورهی قبل ازدواج برای مراجعین تصمیم نمیگیریم. آموزشهای لازم را ارائه میدهیم و تصمیم گیری برای ازدواج بر عهده خود افراد می باشد.
قبل از ازدواج حتما این مسائل باید بررسی شود. من همواره تاکید کردم که ازدواج با توجه به در نظر گرفتن احساسات بالا، مانند راه رفتن روی یخ است. که ریسک خطر راه رفتن بالاست. یا مثل بدون چراغ رانندگی کردن است. ریسک بزرگیست که ممکن است فرد به مقصد برسد و یا نابود شود. اگر شعله عقل را بالا برده و شعله ی احساسات را پایین نگه داریم، و نگاهمان سمت و سویی باشد که ببینیم آیا طرف مقابل با ما جور است یا نه، کمتر به خطا میرویم. اینکار سخت، اما ممکن است. اگر آینده را در نظر بگیریم، این کار شدنی است.
چه بسا که افراد برای گواهینامه رانندگی گرفتن، سه ماه وقت می گذارند اما برای گواهینامه ازدواج گرفتن، میخواهند سریع به هدفشان برسند. و ضمنا اهمیت گواهینامه ازدواج نسبت به رانندگی اهمیت بیشتری در آیندهی فرد خواهد داشت. یکی دیگر از مسائل، مواردی است که فرد دچار اختلالات روانی است، ما اکیدا توصیه میکنیم که از ازدواج با چنین مواردی، جلوگیری شود. اول باید مشکلشان حل شود و بعد ازدواج کنند. که اگر در این موارد دو فرد با مشکل شخصیتی یا مشکل روانی با هم ازدواج کنند، مشکلات و اختلالات آنها، چندین برابر خواهد شد که مصداق آتش و بنزین خواهد بود.
ازدواج دارویی نیست که فرد با آن به آرامش برسد. بلکه فرد باید اول به آرامش برسد و بعد ازدواج کند. بعضی میگویند «با هم ازدواج کنند،خوب میشوند.» اما بعد در زندگی مشترک با هم اختلاف پیدا میکنند. بعضی هم میگویند « اگر بچه دار شوند، خوب میشوند.» اصلا چنین چیزی درست نیست. ما اگر مسوول مراقبت یک گیاه باشم، نسبت به آن موجود زنده چقدر مسوولیم! چه برسد به مسوولیت یک زندگی مشترک و چه بسا نگهداری و تربیت فرزند.
این تصور غالب در بعضی مردم، خصوصا مردم استان کرمان وجود دارد که علاقه به حضور در جلسات آموزشی و مشاوره داشتن با روانشناس، ندارند. چگونه میتوان مردم را با روانشناسان آشتی داد و این خلا چگونه پر میشود؟
از حدود سال هفتاد و هشت که من در این حرفه شروع به فعالیت نمودم، اوضاع بهتر شده و مردم آگاهتر شدهاند. که یکی از دلایل میتواند بالا رفتن بالا رفتن سطح تحصیلات باشد. در این زمینه مسوولین محترم باید اقدامات جدی انجام داده که البته در حال حاضر این اتفاق در حال انجام است. چرا که ما پذیرفتهایم که یک سری آموزش های پایه لزوما باید از سنین پایین انجام گیرد و بطور مثال بر خلاف آنچه که در گذشته وجود داشته، امروزه مربیان مهدکودکها با گذراندن دوره های آموزشی تخصصی و آموزش مهارتهای زندگی برای کودکان، اقدام به فعالیت در زمینه کودکپروری میکنند.
بهطوریکه اکنون در تمامی این مراکز، یک اتاق مختص آموزش مهارتهای زندگی برای کودکان وجود دارد که بصورت بازی، این آموزشها ارائه میشود. و این پروسه تا دوران مدرسه نیز ادامه یابد. همانگونه که قبلا هم خدمتتون عرض کردم، اگر این آموزش از پایه انجام گیرد، مشکلات و اختلالات در سنین نوجوانی،جوانی و بزرگسالی کمتر به وجود خواهد آمد. و والدین هم نیاز به آموزشهای هماهنگ با کودکان خود دارند. چون کودکان از والدین خود بیشترین همانند سازی را دارند. کودکان، آیینهی تمام نمای رفتار بزرگسالان خود هستند.
