آنچه در ادامه می خوانید خلاصه گفت و گوی سیدحسین مرعشی با احمد زیدآبادی است که در شماره امروز هم میهن منتشر شده است:
** آقای هاشمی خودشان شخصاً علاقهمند به اینکه در موضوعات منشأ تأثیرگذاری باشند، نبودند. یعنی وقتیکه ما کارگزاران را درست میکردیم، از مجموع آن حلقه پیرامونی امام فقط آقای هاشمی و آیتالله خامنهای در قید حیات بودند و بقیه همه یا کنار رفته بودند یا از دنیا رفته بودند.
** در اطرافیان امام که منشأ انقلاب و رهبری انقلاب بودند، ما تفکرات آقای هاشمی را تفکرات قابلقبولی میدانستیم از جهت اینکه مدرنتر از مثلاً بقیه فکر میکرد یعنی در واقع ما آقای هاشمی را بهعنوان یک کسی که بالاخره جزء رهبرانی است که میشود با او به سمت ایران مدرن گام برداشت؛ میدانستیم.
** میگویند انسانهای بزرگ، اشتباهاتشان هم بزرگ است. این را نمیشود کتمان کرد.
** به لحاظ تفکر، من ممکن است چیزهایی را بتوانم به شما بگویم که تا حالا نشنیده باشید؛ مثلاً وقتیکه هنوز جانشینی امام مطرح نبود و معلوم بود که آقای هاشمی قرار است رئیسجمهور باشند، آقای هاشمی از کسانی بود که معتقد بود میشود رهبری و رئیسجمهوری را یکی کرد؛ یعنی اساساً برای بعد از امام، اگر ایشان تصمیمگیر بود، حتماً این فکر را قبول داشت که دوگانگی در بالای حکومت، مفید برای کشور نیست.
** میدانید که در داستان قانون اساسی هم آقای هاشمی جزو کسانی بود که به مرحوم بازرگان اصرار داشت که شما همان پیشنویس آمادهشده قانون اساسی توسط آقای حبیبی اینها را به رأی بگذارید و خود امام هم در آن زمان به آن تأکید داشتند.
** بههرحال عرضم این بود که به لحاظ تفکری آقای هاشمی کاملاً از نظر من قابل دفاع است و به لحاظ عملکردی طبیعی است که همه سیاستمداران اشتباهاتی میکنند.
** من اگر بخواهم الآن از دو تا از اشتباهات آقای هاشمی به شما بگویم، میگویم یکی اصرار آقای هاشمی برای اینکه روحانیت به دولت و به مناصب حکومتی ورود کنند، این اصلاً تصمیم درستی نبود. شاید آقای هاشمی به خودش نگاه میکرده، به روحانیون در این سطح نگاه میکردند. با آن شناختی که آقای هاشمی از روحانیت داشته این موضوع عجیب بود.
** الآن میشود فهمید که این کار نه به نفع روحانیت بوده و نه به نفع اسلام و نه به نفع کشور و مردم و جمهوری اسلامی.
** دوم؛ اینکه آقای هاشمی بیش از حد از اینکه اختلافی در درون جمهوری اسلامی بهوجود بیاید، پرهیز میکرد. درحالیکه میتواند اختلاف وجود داشته باشد و اگر این اختلاف را به رسمیت میشناختیم و در مورد مبانی آن و در مورد کارکرد این اختلاف با هم صحبت میکردیم یعنی میپذیرفتیم یکی بشود اقلیت و یکی میشود اکثریت.
** حالا یا بنا را بر حکومت اکثریت میگذاریم و یا اینکه نه، میآییم نسبیت را لحاظ میکنیم و میگوییم که سهم هرکدام از این تفکرات. به عبارتی آنی که اکثریت دارد، اکثریت را شکل میدهد و آنی هم که اقلیت را دارد، حضور دارد و نقش اقلیت را بازی میکند.
** چرا ما نباید میپذیرفتیم که اختلاف وجود دارد؟! آقای هاشمی سالها تلاش کرد اختلافات را پنهان بکند. حتی ماهایی که نزدیک آقای هاشمی بودیم، نمیدانستیم که چرا آقای هاشمی سعی میکند بگوید اختلاف نیست!
