کد خبر: ۲۶۴۳۶
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۸
ارسال به دوستان
ذخیره
سهیلا جلودارزاده از زندگی شخصی و خاطراتش می گوید:
سهیلا جلودارزاده یکی از معدود زنانی است که سابقه ۴ دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه دارد. او طبق گفته خود از دوران نوجوانی قدم در راهی نهاد که سال‌ها بعد به او لقب فعال سیاسی دادند.

سهیلا جلودارزاده یکی از معدود زنانی است که سابقه ۴ دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه دارد. او طبق گفته خود از دوران نوجوانی قدم در راهی نهاد که سال‌ها بعد به او لقب فعال سیاسی دادند. فعالیت‌های سیاسی پدر و همسر او در کنار فعالیت‌های دانشجویی‌اش پیش از انقلاب باعث شد جلودارزاده جوان علاقه‌مند به فعالیت سیاسی شود. وی البته «ژن» خود را در این مسیر بی‌تأثیر نمی‌داند. او اکنون نماینده مردم در مجلس دهم است و همچنین اتحادیه زنان کارگر را زیر نظر خانه کارگر اداره می‌کند. امیدواری او نسبت به آینده از حرف‌هایش پیداست، اما همواره نگرانی‌هایی نیز نسبت به جامعه و آینده آن در ذهن دارد. آنچه می‌خوانید زندگی سهیلا جلودارزاده از زبان خودش است.

 چه شد که سهیلا جلودارزاده وارد فعالیت سیاسی شد؟
عوامل متعددی در این قضیه نقش داشته‌اند. وقتی خودم به شرایط شخصی‌ام فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که «ژنتیک» در ورود من به فعالیت سیاسی نقش داشته است. این چیزها به ذات انسان مربوط می‌شود و همچنین به نوع تعلیم و تربیت هر فرد بستگی دارد. تقدیر را نیز باید درنظر داشت. سرنوشت هرکس طوری نوشته شده است. سرنوشت من هم این بود که وارد فعالیت سیاسی شوم. از کودکی همیشه دوست داشتم در جایگاهی بایستم که بتوانم پیشروی خودم را ببینم. این ترکیبی از ژنتیک، علاقه‌مندی و شرایطی که برای هر فرد پیش می‌آيد، است.

 یعنی خانواده شما نیز در آینده شما نقش داشتند؟
خانواده من شهرستانی بودند و به تهران مهاجرت کرده بودند. در نتیجه ما همیشه مهمان داشتیم. مهمان‌هایی که بیماری داشتند و از شهرستان به تهران سفر کرده بودند تا دکتر بروند، مهمان‌هایی که آمده‌ بودند تا در این شهر درس بخوانند، مهمان‌هایی که سرباز شده‌ بودند، عازم مکه بودند و... هر کسی که از آشنا و فامیل در تهران کاری داشت، ما میزبانش می‌شدیم. در نتیجه باعث شد من آدم‌های مختلفی را ببینم، بشناسم و تعامل‌کردن را یاد بگیرم. دبیرستان من هم مزید بر علت شد.

 چرا؟
ما ساکن شهرری بودیم و دبیرستان من در میدان شهدا بود. در شهرری مدرسه ریاضی دخترانه وجود نداشت و مجبور می‌شدم روزی چند اتوبوس و تاکسی عوض کنم تا به مدرسه بروم و برگردم. در نتیجه استقلال و مراقبت از خود را یاد گرفتم. اینها نیز لازمه یک کار سیاسی است. می‌دیدم که مردم اطرافم چقدر سختی می‌کشند. تقریبا هرروز از یک بخش فقیرنشین شهر به بخش متوسط می‌رفتم. همیشه فکر می‌کردم چطور می‌توان ریشه این فقرها و سختی‌ها را خشکاند. بعد هم که معلم شدم. پدرم نیز در شکل‌گیری شخصیت من نقش بسزایی داشت.

 کمی بیشتر از خانواده خود می‌گویید.
فکر کنید که یک پدر در آن دوره راضی شود دخترش در سن ۱۵سالگی از شهرری تا میدان شهدا برود. من یک دختر بودم و بقیه فرزندان، پسر بودند. پدرم همیشه به من می‌گفت که نترس، شجاع باش و پیش برو. اینها همگی موثر و روحیه‌ساز است در نسبت با پدری که دخترش را در کنج خانه حبس کند.

