در هفته گذشته خبر ازدواج کودک ده ساله سیرجانی در رسانههای کرمان سر و صدا به پا کرد. پس از انتشار این خبر فرماندار سیرجان اعلام کرد با همکاری دادستانی سیرجان، از ازدواج این دختر 10 ساله با پسر 23 ساله ممانعت به عمل آمده است. حال با گذشت حدود یک هفته از این ماجرا، مادر این دختر بچه ده ساله در گفت و گویی با هفته نامه پاسارگاد سیرجان خبر داده است: اگر اجازه ندهند غیرقانونی عمل میکنیم.
به نظر شما دخترتان برای ازدواج بیش از حد کودک نیست؟
به نظر من در جامعه ما دختر سی ساله هم عقل و شعور درستی ندارد. دختر من در سختی بزرگ شده. حتا یک تبلت دستش نبوده. یعنی میخواهم بگویم توی ناز و نعمت بزرگ نشده. همش توی سختی بوده. یک بچه پخته است. همه چی حالیاش است. میخواهم بگویم الان بچهای توی این سن وقتی میرویم خانه مادر این آقا، بلند میشود و میرود توی آشپزخانه و چای درست میکند. این طور کارهایی میکند. بچههایی که الان وضعشان خوب است، یک چای بلد نیستند درست کنند ولی این بچه بهترین آشپزی را تحویل میدهد.
منظورتان این است که دختران در این سن آماده ازدواج کردن است؟
نزدیک یک سال است ما داریم با هم رفت و آمد میکنیم. اخلاقمان توی دست همدیگر آمده است. یعنی یکجوری اینها شرایطشان به همدیگر میخورد. من اگر سرم را بزنند حاضرم در این فقر زندگی کنم ولی بچهام را دست بهزیستی نمیدهم. توی روزنامهتان هم بزنید. من الان کارم را قانونی انجام دادم ولی اگر با کارم موافقت نکنند غیرقانونی انجام میدهم. الان دیگر اسم این آقا روی بچهی من است. به قول خودشان الان دیگر رسانهای شده است. من که دیگر نمیتوانم این آقا را پس بزنم؛ چون با آبرو و حیثیت بچهام بازی شده است. دیگر شوهر اول و آخر بچهی من این آقاست. اگر هم مسئولان واقعا میخواهند جلوی کار من را بگیرند، باز هم من با این آقا صحبت میکنم. این آقا میتواند دوسال صبر کند. ولی مسئولان باید امکانات زندگی بچهی من را فراهم کنند و اجازه هم نمیدهم بچهام را به بهزیستی ببرند چون محیط بهزیستی خوب نیست. اگر هم میخواهند با این ازدواج موافقت نکنند، بیایند بروند در بهترین نقطه این شهر برای من یک خانه بگیرند تا بچهی من در رفاه زندگی کند. اگر نمیتوانند، با این ازدواج موافقت کنند تا بچهی من زیر سلطه این آقا برود و او بتواند خرج تحصیل و زندگیش را بدهد. الان بچههای من نان خوردن ندارند. الان ده روز است داروهای پسرم تمام شدند. نمیتوانم داروهای بچهام را تامین کنم. چطوری میتوانم خرج تحصیل این بچهام را بدهم.
شما مدارک پزشکی خودتان و پسرتان را دارید که ما ببینیم؟
بله دارم اما الان همراهم نیست. آقای ... جلوی بازار هست ایشان و سایر خیران سیرجان به بچههای یتیم کمک میکنند رفتم پیشش، به من میگوید ما به یتیمها کمک میکنیم، بچههایی که پدر ندارند. برای ما فوتنامه بیاور. میگویم پس اگر اینها یتیم نیستند چه هستند؟ حالا پدرشان ول کرده و رفته، تکلیفشان چیست؟ من به ایشان گفتم پول به من ندهید، بروید یک خانهای برای من کرایه کنید. من الان نزدیک به دو ماه است که کولر خانهام سوخته. هیچکس نیست به من کمک کند تا آن را درست کنم. من مجبورم ظهرها با بشقاب بچه مریضم را باد بزنم. من الان 4 ماه است که اجارهخانه ندادم. الان دارم از املاکی میآیم. صاحبخانه میخواهد من را از خانهام بیرون کند. کدام حمایت را از من میکنند؟ خب اگر من هم واقعا درآمدش را داشتم و میتوانستم خرج تحصیلش را بدهم، در نهایت بچهی من این آقا را دوست دارد و این آقا هم بچهی من را دوست دارد، میگفتم برو 4-5 سال دیگر بیا. اما الان وقتی من حتا پول کتاب بچهام را ندارم باید چکار کنم؟
کارتان چیست؟
من چندمدت پیش رفتم توی یک رستورانی سرکار. دو ماه کار کردم، جا افتاده بودم که یک روز خواهرم زنگ زد و گفت بچهات مرد. پسرم 11 روز در بیمارستان امام رضا توی کما بود و من هم پشت در بیمارستان. با این شرایط کجا به من کار میدهند که من هر موقع دلم بخواهد بروم و هر موقع دلم بخواهد بیایم. حالا یک نفر برای رضای خدا، برای آبرو و حیثیت بچهام گفته بیا بهم وکالت بده تا من پیگیر قضیهات شوم.