** در انتخابات مجلس ششم که بحثهای اختلافی خیلی جدی پیش آمد و جلسهای پنجشنبهها در حسینیه ارشاد که بچههای ملی مذهبی اجتماع میکردند، برگزار میشد. یکبار من در میزگردی با آقای اکبر گنجی، آقای مهندس عزتالله سحابی، آقای عباس عبدی در این جلسات شرکت کردم.
** من بین سه تا مخالف سرسخت آقای هاشمی گیر کرده بودم. باید هم از آقای هاشمی دفاع میکردم. در آنجا بحث خیلی جدی شد. من در آن زمان به بچهها گفتم که بالاخره روحانیت در ایران یک نقش تاریخی داشته است. این نقش تاریخی در قانون اساسی خیلی تقویت و نهادینه شده است.
** حالا درباره آقای هاشمی، او از شما در سیاست خارجی جلوتر بوده؛ بالاخره موافق حلوفصل مشکلات با غرب بوده، آن زمان شما هنوز چپ بودید. در اقتصاد، موافق با تعدیل اقتصادی و باز کردن اقتصاد بوده است. در فرهنگ و در مسائل اجتماعی هم همینطور؛ آقای هاشمی در چهار حوزه از شما جلوتر بود و در یک حوزه سیاست داخلی، شما با آقای هاشمی اختلافنظر دارید.
** آقای هاشمی حتماً معتقد به یک دموکراسی مدیریتشده است و شما معتقد به یک دموکراسی مثلاً بازتری هستید. آن زمان این را هم گفتم که حیف است که شما وقتی روی 80 درصد مسائل با آقای هاشمی توافق دارید، در مورد 20 درصد همدیگر را تحمل نکنید؟
** حالا من سه تا شاهد هم برای آن دارم. اینکه بعد از رحلت امام و استقرار آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید، آقای هاشمی یک موضوعی را در ذهنش داشت و عمل کرد و آن اینکه آقای منتظری را بهعنوان مرجع نظام احیا کند؛ ضمن اینکه به لحاظ اعتقادی هم برای آن شاهدی دارم.
** آقای هاشمی یک تدبیری کرد و پشت پرده با آقای خامنهای و آقای منتظری یک توافقی کرد که آقای منتظری یک پیام تبریک به آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید بدهد. بالاخره این حرف مطرح بود.
** اگر آقای منتظری بتواند مدعی رهبری باشد، این رهبری آیتالله خامنهای را ضعیف میکرد. گفت شما یک پیام به آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید بدهید. ایشان هم به آقای منتظری بهعنوان آیتاللهالعظمی منتظری پاسخ بدهند. بخش اول این کار عمل شد. آقای منتظری پیام تبریک به آقای خامنهای دادند و این پیام تبریک ساعت 2 بعدازظهر از رادیوی ایران خوانده شد.
** ساعت سه و نیم بعدازظهر سه نفر پیش آقای هاشمی آمدند (آقای کروبی، آقای امام جمارانی، آقای محتشمی) و اعتراض سنگین در حد خیلی تند و خیلی جدی کردند. این کارها چیست میکنی و... پروژه در همین مرحله متوقف شد و ادامه پیدا نکرد.
** مورد دیگر؛ من در آن زمان استاندار کرمان بودم. شب خدمت آقای هاشمی در منزلشان رسیدم و صحبت کردیم. آقای هاشمی آن شب به من گفتند «که این دوستان شما چهکار دارند میکنند؟! گفتم چطور؟ گفت امام که دیگر در قید حیات نیست و اینها امام را که دیگر ندارند. بهتبع آن آقای اردبیلی هم که جایش را به آقای یزدی داده است. مهندس موسوی هم که دیگر در سیستم نیست و من رئیس دولت شدم. اینها اگر با دولت نخواهند کار بکنند، با چه کسی میخواهند در کشور کار کنند؟ تنها میمانند!»