 در جریان انقلاب هم فعالیت سیاسی داشتید؟
من در آن ایام دانشجوی دانشگاه امیرکبیر بودم. این دانشگاه نیز تقریبا یک پایگاه سیاسی بود. پدر من نیز از مبارزان انقلابی بود. او شیشه‌بر بود و در آن زمان رئیس اتحادیه شیشه‌ شهرری. از افرادی بود که با روحانیون طرفدار امام خمینی(ره) آشنایی داشت. با آقای سروش محلاتی رابطه خوبی داشت. همسرم نیز پیش از انقلاب فعالیت سیاسی داشت. او در اداره آمار کار می‌کرد و در این اداره دست به ساماندهی اعتصاب‌هایی زده بود. بعد از انقلاب هم پاسدار شد. به دانشگاه که رفتم با انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر آشنا شدم. آقای علی‌عسگری، رئیس صداوسیما نیز به من کمک کرد تا در مسیر جریان دانشجویی قرار بگیرم و پس از آن نیز روی ریل مسیر انقلاب قرار گرفتیم. یک کمیته راه‌اندازی اعتصاب‌های کارگری هم داشتیم.

 دقیقا این کمیته چه کارهایی می‌کرد؟
از کارگران اعتصابی در آستانه انقلاب حمایت می‌کردیم که مقابل فشارهای رژیم و دشواری‌های زندگی مقاومت کنند تا انقلاب به پیروزی برسد. آقای ناصر خالقی که بعدا وزیر کار شد، مسئول این کمیته بود و در همان راستا در دوران جنگ به خوزستان رفت و اسیر شد. از تهران کارگرانی که داوطلب می‌شدند را به مناطق جنگی می‌بردیم تا ماشین‌آلاتی که خراب شده بود را تعمیر کنند.

 شما هم به مناطق جنگی می‌رفتید؟
بله، من هم چند مرتبه به جبهه‌ها رفتم. در جاده ماهشهر برای کمک به جنگ‌زده‌هایی که آواره شده بودند، پایگاهی ایجاد کرده بودیم و در این پایگاه به مردم رسیدگی می‌کردیم.

 خاطره‌ای به یاد دارید؟
همه این روزها برای من خاطره است. دلم می‌خواهد قبل از این‌که آلزایمر بگیرم همه این خاطره‌ها را بنویسم و ثبت کنم. یک روز با دوستم از اهواز عازم همین اردوگاهی که اشاره کردم، شدیم. تنها بودیم و خودرویی هم نبود که ما را به اردوگاه برساند. آن وقت‌ها خودرو یا امکاناتی نبود که ما در اختیار داشته باشیم. باید با خودروهایی که مسیر آنها به سمت مقصد ما بود، می‌رفتیم. شب‌ها نیز در خوابگاه دانشگاه جندی‌شاپور می‌خوابیدیم که ساختمانی نیمه‌کاره بود. یک بار که در مسیر بودیم، یک کامیون ما را سوار کرد که به اردوگاه در جاده ماهشهر برساند. ما خیلی ترسیده بودیم. از شدت ترس با صدای بلند از دوستم پرسیدم «نسرین! اسلحه‌ات را برداشتی؟» این سوال را برای این پرسیدم که راننده بفهمد ما مسلح هستیم. البته آن دوران همه آدم‌های خوب در جبهه‌ها بودند، ولی در سن جوانی بودیم و ترس داشتیم.

 یک خاطره دیگر هم که به ذهن دارم این است که یک‌بار، وقت زاییدن یکی از زنان در این منطقه بود که او را به یک آغل برده بودند. آغل را برای این انتخاب کرده بودند چون در این روستا سیل آمده بود و مردم آواره شده بودند، این آغل جای محکم‌تری بود و همچنین گرم‌تر بود. به ما گفتند که به کمک این زن برویم. بچه که به دنیا آمد او را در یک چیزی شبیه گونی پیچیدند. هر بار یاد این هزینه‌هایی که ملت ما برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور دادند، می‌افتم، احساس مدیون بودن می‌کنم. کوچکترین کم‌کاری و سوءاستفاده ما آثار بسیار مخربی به همراه دارد. من نمی‌دانم این افرادی که دست به اختلاس‌های چند‌هزار میلیاردی می‌زنند به چنین چیزهایی فکر نمی‌کنند؟

