گفتارنو/ رضا حکاک زاده: آن روز هم مثل سایر روزهای انقلاب در کنار تعدادی از دانشجویان دانشگاه کرمان در مسجد جامع حاضر بودم آن زمان 21 سالم بود و دانشجوی سال سوم رشته فیزیک دانشگاه کرمان بودم.
وقتی اعلام شد که لولی ها همراه پاسبانان شهربانی از درب اصلی و از پشت بام شبستان های مسجد حمله کردند. ما داخل شبستان بزرگ شمالی مسجد نشسته بودیم و به سخنرانی گوش می دادیم.
از صحن مسجد صدای شلیک گاز اشک آور و تیراندازی با اسلحه کمری به گوش می رسید.از نور گیر های بالای سرمان هم تعدادی کپسول گاز اشک آور و احتمالا نوعی گاز خفه کننده به داخل شبستان انداختند و این باعث هجوم مردم به سمت درهای خروجی شد.
تعدادی از روحانیون هم در شبستان بودند که از طریق یک نردبان بالا می رفتند تا از یکی از پنجره های سمت کوچه پشت شبستان خود را نجات دهند.
بیرون درب بزرگ سمت دریاچه تمام دوچرخه ها و موتورها را آتش زده بودند آتش سوزی در برخی گوشه های مسجد و دالان های خروجی هم وجود داشت.به من حالت خفگی و تهوع شدید دست داد و پوست دست و صورتم به شدت سوزش داشت.
شبستان کم کم خالی شد و ما بدنبال جمعیت بیرون رفتیم در صحن مسجد شادروان محمدرضا مشارزاده را دیدم که سعی در ایجاد آرامش و هدایت مردم به خارج از مسجد را داشتند و تا جائیکه یادم می آید ایشان سعی داشتند درب اصلی سمت دریاچه ( زیر سردر ساعت) را که محل اصلی ورود مهاجمین بود ببندند و مردم را از مسیر های دیگر که امن تر بود خارج کنند.
از پشت بام جنوبی مرتبأ تیراندازی می شد و نزدیک بود دوست همراه من که می خواست از پشت یکی از ستونهای شبستان غربی به داخل ایوان بزرگ سمت قبله بدود تیر بخورد.
سرانجام بعد از مدتی که اوضاع آرام گرفت از درب سمت بازار قدمگاه خارج شدیم در حالیکه تعدادی از گاریچی ها به سرپرستی فردی بنام زاغو در کنار نیروهای گارد باتوم به دست فریاد جاوید شاه سر داده بودند و از ما می خواستند آن ها را همراهی کنیم!در سطح شهر هم تعدادی مغازه طرفداران انقلاب به آتش کشیده شد.