کدام قضیه؟
قضیه دفاع از آبرویم. یعنی برای این کار وکیل گرفتم تا از خانم ... شکایت کنم. چون این برگهای که در شبکههای مجازی پخش شد، از آزمایشگاه ولیعصر تا درمانگاه سینا آمده است و دیگر جایی نرفته است که بخواهد پخش شود. این دو جا باید جوابگوی من باشند که کدامشان برگه من را پخش کردند.
در حکم دادگاه نوشته شده است که دخترتان قبلا ازدواج کرده است، صحت دارد؟
نه. من حاضرم بچهام را به پزشکقانونی ببرم.
پس منظورشان از این حرف چیست؟
نمیدانم. شاید بد تایپ کردند.
در این حکم نوشته شده است که در خصوص درخواست خانم ... به خواسته تقاضای اثبات رشد، یعنی شما تقاضای اثبات رشد دادید.
به ما گفتند که شما بروید پیش قاضی تا تشخیص بدهد دخترم رشد دارد که میتواند ازدواج کند. یعنی اگر قاضی تایید نکرده بود که دخترم به رشد کافی برای ازدواج نرسیده است با تقاضای من مخالفت میشد. اما قاضی با سوالاتی که از دخترم پرسید و با شرایطی که پیش آمد، حداقل دوماه طول کشید تا این رای را به ما دادند. تحقیق کرده بودند. برای ما دوبار جلسهی دادگاه گرفتند و در نهایت به ما این حکم را دادند. اینکه نوشته ازدواج کرده است شاید منظورشان خودم بودهام که بد تایپ شده است.
در ادامه این حکم به صراحت نوشته است لذا با توجه به سن خواهان و اینکه ازدواج کرده است و پرسش و پاسخ صورت گرفته است...
نه ازدواج نکرده است. اگر شک دارند میتوانند بچه من را به پزشکی قانونی ببرند. نه این موضوع را تکذیب میکنم. ببینید من تا الان کار قانونی انجام دادم اما اگر بخواهند جلوی من را بگیرند، چون آبرو و حیثیتم همهجا رفته دست به کار غیرقانونی میزنم.
بعد از این ماجرا مردم به شما چه میگفتند؟
بروید توی اینستاگرام بخوانید چه برای ما نوشتهاند. زیر پست خبر ازدواج که در پیجهای مختلف گذاشته بودند، ببینید چه نوشتهاند. خواهرشوهرم از شیراز زنگ زد و گفت خاک توی سرت و خیلی حرفها به من زد یا مثلا دختر خالهام حرفهای بدی زد. یک نفر زیر این پستها نوشته بود چقدر مادر این دختر بیشعور است که به خاطر خواستههای خودش میخواهد دخترش را عروس کند.
شما خواهر و برادر هم دارید؟
خواهر و برادرهایم مشکلات خودشان را دارند.
چرا بچهها را به آنها نمیدهید؟
من الان خودم با این مریضی حضانت پسرم را به خواهر بزرگم دادهام. یعنی گفتم اگر یک موقع اتفاقی برای من افتاد پسرم را دست این و آن ننداز. خواهر من هم وضعیت مالی خوبی ندارد که بخواهد این را تامین کند. خودش که از جیب خودش نمیآید برای اینها کاری انجام دهد ولی وقتی این آقا دخترم را بگیرد، به هر حال زن زندگیاش است. خرج تحصیلش را میدهد. گفته اجازه میدهد تا دخترم تا دیپلم درس بخواند. به هرحال حمایتش میکند. دخترم را به تربیت خودش بار میآورد.