 شما چهار دوره نماینده مجلس بودید. از میان مجلس پنجم، ششم، هفتم و دهم که شما سابقه حضور در مجلس داشته‌اید، فکر می‌کنید کدام دوره تجربه بهتری بوده است؟
مجلس پنجم خیلی خوب بود. نخستین تجربه من بود و شاید به همین دلیل در ذهنم مانده است. آقای ناطق‌نوری مجلس را به‌خوبی اداره می‌کرد و برآیند آن دوره از مجلس خیر و مثبت بود. کمی جناحی شده بود و از حالت انحصاری درآمده بود. اصولگرایان معتدلی که امروز آنها را می‌شناسیم در آن دوره نیز نماینده مجلس بودند. طرح‌ها و لوایحی که در این مجلس تصویب می‌شد از نظر من در مجموع مثبت بود و دردی از مردم دوا می‌کرد. مجلس ششم هم خوب بود، اما یک نقدی که وارد بود این است که باید با سرعت کمتری حرکت می‌کردیم تا یکدیگر را درک کنیم. مجلسی که تا پیش از آن با اکثریت مطلق در اختیار اصولگرایان بود، برعکس شده بود و اکثریت مطلق به اصلاحات رسیده بود. درک متقابل در این دوره کمرنگ شده بود، هرچند رئیس مجلس بسیار خوب مجلس را ریاست می‌کرد، حتی با اقلیت ضعیف مجلس بسیار منصفانه رفتار می‌کرد. مجلس ششم در روشنگری اذهان مردم بسیار کار کرد.

 شما به‌عنوان یک زن که در کشور فعالیت می‌کند چه توصیه‌ای به دختران و زنان کشور دارید؟
ما موجوداتی هستیم که زمانی یک انسان کامل به حساب می‌آيیم که عقل را ابزار کنیم و در اختیار بگیریم. همچنین در اتفاقاتی که در هر لحظه رخ می‌دهد از عقل برای حل امور استفاده کنیم. این قوه که خدا به ما داده است، مرکز آگاهی و شعور ما است، وقتی یک موج احساس به سمت ما می‌آید، قادریم با قوه عقل خود این احساس را کنترل کنیم، کم کنیم، زیاد کنیم و به نحو احسن از احساسات خود استفاده کنیم. حضرت زینب(س) گاهی وزنه احساس خود را قدرتمند می‌کند تا افکار عمومی را به این طریق روشن سازد و گاهی نیز از عنصر تفکر خود استفاده می‌کند برای این‌که شعور مردم را تحریک کند و حرکت دهد تا فکر کنند. مثلا وقتی که به او می‌گویند دیدی که چقدر ذلیل شدید؟ پاسخ می‌دهد که من چیزی جز زیبایی نمی‌بینم. این به حرکت آوردن جریان تفکر در مخاطبان است. یک زن باید قوه عقل را در خود پرورش دهد و راجع به مسائل مختلف فکر کند. وقتی که فکر کرد، بهترین را انتخاب می‌کند.

 آنچه در طول تاریخ به دلایلی مثل جنگ‌ها،‌ حملات و... سعی شده به زنان القا شود، خلاف این موضوع است. گاهی می‌بینیم که یک پدری مجبور به حبس دختران خود می‌شود که او را ندزدند. این باعث می‌شود زن در دنیای کنونی در لاک تدافعی فرو برود و به او نگاه ابزاری شود. حل این موضوع نیز زمان زیادی لازم دارد که اگر زنان خودشان تلاش کنند، حل‌وفصل آن سرعت بیشتری به خود می‌گیرد.

 به نظر شما امروز شرایط برای حضور زنان در جامعه مهیاتر از دوره شماست یا با افول آن مواجهیم؟
به نظر من امروز شرایط بهتر شده است. عصر امروز دنیای دانایی است. دخترها تحصیل کرده‌اند، از پسر‌ها پیشی گرفته‌اند و پتانسیل بیشتری برای حضور در عرصه‌های مختلف جامعه و رشد کشور دارند. فقط نیازمند روحیه بالاتری هستند. این جمله پدر من را هر پدری باید به دختر خود بگوید که «قوی باشد، نترسد و جلو برود». هر زنی باید در کشور براساس ژن، تربیت و علاقه‌مندی‌های خود آرامش داشته باشد و جای رشد در جامعه را داشته باشد، نه این‌که تنها زجر بکشد.

