فیاض زاهد استاد دانشگاه و روزنامهنگار گفتوگوی مفصلی با روزنامه شرق امروز انجام داده که خلاصه آن در پی میآید:
به نظر شما حمایت از روحانی كار درستی بود؟ آیا اینكه اصلاحطلبان كل آبروی خود را پشت برجام گذاشتند كار درستی بود؟
وقتی آیتالله هاشمی رد صلاحیت شد و نوعی دلزدگی آغاز شده بود، من سرمقالهای در روزنامه «شرق» منتشر كردم كه در آرشیو روزنامه موجود است و توصیه كردم از جا برخیزید و در شطرنج پیچیده سیاست ایران با مهرههای متوسط بازی كنیم و نشان دهیم از كاریزما به عمل سیاسی نرمال در حال تنزل هستیم. عصر اسطوره را تبدیل به عصر انسانهای معمولی و خردورز و آشنا به قواعد روزمره سیاسی كنیم و از میان چهرههای موجود باوجود اینكه كاپیتان ما را اخراج كردند ولی بازی كنیم، اگر بازی كنیم و شكست بخوریم، بهتر از آن است كه به دست خودمان طناب را به گردن خودمان بیندازیم. خاطرم هست یك سرمقاله دیگر هم نوشته بودم كه رقابتها را به كمپین بدل كنیم و آقایان عارف و روحانی معاوناول و رئیسجمهور شوند و آقای عارف از صحنه خارج شد، البته در كنارهگیری اسمی از روحانی نبرد اما عملا این اتفاق افتاد.
در آن مقطع تصمیم ما تصمیم درستی بود. پرونده برجام هم یكی از افتخارات دوران روحانی است و تاریخ نشان خواهد داد اصلاحطلبان با حمایتی كه از برجام كردند، آنهایی كه مسئول رفتن ایران به شورای امنیت بودند، آنهایی كه مسئول اعمال تحریمها به ایران بودند و آنهایی كه از تحریم سود بردند، معلوم است از اصلاحطلبان دلخور هستند. من فكر میکنم مخالفان برجام كه تندروهای داخلی و خارجی هستند، براساس آن قاعدهای كه تندروها در سراسر جهان همدیگر را پیدا میکنند، برجام را ناكارآمد كردند.
یادمان باشد برجام همچنان میتواند محل بازگشت برخی از دستاوردهایی باشد كه این دولت پایهگذار آن بود و اگر برجام نبود، حلقه فشارها، محاصره و انزوای كامل بینالمللی سرنوشت ایران میشد. من یك بار هم گفتهام شما مثلا یك بار در انتخاباتی شركت میكنید كه یك طرف روحانی، قالیباف و ژان ژاك روسو است. آن وقت میشود سؤال كرد چرا به روحانی رأی دادید؛ ولی در آن فضای سیاسی خاص بهوجودآمده انتخاب روحانی، حمایت درستی بود و باید شرافتمندانه پای چیزی كه انجام دادیم، بایستیم و البته شرافتمندانهتر آن بود كه دولت مستقر نسبت به گروهی كه از آن حمایت كرد، متعهدانهتر رفتار كند. امری كه این روزها از سوی نزدیكان آقای روحانی مطرح شد، مصداق آن ضربالمثل انگلیسیها است که قدرشناسی یك فضیلت است که متأسفانه برخی از آن برخوردار نیستند.
دلایل ریزش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان چه بود؟
یكی از دلایل ریزش حمایت افكار عمومی از جریان اصلاحطلب به نوع چینش كابینه دكتر روحانی در دور دوم و نحوه رفتار و اظهارنظرهای ایشان بازمیگشت. من فكر میکنم روحانی یك خطای استراتژیك كرد، با اینكه خودش رئیس مركز تحقیقات استراتژیك بود و این خطای راهبردی شاید در نتیجه مشاورههای غلط اطرافیان ایشان بود. آقای روحانی بیمحابا از خاستگاه اجتماعی و نیروهای حامیاش فاصله گرفت و بهدلیل اینكه من فكر میکنم از نظر روانی مواضعی كه در مرحله دوم كمپین خودش گرفته بود، نیازمند اتخاذ آن مواضع بود تا رأی بیاورد، او در رقابت با آقای رئیسی احساس خطر كرده بود و از سخنرانی همدان به بعد پیچ اظهارنظرهایش تندتر شد و بعد از انتخابات میخواست یادآور شود آن حرفها مربوط به دوره انتخابات بود و حالا شما با یك رئیسجمهور نرمال و تحت قواعد نظام طرف هستید و در واقع یك گردش به راست غیرمعمولی انجام داد؛ بهطوریكه واگنهای حمایتی او همه از ریل خارج شده و منتقد او شدند.