این مطلب کاملا صحیح است، چرا که کودکان با مشاهده رفتار بزرگسالان، از آنها تاثیر مثبت یا منفی می گیرند و رفتار آنها را عینا تکرار میکنند و امکان دارد همین رفتارها رادر زندگی آیندهی خود پیاده کنند. چه این عمل زباله ریختن در خیابان باشد و چه نحوهی صحبت کردن با همسر. همهی این مسائل با هم در ارتباطند و با در نظر گرفتن آنها در بحث پیشگیری از طلاق میتوان تا حد زیادی مشکلات را برطرف کرد. متاسفانه این روزها شاهد مراجعین زیادی به دادگاه خانواده برای طلاق هستیم. این مراجعین، مواردی هستند که به مرحلهی آخر رسیدهاند و سازش آنها با هم دشوار است با این حال، من و همکارانم با همهی تلاش خود، به علت یابی این موارد میپردازیم.
یکی از مواردی که مراجعین به بن بست رسیدهاند، عدم آگاهی از این نکته است که بسیاری از موارد بین زوجین، میتواند با مراجعه به روانشناس یا مشاور آن هم قبل از مراجعهی به دادگاه، قابل حل باشد. چه بسا که از طریق رسانهها، این مراکز مشاوره را میتوان به خانوادهها معرفی کرد و عملکرد این مراکز را اطلاع رسانی نمود. در این صورت تنها در مواردی که زن و شوهر به هیچ وجه با هم جور نیستند، آنگاه راه حل مراجعه به دادگاه بوجود می آید.
پس معتقدید مواردی هم وجود دارد که راهی کارسازتر از طلاق وجود ندارد؟
معمولا قبل از دادگاه، برخی همسران برای تصحیح روابط خود به مراکز مشاوره حضورمی یابند. اما مواردی که بعد از دادگاه به ما مراجعه می کنند که بلافاصله، نامهی دادگاه را ميخواهند؛ در چنین مواردی، طرفین تنفر خاصی نسبت به هم دارند که ما آنها را به صبر و آرامش دعوت میکنیم تا این تنفر و مقاومت، شکسته شود.
طی جلساتی صحبتهای هر یک از افراد را بررسی می کنیم تا پالایش روانی و تخلیهی هیجانی شوند، هم به صورت انفرادی(با اولویت کسی که تقاضای طلاق داده)، مشترک و... . در مواردی که دو نفر به سازش موقت رضایت بدهند، ما هر دو زوج را از لحاظ ویژگیهای فردی بررسی میکنیم تا مشخص شود هر کدام چه مشکلاتی دارند. خانمهای جوان و آن دسته از خانمها که تحت تاثیر خانواده هستند، بیشتر تمایل به این موضوع دارند و در عوض خانمهایی که چند سال در کنار همسرشان زندگی کردهاند و یا بچهدار هستند، کمتر شاهد تمایل آنها به طلاق بودهایم.
با این حال این را بدانیم که خانمها، معمولا تا خیلی تحت فشار نباشند، تقاضای طلاق نمیدهند. در مورد آقایان هم، در بعضی موارد، مدیریت خشم آنها پایین است یا افسردهاند. خانمها هم گاهی دچار افسردگی واکنشی یا محیطی میشوند که ما روی تمامی این مسائل، راه کار داشته و هیجانات منفی ناشی از این موارد را تا جایکه زوجین همکاری لازم را داشته باشند، کم می نماییم.
سپس درمان زوجی را که به آن «زوجدرمانی» میگویند را آغاز می نماییم. و یک سری آموزشها به خانوادهها ارائه میشود، و در صورت نیاز فرزندان خواسته میشوند و امر «خانواده درمانی» هم صورت میپذیرد. حتی در مواردی از پدر و مادر زوجین دعوت میشود تا از آنها هم جهت کمک به زوج استفاده میشود. اما گاهی به دلیل جور نبودن و هم راستا نبودن افکار، باعث میشود که خود و فرزندان شان، بیشتر آسیب ببینند. و همچنین در بعضی موارد، دو طرف دیگر حرمتی برای هم قائل نیستند. و در این گونه موارد ما به عنوان روانشناس در این زمینه آگاهیهای لازم را به آنها میدهیم که تا مدتی در صورتی که شرایط آن را دارند جدا از هم زندگی کنند.
در این مدت، بر روی تصمیم جدایی، بیشتر فکر کنند و در کنار آن، در جلسات آموزشی مشاوره شرکت کنند و اگر نیاز باشد به برگزاری جلسات روان درمانی برای برطرف کردن مشکلات فردی آنها این کار انجام می شود. و در صورتی که تمام این اقدامات به نتیجه سازش نرسید. مشخص می شود که در صورت ادامه رابطه احتمال به وجود آمدن مشکلات بیشتر در آینده برای آنها وجود دارد. البته لازم به ذکر است تمام تصمیمات به عهدهی خود زوجین برای ادامه یا عدم ادامه رابطه میباشد. چه بسا گاهی اوقات زوجین بدون در نظر گرفتن اقدامات تخصصی مشاوران شدیدا مُصر به قطع رابطه باشند.