 در مجلس که هستید زنان برای انتقال مشکلات خود به شما مراجعه می‌کنند؟
بله، در دفتر مراجعان مجلس این موضوع به وضوح دیده می‌شود. زنان بسیار زیادی درد‌ها و مشکلات خود را به ما می‌گویند. از همه قشری هم مراجعه می‌شود. از تحصیلکرده و فرهیخته گرفته تا خانه‌دار و کارگر، همگی مشکلاتی دارند که به ما منتقل می‌کنند. وقتی این مشکلات را لیست و بررسی می‌کنم که چرا احساس خوشبختی نمی‌کنند، به این نتیجه می‌رسم که اکثر آنها تحت‌تأثیر تعصبات بی‌دلیل، سودجویی‌ها، بهره‌کشی‌ها و... از زندگی تلخ‌کام هستند. الان چون دانایی و آگاهی بیشتری دارند، زجر بیشتری نیز می‌کشند. وقتی انسان دانایی پیدا می‌کند، احساس درد در او به وجود می‌آید و به دنبال درمان می‌گردد. توسعه به این شکل مفهوم پیدا می‌کند. از دوران مبهم و کم‌دانایی بیرون می‌آییم. خالق ما طوری ما را آفریده است که دوست دارد از همه امکانات و ویژگی‌هایی که در ما قرار داده است برای تعالی و کمال خود استفاده کنیم. اگر این انسان را در حد یک ابزار پایین بیاوریم به خالق خود توهین کرده‌ایم.

 شما فرزند دارید؟
من دو دختر دارم. یکی از آنها متاهل و دیگری دانشجو است.

 معمولا اوقات‌فراغت خود را چگونه سپری می‌کنید؟
بیشتر استراحت می‌کنم. قدیم‌ها کتاب بیشتر می‌خواندم، اما الان اگر وقتی پیدا کنم کمی تلویزیون نگاه و استراحت می‌کنم.

 دو دوره‌ مجلس هشتم و نهم که نماینده نبودید چه می‌کردید؟
بیشتر غصه می‌خوردم. مریض شدم و قلبم را عمل کردم. روزهای دیگر هم که بیمار نبودم در اتحادیه زنان کارگر حضور می‌یافتم. دوستان بسیار خوبی در این اتحادیه داشته و دارم. زنانی که از سراسر کشور به اتحادیه مرتبط هستند و با من همکاری می‌کنند بسیار پرکار و پرتلاش هستند. خیرخواهی و نیکوکاری این زنان را به‌ندرت در جای دیگری دیده‌ام. به نظر من کارگری احساس‌های خوبی در انسان‌ها به وجود می‌آورد. مهم نیست که در تئاتر زندگی چه نقشی داریم. شاه خوب و گدای خوب هر دو به یک اندازه خوب هستند. در هر نقشی که هستیم باید خوب عمل کنیم و خالصانه حق مطلب را ادا کنیم.

 شما در خانه غذا هم درست می‌کنید؟
بعضی وقت‌ها. الان چون دیابت دارم، موقع آشپزی دست‌هایم می‌سوزند. اکثرا هم محل کار هستم، به همین دلایل کمتر آشپزی می‌کنم.

 نوه‌دار هم شده‌اید؟
یک نوه کوچک دارم. تازگی‌ها فیلم قهوه تلخ را تماشا کرده است. یک تاج روی سر خودش می‌گذارد و نقش پادشاه‌ها را بازی می‌کند. به او می‌گویم دوره شاهنشاهی در ایران منسوخ شد.

 بزرگترین ترسی که الان در این سن دارید، چیست؟
از نظر فردی بزرگترین ترس انسان مرگ است که البته ترس ندارم. وقتی که به خدا اعتقاد داریم باید عاشق مرگ باشیم. ترس از خدا هم نمی‌توانم بگویم ندارم. بیشتر ترس از نادانی و کم‌دانی خودم است که مبادا در مسیر گمراهی قرار بگیرم. این هم با ترس و واهمه حل نمی‌شود. این حس، انرژی‌ و مقاومت انسان را کم می‌کند و او را به تسلیم می‌کشاند. سعی می‌کنم این ترس‌ها را به توکل تبدیل کنم. می‌گویند ترس بزرگترین گناه است.