گاهی هم اظهارنظرهای ماری آنتوانتی ایشان كار را خرابتر میكرد؛ یعنی در اوج مشكلات و مسائلی كه مردم با آن دستوپنجه نرم میکردند، حالا رسانه به صورت غیراخلاقی با تقطیع سخنان ایشان مردم را عصبانیتر میکردند. بخش دوم به بدشانسی ایشان درباره آمدن ترامپ برمیگشت كه ما میدانیم رئیسجمهور غیرنرمال یعنی چه و تجربه این مدل رئیسجمهور را داشتهایم كه یك رئیسجمهور با تصمیمات خودش میتواند بر سرنوشت تاریخی یك ملت تأثیرگذار باشد؛ اما بخش دیگر مشكلات روحانی این بود كه در نتیجه تغییر شرایط بینالمللی و برخی تصمیمات شتابزده و ناتوانی روحانی در انتخاب وزرا كار به جایی رسید كه آن سطح از فشارها منجر به برخی از واكنشهای طبیعی و غیرطبیعی شد؛ واكنش طبیعی مثل همه رویدادهایی كه در داستان بنزین رخ داد و منجر به شورشها و آبان 98 شد؛ غیرطبیعیها مثل آغاز غیرطبیعی شلوغیها در مشهد كه به نظر میرسد از جایی علیه دولت سازماندهی شده بود؛ اما بهسرعت از دست طراحان آن خارج و تبدیل به تظاهرات ضدساختار و بسیار گسترده شد. به نظر من اصلاحطلبان تحلیل جامعی در این رویدادها نداشتند و دچار سوءبرداشت شدند و برای این كنششان هزینه سختی دادند.
تحلیل اصلاحطلبان در یك مقطع این بود كه دمیدن به آتش اعتراضات از آنجایی كه یك ریشه خارجی دارد و پولهای عربستان، خباثت اسرائیل و اراده آمریكا پشت آن است، میتواند كشور را دچار بیثباتی كند و وضعیتی شبیه لیبی رقم بزند.
شعار «اصلاحطلب-اصولگرا...» از سوی چه جناحی مطرح شد و واقعا در فضا سیاسی تأثیر داشت؟
طرح شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»، ریشه در دو جریان دارد؛ این شعار ازسوی جریانهای بیرونی تحت تأثیر سازمان منافقین و سلطنتطلبان مطرح شد برای اینكه فكر میکنند با ناكارآمدشدن دو جریان داخلی عملا زمینه برای تقویت یا توجه افكار عمومی به اپوزیسیون خارج از كشور جلب میشود.
این شعار تا حدی تأثیرگذار بود اما ما ارزیابی دقیقی از میزان اثرگذاری آنها نداریم. من فكر میکنم هرچقدر از زمان گذشت و تحریمهای آمریكا ناكارآمدیاش را نشان داد و دولت توانست سررشته امور كشور را حفظ كند، حالا كه ترامپ هم از صحنه خارج شده و گزینههای رژیمچنج بهشدت كاهش پیدا كرده و از نظر اقتصادی هم نظام جمهوری اسلامی توانسته از این بحران عبور كند، در انتخابات آینده با همه فشارها اگر زمینه برای مشاركت مردم و یك انتخابات استاندارد فراهم شود، همچنان امیدها برای انجام پیگیری مطالبات در داخل وجود خواهد داشت.
نقش آقای خاتمی امروز در جریان اصلاحات چیست؟ آیا اصلاحات دارای لیدر است؟
آقای خاتمی یك نقش راهبردی و كلیدی و معنوی دارد؛ شاید نقطهضعف آقای خاتمی این است كه در بین روشنفكربودن و سیاستمداربودن تعارض دارد.اگر دست خود آقای خاتمی باشد ایشان دوست دارد روشنفكر و یك رهبر الهامبخش باشد اما بهعلت فقدان مرجعیت تام در غیاب ایشان، طبیعتا فشار برای اینكه چنین نقشی از ایشان بخواهند جدی است. با وجود اینكه بسیاری تصورشان این است كه آقای خاتمی اعتبار سال 96را ندارد به نظر من ایشان هنوز یكی از معتبرترین شخصیتهای سیاسی است و در آینده تأثیرگذار خواهد بود.
آیا امكان رویآوردن به نامزد ائتلافی دوباره وجود دارد؟ این ائتلاف چقدر با ماهیت اصلاحطلبی تضاد یا اشتراك دارد؟
تندادن به نامزد ائتلافی ربطی به اصالت جریان سیاسی ندارد. جریانات سیاسی بعضا حتی برای اینكه كنش سیاسی كنند سكوت میکنند و مدتی سكوت فعال میکنند یا مشاركت یا ائتلاف میکنند. پس نفس اینكه آیا ائتلاف كنند یا تنها عمل كنند، واجد هیچ فضیلتی نیست اما تجربه آقای روحانی میگوید كه اگر اصلاحطلبان بتوانند میدان بازی را برای خودشان فراهم كنند، نتایج معقولتری میگیرند.
من طرفدار این فرضیه هستم كه باختن در انتخابات با كاندیدای اصلاحطلب بهتر از پیروزی در انتخابات آینده با یك كاندیدای غیراصلاحطلب است. علتش نیز این است كه از نظر آرمانی اگر جریان اصلاحطلب با تكیه بر بنیه ذهنی ایدئولوژیك و پراتیك عملگرایانه خودش وارد انتخابات شود، حتی اگر انتخابات را ببازد، باعث انسجام درونی، بازسازی سازمانی، تمركز بر رفع موانع و بازگشت اعتماد افكار عمومی به آنها خواهد شد. شاید برخی كه عملگراتر هستند، بگویند از صحنه خارجشدن دولت نزدیك به اصلاحطلبان میتواند فرصت تاریخی بازگشت میانهروی در ایران را برای همیشه بگیرد؛ هرچند چنین فرضی از نظر تاریخی محتمل نیست اما شاید این موضوع هم نهایتا به مسئلهای برای گفتوگو میان اصلاحطلبان بدل شود و با رصدكردن شرایط در ماههای آینده نسبت به آن تصمیم بگیرند.