امیدوارم تاریخ دقیقی از آغاز همکاری با نشریه حدیث کرمان (۱۳۶۶/۳/۲۳) ارایه کرده باشم. این تاریخ سالهای پایانی جنگ ایران و عراق را به خاطر میآورد. به یاد نمیآورم چه گونه به دفتر حدیث کرمان که در میدان مشتاق بود راه پیدا کردم به هر حال اولین و تنها نشریهای در کرمان بود که من میشناختم. در این تاریخ نامهای دست نویس به آقای شجاعی نوشته ام و پیشنهادهای چهارده گانه خودم را اعلام کرده ام و از ایشان تقاضا کرده بودم که تیتر کلی مطالب مرا «فرهنگ جبهه» عنوان کنند که البته اینطور نشد و عنوان ستون را خودشان «با راحلان دیار نور» انتخاب کردند.
البته خواستههای من در موارد چهارده گانه بیش از امکانات نشریه آنها بود! همکاری من با حدیث کرمان کمی گستردهتر از تامین مطلب برای یک ستون بود از آن جمله باید به نقد و بررسی «کرمان شناسی» -که تازه آغاز به کار کرده بود - اشاره کنم تا جایی که چند مطلب طولانی با مرکز کرمان شناسی رد و بدل کردیم در ادامه نشریه «ماهان» در دفاع از مواضع مرکزکرمان شناسی وارد داستان شد و چیزهایی شبیه توهین به قلم یک بزرگوار قلمی شد و... که سرانجام با عذرخواهی از ناقد این جدال مطبوعاتی به پایان رسید. این گفتگوی مطبوعاتی داستان مفصلی دارد که در روزنامه حدیث محفوظ است.
نگارش مطالب ستون با راحلان دیار نور با زندگی نامههایی از سردار شهید عبدالمهدی مغفوری، سردار شهید حاج قاسم میرحسینی، سردار شهید علی شفیعی، سردار شهید حاج مهدی زندی، گزارش رزم دلیرمردان کویر در عملیات والفجر هشت و ... تداوم یافت.
در همان روزها (۱۳۶۹/ ۱/ ۳۱) بود که یادداشتی تحت عنوان «تاریخ نسل آفتاب» را به چاپ رساندم که بعدها عنوان روزنامه نسل آفتاب شد.
از جمله دیگر نقدهایی که در حدیث کرمان به چاپ رساندم نقدی پیرامون دیدار آشنا یا سیرجان شناسی بود. صد البته این نقدها راهرگز خالی از تندروی و کندروی نمیدانم چرا که محصول شرایط خاص خودش بوده است... که گذشت زمان آگاهیهای بیشتری را به همگان و از جمله نویسنده آن نقدها تحمیل کرده و خواهد کرد! از دلایل تداوم همکاری اینجانب با حدیث کرمان را باید علاقه وافر به کار مطبوعاتی و نیز اخلاق ستوده و روی گشاده آقای شجاعی دانست.