 اگر شما یک بار دیگر به دنیا می‌آمدید چه کاری را انجام می‌دادید که تا الان انجام نداده‌اید؟
خیلی کارها! مثلا این‌که جد ما جلودار کاروان بوده است. کاروان به مکه می‌برده و برمی‌گردانده است. از شیعیان حجاز بوده که در این مسیر افتاده بود. من هم خیلی دوست داشتم که کاروان داشتم و به مکه می‌بردم. مثل این‌که این هم در ژن من هست. اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم از همان روزهای نخست تلاش می‌کنم تا در مراکز قدرت قرار بگیرم و نگذارم به فساد کشیده شود. نمی‌دانم که زورم می‌رسید یا نه. شاید در این دنیا که آزمایشگاه انسان‌هاست نتوانیم به این راحتی‌ها دنیا را درست بسازیم. باید شرایط آن به وجود بیاید. قدرت سیاسی نیز چون برای انسان جاذبه دارد ممکن است ما را بلغزاند. شخص ممکن است برای حفظ جایگاه خود دست به هرکاری بزند. نباید همه بخواهند همیشه رئيس باشند. باید طوری جامعه را پرورش بدهیم که وقتی به مسئولیتی رسیدند، چارچوب‌هایی را حفظ کنند و مسئولیت خود را به خوبی انجام دهند.

 اگر بار دیگر به دنیای می‌آمدید چه کاری را انجام نمی‌دادید؟
به پدر و مادرم و همسرم بیشتر توجه می‌کردم.

 الهام‌بخش‌ترین شخص در زندگی شما چه کسی بود؟
سوال دشواری است. من از بچگی دنبال خدا بودم و شاید بتوانم بگویم الهام‌بخش‌ترین فرد در زندگی من خداوند بوده است. اما اگر بخواهم از انسان‌ها نام ببرم، شریعتی به ذهنم می‌آید. در دوران جوانی بسیار ایده‌های او را دنبال می‌کردم و کتاب‌های او را می‌خواندم. الهام‌بخش اولیه افکار ایدئولوژیک من در ابتدا دکتر شریعتی بود. امام خمینی(ره) شخصیت دیگری بود که تأثیر عمیقی بر شخصیت من داشت. الان بسیاری از سخنرانی‌های او را از حفظ هستم. بعدها با خانواده امام خمینی آشناتر شدم و به همین دلیل تحت‌تأثیر بیشتری قرار گرفتم. حتی قبل از این‌که امام به رحمت خدا بروند، رحلت ایشان را در خواب دیده بودم. همان صحنه‌ها بعدها برایم اتفاق افتاد. اما خود خداوند بیشترین تأثیر را بر من داشته است. من دو خواب بسیار زیربنایی در سنین نوجوانی و جوانی دیدم که برایم بسیار پراهمیت بود.

 علاقه به تعریف این خواب‌ها دارید؟
یکی از این خواب‌ها درباره خود کلمه «الله» بود. آن روزها رسم بود که بسیاری از مردم روی پشت‌بام می‌خوابیدند. خواب دیدم که آن سمت پشت‌بام رعد و برق زد، بعد با خطوط نور روی ابرها کلمه «لااله‌الا‌الله» نوشته بود. من تلاش می‌کردم کسی را پیدا کنم و به او نشان بدهم که این معجزه را ببیند. خواب دیگرم این بود که یک‌بار در ماه رمضان دیدم یک نوری از من جدا شد و من با سرعت به سمت این نور می‌دویدم. بعد دیدم که کف حیاط ایستاده بودم و یک طناب از بالکن آویزان بود. در خواب و خیال، تصورم این بود که اگر از این طناب بالا بروم می‌توانم به آن نور برسم. بعد که تلاش می‌کردم از طناب بالا بروم، یک چیز شبیه شیطان طناب را ول می‌کرد و من زمین می‌خوردم. معنای این خواب برای من این بود که فقط قرآن است که باید من را به کمال برساند و دنبال طناب و وسیله نباشم.

 اهل موسیقی هم هستید؟
من همه هنرها را دوست دارم. قطعه‌های آقای همای را هم بسیار می‌پسندم.

 تلخ‌ترین لحظه زندگی شما چیست؟
فوت عزیزانم لحظات تلخی بودند. از دست دادن پدر و مادرم بسیار سخت بود. فوت امام(ره) از درگذشت بقیه عزیزانم سخت‌تر بود. فوت همسرم نیز چون بسیار غیرقابل انتظار و پیش‌بینی بود، تأثیر بدی روی من داشت.