** حالا این را بگویم؛ صبح فردایش من به مجلس رفتم. آقای جهانگیری نماینده جیرفت بود. به او گفتم که این حرف مهمی است که آقای هاشمی زده است، چرا این را جدی نمیگیرید؟
** دوتایی رفتیم پیش حاجحسین هاشمیان، پسرعموی آقای هاشمی بود، نائبرئیس مجلس. آقای حاج [شیخ] حسین از آقای کروبی در بین بچههای چپ بیشتر طرفدار داشت؛ به آقای کروبی احترام میکردند، ولی نگاهشان به حاج[شیخ] حسین بود.
** من و اسحاق پیش حاج[شیخ] حسین رفتیم و به او گفتیم که این حرف مهمی است، شما اگر آمادگی دارید شما از این طرف و ما هم میرویم از آن طرف هماهنگی میکنیم و مسائل را بین آقای هاشمی و چپ حل میکنیم. آقای هاشمیان به من گفت که شما هنوز این شیخ اکبر را نشناختید! یعنی برداشت چپ نسبت به آقای هاشمی یک چنین برداشتی بود. این نبود که آقای هاشمی آمادگی نداشته باشد.
** نمونهاش هم این است که دولت اول آقای هاشمی که دولتی بود که بیشتر به چپ تمایل داشت افرادی مانند آقای خاتمی، آقای معین، آقای نوربخش، آقای عبدالله نوری و اینها ارکان اصلی دولت بودند.
** اگر همان اتفاقی که در راست افتاد یعنی روابط راست با آقای خامنهای از قبل خوب بود، همان روابط خوب حفظ و تقویت شد و به هم خیلی نزدیکتر شدند.
** چپ در تمام دورانی که مهندس موسوی نخستوزیر بود، تکیهاش به آقای هاشمی بود. اینکه دیگر خیلی واضح است.
** مثلاً نخستوزیر شدن دور دوم آقای مهندس موسوی را اگرچه بهظاهر آقای هاشمی کنارِ میدان بود اما مثلاً سپاه نامه نوشته بود.
** همه میدانند که محسن رضایی متحد آقای هاشمی در آن زمان بود که این نامه را نوشت. در واقع یک مقدار اوضاع پیچیده شده بود و بچهها زندان بودند و اینها، گاهی اوقات آقای هاشمی میگفت که من هرچه میکشم برای آن نخستوزیری دور دوم مهندس موسوی است.
** آخرین استیضاح که فکر کنم دو ماه مانده بود به پایان دولت آقای موسوی، استیضاح بهزاد نبوی بود که حرف آخر را آقای هاشمی در دفاع از بهزاد نبوی زد. تکیه چپ همهاش به آقای هاشمی بود. این را من میتوانم در اینجا بهعنوان یک تحلیل (نه بهعنوان یک خبر) بگویم، شاید اختلاف بین احمدآقا و آقای هاشمی سر ریاست چپ موجب شد که چپ را از آقای هاشمی و آقای هاشمی را از چپ جدا کرد و این اصلاً برای کشور خوب نبود.
** اصلاً آن دوستان [نیروهای ملی مذهبی] مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی نبودند. مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی در مرحلهی اول و در اولین گام، خودِ چپ مجلس سوم بود که میدانید مثلاً استفاده از منابع خارجی در برنامه اول به میزان 30 میلیارد دلار فقط با یک رأی اضافی از مجلس سوم عبور کرد.
** آقای الویری و خود آقای جهانگیری و آقای عبدالله نوری و اینها کمک میکردند. البته دولت آقای هاشمی در آستانه شکلگیری بود و هنوز شکل نگرفته بود. با یک رأی... یعنی چپ واقعاً محکم ایستاده بود و روی یکسری حرفهایی مثل مثلاً ارز 7 تومانی ایستادگی میکرد. هیچوقت ملیمذهبیها و روشنفکرها مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی نبودند.
** در مرحله بعدی هم مجلس چهارم؛ یعنی مجلس چهارم ضربه اساسی به برنامههای آقای هاشمی زد. من چندبار از حاجآقا خواهش کردم که شما اعلام کنید که این برنامهای که از مجلس چهارم (برنامه دوم از مجلس چهارم) بود، برنامه من نیست و برنامه مجلس چهارم است چون آنها همه اصول برنامه را عوض کردند. آقای هاشمی گفت من که اهل این چیزها نیستم که بخواهم خودم را جدا کنم و بالاخره این قانون شده و الآن نمیشود کاریاش کرد.
