گفتارنو/محبوبه فیروزآبادی: او را پیش تر به عنوان شاعر میشناختیم. اینک اما بخش عمده فعالیتش بر تدریس در کارگاه داستان نویسی متمرکز است؛کارگاههایی به نام نویسندگی خلاق. علی ملازاده البته به عنوان منتقد ادبی هم در کرمان مطرح است. او در این گفتوگو از حمایتهای بنگاههای اقتصادی یا نهادهای دولتی برای خرید کتاب و یا مافیای نیمبندی که وجود دارد، سخن میگویدکه با هم اینگفتوگوی صریح را میخوانیم.
شما بیشتر به علی ملازاده کارشناس واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری کرمان تعلق خاطر دارید یا به علی ملازاده مدرس داستان نویسی یا علی ملازاده شاعر؟
در اصل به هیچ کدامشان تعلق خاطر ندارم. من بیشتر به علی ملازاده مخاطب ادبیات احساس تعلق می کنم. البته عرض کنم که همکاری من با حوزه هنری به اتمام رسیده است وآنجا همکاری ندارم.
مدتی از فضای ادبی استان فاصله گرفته بودید، چرا؟
در واقع باید بگویم با فاصله فضای ادبی را رصد میکردم. خروجیهایی که به شکل کتاب بود یا بعضا مطالبی که در روزنامههای استانی یا سراسری تخصصی بود، میدیدم و میخواندم. دلیل اصلیاش هم کار و مشغلهی من بود. فرصتی نبود که در جلسات انجمنها یا کارگاهها وقت بگذرانم. هر چند هر از گاهی با لطفی که برخی دوستان داشتند به صورت جسته و گریخته کارگاههایی داشتم که معمولا ادارات و نهادها برگزار میکردند.
چه شد که به فضای ادبی استان برگشتید؟
دلیلش به تغییر کارم برمیگشت. امدنم از محل کار سابقم به حوزه هنری باعث شد که به واسطهی مسوولیتی که داشتم و همچنین فراغتی که داشتم، بیشتر بتوانم در جلسات حضور داشته باشم و شرکت کنم. خب؛ این باعث شد با دغدغهی بیشتر و با جدیت بیشتری مسایل را دنبال کنم.
آقای ملازاده شما جایی گفتید«بعد از چند سال دوری از برگزاری کارگاه و دیگر جلسات شعر و داستان دیدم انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و با چند سال قبل هیچ تفاوتی مشاهده نمیشود!» واقعا هیچ تفاوتی در کرمان ندیدید؟
این جمله بیشتر ناظر بر شیوه انجمنداری و برگزاری جلسه بود و حتی مباحث مطرح شده در کارگاههای داستان نویسی بود، تا کیفیتی که بعضا در کتابها وجود دارد. مثلا در حوزهی چاپ کتاب اتفاقات خیلی خوبی رقم خورده بود. من با خیلی از این کتابها ارتباط گرفته بودم و آنها را مطالعه کرده بودم و در جریان کم و کیف آنها بودم. انتقاد من بیشتر در مورد شیوه و شگردهای آموزش بود که 9-10سال قبل هم، همان بود. مثلا آنچه که قدیمها در جلسات، بزرگوارانی که آن دوران جلسه و کارگاه داشتند، با نسل بعدی هم به همان شکل داشت برخورد میشد و چیزی فراتر از آن نبود. حتی بعضی مواقع، از بعضی جلسات به ویژه در شعر کیفیت جلسات کاهش پیدا کرده بود.
امروز که با هم صحبت میکنیم چیزی به اسم ادبیات داستانی کرمان داریم؟ وجه تمایز آن با ادبیات داستانی کشور چیست؟
اگر منظور این باشد بزرگانی وجود دارند که اصالت کرمانی دارند- حالا در هر نقطهای از جهان یا کشور دارند فعالیت میکنند و تولیداتی دارند- بله؛ با این نگاه میشود گفت چیزی به اسم ادبیات داستانی کرمان داریم. ولی اگر به منزلهی این باشد که جریانی با مولفهها و ویژگیهای سبکی و نوشتاری خاصی شکل گرفته باشد که معرف یک شکل نوشتاری به نام ادبیات داستانی کرمان باشد، باید بگویم نه!
