محمدعلی گلاب زاده در روزنامه اطلاعات نوشت: بازدید استاندار کرمان از موزه خوشنویسی «استاد جمالالدین مؤدب» و درج خبر آن در روزنامه اطلاعات، مرا بر آن داشت تا ضمن پرداختن به گذشتههای خوشنویسی و نقش بینظیر استاد مؤدب در گسترش این فرهنگ و یادی از گذشتههای این هنر در کرمان، به برخی ابهامات پاسخ داده و همت آقای دکتر زینیوند را برای ساخت موزه خط، طلب کنم.
امّا پیش از آن، اشارهای دارم به گذشتههای خوشنویسی کرمان در شش هفت دهه پیش. آن زمان کرمان از نظر کلاسهای هنری به ویژه خوشنویسی، سخت در مضیقه بود. استاد خوشنویس شهر، مرحوم «مشّاق» بود که اگرچه از نامش پیداست بسیار مشق کرده بود، امّا ظرافت، زیبایی و استحکام استادان مطرح آن زمان از جمله استاد حسن و استاد حسین میرخانی را نداشت. علاوه بر این، امکان یادگیری هم، منحصر به کلاسهای درس بود؛ لذا بسیاری از استعدادهای هنری بهویژه در پهنه خوشنویسی، عقیم میماند و از دست میرفت.
نگارنده از جمله آن افراد است که به دلیل فقدان هرگونه امکانات، از شوق خوشنویسی حتی یک خط ساده، گاه سه یا چهار انگشت دست راست خود را همسطح کرده و به صورت قلم نی درمیآوردم و روی دیوارهای گچی آن روز خط مینوشتم، طوری که ردّ انگشتان و نوشتهها، روی دیوار باقی میماند.
یک روز در تعطیلات تابستان که مرحوم پدرم این کار مرا دید، با تعجب و تلخی گفت: این چه کاریست؟ گفتم تمرین خط میکنم! شگفتزده گفت: با انگشت، روی دیوار؟!
روز بعد پدرم دست مرا گرفت و به تنها مکانی که برای آموزش خط در آن روزگار وجود داشت، یعنی تابلوسازی مرحوم علی اکبر پرنده غیبی برد تا خوشنویسی را به شیوه درست و منطقی بیاموزم. البته پیداست که خوشنویسی را نمیتوان در مغازه تابلوسازی فرا گرفت، امّا تا اندازهای با این هنر آشنا شدم و با آنچه آموخته بودم، بعدها کار تابلوسازی نیز انجام دادم.
از این ماجرا سالها گذشت تا دهه ۵۰ و من از سوی مدیر کل بهداری استان، به سمت رئیس امور اداری آنجا منصوب شدم.
چند روز بعد از این انتصاب، به فکر تهیه کارت شناسایی برای همکاران افتادم، لذا دنبال فرد خوشنویسی میگشتم که مرا در این راه یاری دهد. به من گفته شد جوانی به نام «مؤدب» از شیراز به کرمان آمده و خط خوشی دارد و در تدارک تشکیل کلاسهای خوشنویسی است.
تلفنی از ایشان دعوت کردم و کار تهیه کارتهای شناسایی با همکاری ایشان انجام شد؛ اقدامی که باب آشنایی و دوستی ما را گشود.
چندی بعد که کلاسها راهاندازی شد، من و شادروان «مسعود محمودی» استاندار اسبق کرمان به جمع شاگردان استاد مؤدب پیوستیم و هر دو در کوتاه مدت، درجه عالی خوشنویسی را از انجمن خوشنویسان ایران، دریافت کردیم.
علاوه بر این، پیوند ما با انجمن خوشنویسان، برکاتی داشت؛ از جمله آشنایی با استاد غلامحسین امیرخانی که در جریان کنگره جهانی خواجو، خوشنویسی «گزیده اشعار خواجو»» را به ایشان سفارش دادیم، همچنین تهیه و انتشار اثر نفیس «تحفه کرمان» و «روضةالانوار» و…
باری در طول نیم قرن گذشته، دهها و صدها دلبسته هنر خوشنویسی در محضر ایشان درس آموختند و به مدارج عالی، ممتاز، فوق ممتاز و استادی رسیدند.
بدینگونه حضور با برکت استاد به قحطسالیِ گذشته پایان داد و زمینه مناسبی برای فراگیری این هنر در استان کرمان فراهم ساخت، چنانکه امروز دهها کلاس خوشنویسی با استادان خبره در جای جای کرمان و شهرستانهای استان پذیرای کسانی است که دل به خوشنویسی بستهاند و برای همین معتقدم باید حقشناس زحمات بیدریغ استاد مؤدب بود.
همچنین یادآور میشوم که قریب ۳۰ سال است بحث موزه استاد مؤدب مطرح شده و هر کدام از استانداران برای انجام این مهم، تلاشهایی کرده و وعدههایی دادهاند که متأسفانه به انجام نرسیدهاند. حتی یک بار شیرازیها برای راهاندازی این موزه، اظهار تمایل کردند.
البته برای رفع مشکل اخیر و دیگر موزهها و منابع اسنادی و نیز راهاندازی یک مجموعه فرهنگی، زمینی به مساحت بیش از پنج هزار متر در ادامه کتابخانه ملی خریداری شد که با کمال تأسف بیش از بیست و پنج سال است بدون استفاده مانده و این گوهر گرانبها، جایگاه خود را به دست نیاورده است؛ در حالیکه میتوان با تخصیص اعتبار، مجموعه موزهای و نیز بنایی برای سازمان اسناد و بنیاد ایرانشناسی و مرکز کرمانشناسی ـ که در حال حاضر در ساختمان قدیمی آن فعال هستند ـ احداث کرد و به جز موزه آثار هنری استاد مؤدب، بسیاری از دشواریهای فرهنگی کنونی را برطرف ساخت.
شاید تقدیر چنین است که یک استاندار غیربومی، گره گشای مشکلی باشد که در زمان استانداران بومی، حل نشد.