اقای اسدالهی! این روزها معیار مالی برای انتخاب همسر تعیین کننده شده است. دو طرف، غالب توجهشان به این معیار است. به نظرتان این رویکرد به ثبات خانوادهها میانجامد یا به فروپاشی آنها؟
ما اگر زندگی را بر چهار پایه همانند یک صندلی تصویر کنیم، اولین پایهی آن "مهر و محبت" است که لازمهی روابط میان زوجین است. دومین پایه، روابط خصوصی و جنسی و سومین آن شناخت است که از قبل ازدواج، باید بطور جدی شروع شده باشد.
در خصوص پایه سوم، اولین و پایهای ترین مهارت در این مورد، خودآگاهی است. چه بسا که در دین ما هم بسیار سفارش شده که اول خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی. بر همین اساس همسر و آن کسی که آیندهی خود را با آن سهیم میشود را میتوان شناخت. متاسفانه با وجود تمام آموزشها و توصیهها، به این پایه قبل از ازدواج،توجه کافی نمیشود.
وقتی کسی نتواند خودش را درست بشناسد، در شناخت همسرش هم دچار اشتباه میشود و همین مساله، بحران ها و مشکلات را بوجود میآورد. یکی از انحرافات فکری در مساله شناخت خود و همسر، ذهن خوانی است. به این معنی که هر آنچه من را جع به مسائل فکر میکنم، همسرم همانگونه مسائل را میبیند. به طور مثال، مرد به هنگامی که از سر کار به خانه میآید، تصور میکند که زن در رفتار با او، بیتوجه است و این فکر در ذهن مرد شکل میگیرد که زن، بابت موضوعی از او ناراحت است. در این هنگام ممکن است مرد به زن، انگ بی علاقهگی را نسبت دهد، درحالی که زن فقط از انجام فعالیتهای درون خانه، خسته بوده و این سوتفاهم، آسیب زننده میشود."
پایه چهارم هم، مسائل اقتصادی است. اگر هر چهار پایه ناسالم باشد، کسی که روی آن صندلی بنشیند، واژگون میشود و این، پاسخ سوال قبلی شماست. سوال کنونی شما در مورد یکی از این پایههاست که اتفاقا بسیار مهم هست. اما این تصور که مسائل اقتصادی میتوانند همهی مشکلات را حل کنند، این طور نیست. همانطور که برای نشستن روی صندلی، به سالم بودن تنها یک پایه نمیتوان قناعت کرد. وقتی سه پایهی دیگر تقویت شده باشد، پایهی چهارم که مسائل اقتصادی است، معنا پیدا میکند.
بطور مثال، بی توجهی به پایه اول که همان مهر و محبت است، با صرف هیچ هزینهای قابل جبران نیست. تاثیر جملات عاشقانه مرد به زن در دوام خانواده، بسیار زیاد است. یادمان باشد که زن ها با گوش عاشق میشوند و مردها با چشم. وقتی که این مراودهی عاطفی وجود نداشته باشد، طرف مقابل دچار شک و تردید میشود. من محبت مرد به زن را معمولا در سه بعد بررسی میکنم. اول محبت کلامی، مانند اینکه به همسرش بگوید "دوستت دارم". دوم محبت رفتاری، اینکه به مناسبتهای مختلف برای همسرش هدیه بگیرد و حتی گاهی با یک شاخه گل او را غافلگیر کند. سوم محبت نوازشی که زن دوست دارد و متاسفانه مرد دریغ میکند.
چرا مرد دریغ میکند؟
با توجه به بررسیهایی که کردم، این اتفاق دو دلیل عمده دارد. یک اینکه مرد این محبت را ندیده و پدر و مادر او، سنتی عمل کرده و این نوع محبت را با هم نداشتهاند. دوم اینکه او از انجام این امر خجالت میکشد. گاهی اوقات زن و مرد با توجه به خشمی که نسبت به هم پیدا میکنند، آنقدر توهین بینشان رد و بدل میشود که زمان محبت به هم، خجالت زده میشوند. پس این دو مساله در مقابل هم قرار دارند.
به نظر شما چرا "طلاق عاطفی" و مسالهای به نام خیانت در جامعه افزایش یافته است؟
در مورد چهارپایهای که خدمت شما گفتم، نقصان پایه اول، یعنی مهر و محبت، موجب طلاق عاطفی میشود. گاهی هم این مساله به قبل از ازدواج برمیگردد، به این صورت که وقتی ازدواج صورت گرفته تحمیلی بوده، این طلاق عاطفی از همان روز اول زندگی مشترک بروز پیدا میکند. گاهی وقت ها هم هر دو نفر حس خوبی نسبت به هم دارند اما زندگی مشترک را یاد ندارند و طلاق عاطفی صورت میگیرد.