نظرتان این است که بهتر است بچه هرچه زودتر ازدواج کند تا به دلخواه شوهر بار بیاید؟
نه، من این را نمیگویم. اگر شرایط زندگیام طور دیگری بود، صبر میکردم تا دخترم 15 سالش شود. ولی چون میدانم بچه من کسی را ندارد که بخواهد پشتیبانیاش کند مجبورم. از طرفی خودم هم مریض هستم و مشکل دارم. ازدواج در سن پایین کار درستی نیست ولی من مشکل دارم. چون دخترم کسی را ندارد که بخواهد آیندهای برایش بسازد. به هرحال بهترین راهحلی که من داشتم این بود که ازدواج کند. البته خودش هم به این ازدواج راضی است. میگوید من زندگی بقیه را میبینم. اصلا دوست ندارم زندگیام مثل اینها بشود. دوست دارم یک خانه و زندگی از خودم داشته باشم و سرم تو زندگی خودم باشد.
مهریه دخترتان چقدر است؟
300 تا سکه، سه دانگ از خانهی داماد، یک سفر کربلا و به اندازهی تاریخ تولدش گل.
ما شنیدیم که شما سرطان دارید؟
من مشکل دارم و دکتر کرمان میروم. یک جورایی دکتر بهم میگوید نشانهای هست اما اینها دیگر شایعه است. من فقط مشکل افسردگی شدید دارم. چندبار در بخش اعصاب و روان بستری شدم. البته دیگر پولش را ندارم که خودم را درست معالجه کنم.
اگر یک روزی دخترتان از این ازدواج پشیمان شود تکلیف چیست؟
ما الان نزدیک یک سال است با خانواده داماد در ارتباط هستیم. در این مدت بارها ازش پرسیدم پشیمان میشوی؟ گفته نه، چون با این آقا برخورد کرده است. ایشان به زور که دخترم را از دنیای کودکانه خودش بیرون نکشیده است. طوری باهاش برخورد کرده که دخترم میگوید خودم میخواهم ازدواج کنم. این قدر دخترم عقل و شعور دارد که زمانی ایشان زنگ میزند و میگوید میخواهم بیایم خانهتان، دخترم بلند میشود و خانه را تمیز میکند. اگر ایشان سر ناهار نرسد، دخترم ناهارش را نگه میدارد. توی این یک سال هم خیلی از دخترم پرسیدم که تو سرنوشت من را دیدی، اگر الان میفهمی این آقا به دردت نمیخورد همین جا بگو، هیچ اجباری نیست. میگوید؛ نه، من واقعا دوستش دارم و دوست دارم زودتر بروم سر خانه زندگی خودم. حالا میدانم اگر برایم اتفاقی بیفتد حداقل خیالم از دخترم راحت است. میدانم بچهام جایی است که حمایت میشود. برای آینده خودش دارم این کار را میکنم. من اگر میدانستم آینده بچهام خراب میشود هیچ وقت تن به چنین کاری نمیدادم. حالا آن یکی بچهام پسر است و هر گوشهی ایران برود هیچ حرفی نیست. هرجور هم زندگی کند، حرفی نیست. پسر است اما این دختر است باید یکی آن را حمایت کند.
مصاحبه کوتاه با دختر10 ساله
وقتی پیش قاضی رفتید چه سوالی از شما پرسید که ببیند به سن رشد رسیدید؟
به من گفت شهربازی را دوست داری یا این آقا را؟ گفتم این آقا.
دیگر چه سوالی پرسید؟
گفت دوستش داری و میخواهی واقعاً با او ازدواج کنی؟ گفتم بله. واقعا دوستش دارم.
چطور شد که شما به این آقا علاقمند شدی؟
چون پسر دایی مامانم بود زیاد هم رفت و آمد داشتیم، به او علاقمند شدم.واقعا پسر خوبیه.
پسر خوب در دنیا زیاد است چرا ایشان را انتخاب کردی؟
نمیدانم. اما دوستش دارم.