 شیرین‌ترین لحظه زندگی‌تان چه لحظه‌ای بود؟
از بعد شخصی، به دنیا آمدن نخستین فرزندم بسیار دلنشین بود. از بعد غیرشخصی هم لحظه پیروزی انقلاب برایم شیرین‌ترین لحظه بود. فکر به این‌که ساواک، ترس، خفقان و... از کشور برچیده شود، بسیار لذت‌بخش بود. روزهای بسیار خوبی بود.

 ارزشمندترین چیزی که یک انسان می‌تواند به دست بیاورد از نظر شما چه چیزی است؟
ارزشمندترین چیزی که یک انسان می‌تواند کسب کند به نظر من کمال درونی است. هر انسان گوهری در وجود خود دارد که مثل یک الماس هرچقدر تراش ببیند، زیباتر می‌شود. انسان وقتی تاریکی‌ها را از دل دور می‌کند و جای آن را با نور خدا و نور کمال پر می‌کند، باارزش می‌شود.

 تعریف‌تان از مرگ در یک جمله!
مرگ یک تحول است. زنگ پایان امتحان و آزمون است.

 بزرگترین دغدغه شما چیست؟
الان با توجه به دستیابی انسان به علوم مختلف که ما در کشور خود متاسفانه بیشتر مصرف‌کننده هستیم، دنیاطلبی‌های بی‌فایده و بی‌حاصل در جامعه ما شکل گرفته است. یک جامعه الهی و خدایی که در جای‌جای آن خدا موج می‌زند، بهشت است. ما از این وضع بسیار فاصله داریم. باید در همه کارهای خود خدا را در نظر بگیریم. باید در همه مراحل زندگی و هر قدمی که برمی‌داریم بدانیم که خدا ما را می‌بیند. در این‌صورت است که این فسادها، اختلاس‌ها و جرایم کمتر می‌شود. در این موقعیت است که جامعه جای امنی برای همه اعضای آن می‌شود. امیدوارم روزی شاهد باشیم که کشور ما کمترین نرخ جرم و اختلاس و تخلفات را دارد.
منبع: شهروند
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار

هر گونه تغییر قیمت در کالاهای اساسی تخلف محسوب می شود

دستگیری عاملان تیراندازی منجر به جرح 2 شهروند در کهنوج

قیمت طلا، سکه و ارز پنجشنبه ۳۰ فروردین‌ ۱۴۰۳

یک عادت مهم برای کاهش تاثیر استرس بر قلب

نجات 16 خودروی گرفتار در سیلاب توسط عوامل راهداری جنوب کرمان

هلالی‌های محیط ‌زیست کرمان آبگیری شدند

حضور بیش از 70 تیم گشت پلیس راه در محورهای بارانی استان کرمان

معاون وزیر آموزش و پرورش: امکان افشای سوالات آزمون‌های وزارت آموزش و پرورش غیرممکن است

محور فاریاب _کهنوج بازگشایی شد

سهامداران عدالت بخوانند/ جزییات تازه درباره واریز مرحله سوم سود اعلام شد

پر بحث

10 روستای استان کرمان به عنوان روستای هدف گردشگری انتخاب شدند   (۲۴ نظر)

عیدوک بامری که بود و چه رابطه‌ای با حاج قاسم داشت/ احمد یوسف زاده توضیح داد   (۶ نظر)

مشکل تامین زمین در کرمان برای ساخت واحدهای نهضت ملی مسکن  وجود ندارد   (۴ نظر)

پیش بینی وضعیت آب و هوای کرمان   (۲ نظر)

ببینید| فیلم کامل سخنان سید حسین مرعشی در شبکه افق   (۲ نظر)

ببینید| گزارش تصویری گفتارنو از مراسم عزاداری منزل حاج ماشاءالله خدادادپور در کرمان   (۲ نظر)

امام جمعه سابق راور درگذشت   (۲ نظر)

صدور هشدار زرد هواشناسی؛ ورود سامانه بارشی نسبتا قوی به کرمان   (۱ نظر)

ناصر فرشید به عنوان فرمانده انتظامی استان کرمان منصوب شد   (۱ نظر)

دو روستا و یک شهر استان کرمان به اینترنت پرسرعت متصل شدند   (۱ نظر)