گاهی دانشگاه رفتن یکی از زوجین موجب این اتفاق میشود. در بحث خیانت هم، کم رنگ شدن روابط محبت آمیز و ایجاد خلاهای عاطفی موجب این امر میشود. در مورد آقایان این اتفاق دو حالت عمده دارد. اول اینکه مرد در روابط قبل از ازدواج یک سری روابط خارج از مناسبات خانواده داشته و دوم اینکه خلاهای عاطفی او در زندگی(قبل یا بعد از ازدواج) موجب شده تا با داشتن همسر، توجه او به زن دیگری جلب شود. بعنوان یک نکتهی کلی، طلاق عاطفی و همینطور خیانت وقتی به وجود میآید که صمیمیت زن و مرد از بین برود.
در خیلی از محافل در خصوص تاثیر ماهوارهها و فضای مجازی بهعنوان عوامل فروپاشی خانوادهها تاکید میشود، نظر شما چیست؟
ببینید، بستگی دارد که افراد چگونه تربیت شده باشند. خصوصا پنج تا هفت سال اول زندگی. دوم اینکه ما نمی توانیم با تکنولوژی مبارزه کنیم و هرروز تکنولوژی در حال پیشرفت است. یک زمانی، ویدئو بود که ممنوع بود و الان ویدئو منسوخ شده و به جای آن دستگاههای جدیدتر با امکانات بیشتر و در دسترس تر آمده. بالاتر از آن هم ماهواره است. بحث ما این است که افرادی بیشتر تحت تاثیر فیلمهای ماهواره قرار میگیرند که خلاها و مشکلات فردی موجب بروز رفتارهای نادرستشان شود. چه بسا که در یک لیوان میتوان آب یا زهر ریخت.
بستگی دارد که از این تکنولوژی ها چه استفادهای بشود. بحث فضای مجازی و اینترنت نیز همینگونه است. در حقیقت بهتر می بود قبل از اینکه تکنولوژی وارد بازار شود، فرهنگ استفاده از آن را بستر سازی می شد. هنوز هم دیر نشده و میتوان استفادههای مفیدی از فضای مجازی کرد که همین اتفاق هم در حال انجام است. به هر حال، کسانی که به دنبال استفادهی نامطلوب از این فضاها هستند، در مسائل تربیتی، دچار کاستی میباشند.
این تکنولوژی از غرب آمده، اما آن طور که من شنیدم، همانجا استفادهی کمتری از فضای مجازی یا تلویزیون میشود و برای استفاده از آنها قانون وضع شده. ما هم میتوانیم این قوانین را با فرهنگ ایرانی اسلامی خود تطبیق داده و اجرایی کنیم تا دچار مشکلات حال حاضر، نباشیم. بطور مثال در خانواده میتوان قانون گذاری و برنامه ریزی کرد که استفاده از این وسایل، در ساعات خاصی محدود شود و حتما ساعتی برای دورهمی خانواده و جمع شدن اعضا و همینطور گفتوگو و تبادل نظر میان آنها در نظر گرفته شود.
نه اینکه مطابق آنچه اکنون میبینیم، در ساعات زیادی همهی اشخاص خانواده مشغول تلفنهای همراه خود باشند. پدرها و مادرها هم میتوانند در چگونگی استفاده از فضای مجازی، آگاهی بدهند که بچه ها بیشتر در چه زمینههایی فعالیت داشته باشند.
این فضای داخل خانواده به هیچ وجه محیط دیکتاتوری به وجود نمیآورد، چرا که جو خانواده از پایهی شروع زندگی، یعنی از ازدواج زن و شوهر، باید دموکراسی برقرار باشد. این محیط نه آزادنهی مطلق و نه مستبدانه است. زن و شوهر همانند فرزندان وظایف خود را به خوبی میدانند. در مورد مهارتهای ارتباطی هم زن و شوهر باید آموزش ببینند. اینکه زن و شوهر بداند چگونه (خصوصا در مقابل فرزندان) میتوانند از هم انتقاد کنند، مهم است. اشارهها نباید بطور مستقیم باشد ولی ناراحتی را باید بروز داد. "من از این وضع ناراحتم" را باید جایگزین "تو مرا ناراحت کردی" کنیم. جملات توهین آمیزی مثل "عجب زن شلختهای دارم" یا "عجب مرد پخمهای دارم" را برای همیشه حذف کنیم و در کل، باید درک خود را از وضعیت احساسی و هیجانی طرف مقابل بالا ببریم.