از نظر شما چهرههای شاخص ادبیات داستانی کرمان که هستند؟
اگر تعریف شاخص عمومی و گسترده باشد، تقریبا همه را شامل شود. اما شاید بشود گفت هوشنگ مرادی کرمانی و بعد با فاصله خانم بلقیس سلیمانی.
اگر به منزلهی شناخت کسانی که در حوزهی ادبیات داستانی به صورت تخصصی در سطح کشور فعالیت میکنند، این دایره در کرمان گسترده تر و وسیع تر میشود و میشود خیلی از کسانی که مجموعه چاپ کردهاند، رمان چاپ کرده اند را نام برد. الان هم دارند به صورت جدی فعالیت میکنند و حضور پررنگی دارند.
این افراد چقدر تولیدات دارند؟
کارنامهی هر یک از دوستان با یک سرچ ساده مشخص است. اینکه چه تعدادی کتاب چاپ کردند و هر کدام از این کتابها چه تیراژ و بازخوردی داشتند، شارح و توضیح دهندهی وضعیت هست. هر چند که بالاخره سازوکارهایی بودند که توانستهاند موثر باشند و این شاخصها را دستکاری کرده اند. مثلا حمایتهای بنگاههای اقتصادی یا نهادهای دولتی برای خرید کتاب و یا مافیای نیمبندی که وجود دارد و مسایل اینچنینی میتوانند هر کدام از این متغیرها را تغییر دهند.
این تولیدات چقدر بر جریان ادبیات معاصر ایران، تاثیرگذار بوده است؟
تقریبا هیچ؛ میشود مدعی شد اینکه اثری یک جریان ایجاد کند که بشود از آن آدم و نوع و سبک نوشتنش نام برد؛ هیچ. شاید بشود فقط باغ اناری محمد شریفی نعمتآباد را نام برد.
شما جایی گفتهاید«دوستانی داریم که شبیه دستگاه کپی شدهاند و فقط کتاب میدهند بیرون.» می شود تصریح کنید که این دوستان که هستند؟ و چه بستری به آنها، این امکان را میدهد که کتاب بیرون بدهند آن هم در فضایی که اقتصاد نشر زمینگیر شده است؟
این گفته خیلی کلیشهای شده که ادبیات داستانی در کشور ما در اصل یک کالای وارداتی است و از غرب وارد شده است و بزرگان ما عمدتا کاری که تولید کردهاند، شبیه کار نویسندهی بزرگتری در جهان بوده است. این شباهت گاهی پنهان و گاهی هم عیانتر بوده است. من ادعا نمیکنم که همه داریم از روی دست همدیگر کپی میکنیم، بیشتر اعتقاد دارم که از لحاظ ساختاری و بسیاری ویژگیهای دیگر در بسیاری موارد حتی با بسامد بالایی، کارهایی شبیه هم بیرون میدهیم. البته این ناخواسته است و در ناخوادآگاه شکل میگیرد. با دقت و بررسی مشخص میشود. البته وقتی ما در مورد ادبیاتی صحبت میکنیم که پایههایش و اصولی که برایش تعریف کردیم، خیلی جاها کپی پیست کردن و در دایرههای محدود است، توقع بیشتری نمیتوان داشت. شما اگر به جایزههای ادبی نگاه کنید، شاید عنوان و نام شهرستان فرق کند، داوری عمدتا تکراری و سرمایهگذاران عمدتا تکراری هستند. سرمایهگذاران اغلب ناشرانی هستند که تلاش میکنند کتابهای انتشارات خودشان برگزیده شود. خروجی هم، برگزیدگان تکراری است. این البته همه را شامل نمیشود اما بخش عمده را به شکلی پوشش میدهد. حداقل میشود گفت: خروجی این شکلی سیگنالی که به بیرون میدهد، اینگونه است. وقتی که این پروسه تکرار میشود، به نویسنده تازه کار در هر شهری از ایران، این سیگنال داده میشود که برو به هیاهوی ادبیات. برو بنویس تا به جمع این دوستان برگزیده اضافه شوی.
از نظر شما ارتباطات و مراودات نویسندگان چقدر در موفقیتشان تاثیرگذار است؟
همین مراودات و گفتها و بستری که برای دیالوگ فراهم شده، توانسته است به همه کمک کنده و در نتیجه فوایدش به ادبیات برگردد و ما امروز به عنوان مخاطب داریم از ان میوه لذت میبریم.
ولی الان این به شکل نادرستی رایج و متعارف است؛ به شکل بدی که سروصدایی ایجاد کنند و جمعیتی را دور خودشان جمع کنند، کتاب هایی با تیراژهای 200 و 500نسخهای به چاپ های دوم و سوم برسند... هیچ کس با این هیاهوها و مراودات در یک بستر نامناسب به جایی نرسیده و ماندگار نشده است.
جدیترین معضلی که در کارگاههای داستان کرمان وجود دارد، چیست؟
تعدادکارگاههای نویسندگی در کرمان که خیلی اندک است. من در یک شعاع وسیعتر از کرمان میگویم که این کارگاهها حواشی دارد که شایسته و زیبنده ادبیات نیست، ادبیات اگر بر ادب ما نیفزاید، وجودش زیر سوال است. من مدتی در تهران زندگی میکردم و در جلسات شرکت میکردم یا در کارگاههای استانهای دیگر شرکت کردم، بیشتر این مساله برمی گردد به کسانی که به عنوان علاقمند در کارگاهها شرکت میکنند. خیلی موقع این دوستان باور ندارند که کارمند ادبیات هستند. اگر واقعا علاقمند هستند باید زمان بگذارند، مطالعه کنند با یکی دوبار در هفته کارگاه آمدن، اتفاقی نمیافتد. این فرایند طولانی و فرد علاقمند باید صبور باشد. کارگاه داستان را فقط به عنوان یک کاتالیزور ببیند که قرار است یک مسیری را تسهیل کند نه این که جدا کند و یک شبه، کسی نویسنده شود.
نویسندگی خلاق عنوان کلی کارگاههای شماست. نویسندگی خلاق اساسا به چه نوع نویسندگی قلمداد میشود؟
به مجموعهای از استاندارهای علمی و تکنیکها برای نوشتن اشاره دارد. تکیه اصلیاش بر ویژگیهای فردی هر کسی است که میخواهد بنویسد. میشود با تکنیکهایی استاندارد که به نظر من در تعارض با تکنیکهای سنتی و عرفی رایج ، قرار میگیرد و میتواند کسی که علاقمند به نوشتن هست را و حتی به نویسندههای حرفهای در بزنگاههایی کمک کند و او را به حرکت درآورد.
از مجموعه نه جلدی تان در حوزه داستان کودک چه خبر؟ کارتان به کجا رسیده است؟
منهای یک سال گذشته که همه درگیر کرونا بودیم، زیادی وسواس به خرج میدهم. مثل دانش آموزی که جوابها را به کفایت نوشته به اندازهی بضاعتش اما باز فکر میکند باید کاملتر بنویسد. از 9 کار کودک 3 تا آماده است.
ظاهرا رمانی هم در دست انتشار دارید، در چه مرحله ای است؟
رمانم هم که در اصل یه کار قدیمی ست که به دلیل وسواس و وقفههای متعدد در بازنویسیها دچار تغییرات زیادی شده، البته چند وقتی هست که تقریبا به آنچه که نسبتا راضیم میکندو حداکثر توانایی اندک من در این روزگار هست، نزدیک شده. امیدوارم که در سال آینده بتوانم چاپ شان کنم.