** وزارت اطلاعات اینکه با چه جمعبندی آقای هاشمی به آقای فلاحیان رسید و چقدر خودش علاقهمند بود و چقدر نبود، این را واقعاً نمیدانم. اگر میدانستم الآن به شما میگفتم؛ ولی من یک شاهدی برایتان بیاورم در ضربههایی که خود بچههای آقای هاشمی (خانواده آقای هاشمی) از فلاحیان خوردند.
** یکبار یک خانمی نامه مینوشت پشت سر هم که این محسن هاشمی آمده فضای سبز را (یک مجموعهای هست که الآن مجموعه سبحان در خیابان کاوه شمالی است) تغییر کاربری داده و دارد برج میسازد.
** من به محسن آقا گفتم من که میدانم دروغ است، اما خودت در بازرسی هم هستی و برو ببین موضوع چیست. رفت و از نگهبان آنجا پرسید که این ساختمانها برای کیست؟ گفت برای محسن هاشمی. گفت که بسیار خب.
** من فردایش به آقای کرباسچی زنگ زدم که شهردار بود. به آقای کرباسچی گفتم این مجتمع سبحان، شماره پرونده و اینها ببینید برای کیست؟ گفت برای تعاونی کارکنان وزارت دفاع است.
** زنگ زدم به محمد فروزنده، گفتم محمد؟ این چهکار است که تو کردی؟
** نیم ساعت بعد محمد زنگ زد و گفت این برای بچههای وزارت اطلاعات است و با پوشش ما جلو رفتند! یعنی وزارت اطلاعات آقای هاشمی... همان زمان من یک نامه تندی به آقای فلاحیان نوشتم و توبیخ کردیم و اینها.
** در بحث اقتصاد، سال 74 اشتباه را آقای دکتر نوربخش کرده بود. نمیشود از این دولتی که اشتباه راهبردی کرده بود و آن هم تغییر نرخ رسمی ارز از 7 تومان به 175 تومان بود.
** مثلاً ما چند میلیارد دلار یوزانس در آن زمان در اقتصادمان داشتیم، آن یوزانسها با دلار 7 تومان گشایش اعتبار شده بود، کالاهایشان آمده بود به دلار 7 تومان تبدیل شده بود و به دست مردم داده شده بود و حالا در سررسیدش 175 تومان باید میداد! این اولین تجربه بود یعنی درست است که ارز از 7 تومان به 60 تومان و بعد به 80 تومان و بعد به 90 و 100 تومان رسید و دولت هاشمی ارز را آرامآرام بالا برد.
** این مابهالتفاوت که پیشبینی نشده بود، افتاد بهعنوان بدهی دولت یعنی بدهی دولت به بانک مرکزی شد و یک تورم 49 درصدی را در اقتصاد ایجاد کرد.
** اشتباه دیگر این بود که همزمان آمدند یک اصلاح ساختار هم در بازرگانی بکنند. گفتند بازرگانی دولتی کالای اساسی را نیاورد و بخش خصوصی انجامش دهد. تا قبل از آن، اینها با دلار 7 تومان وارد میشد. یک نقدینگیای میخواست، و وقتی دلار 175 تومان شد، 25 برابر شد. بخش خصوصی یکمرتبه قدرت تأمین چنین نقدینگیای را نداشت. کالا وارد نشد. یک صفهای طولانی در تهران شکل گرفت.
** من بهعنوان رئیس دفتر وظیفه خودم میدانستم روابط عمومی را بفرستم؛ 8 ساعت بهصف فرستادیم با عدهای زیادی مصاحبه کردند. گفتیم این تریبون است و فیلم به دست آقای هاشمی میرود و شما هر حرفی با آقای هاشمی دارید، بزنید. همه پیامشان را خطاب به آقای هاشمی دادند و من این را فشرده کردم و در دو ساعت مهمترینهای آن را جدا کردیم. شب که به منزل رفتیم، گفتم حاجآقا! شما این را امشب گوش کنید تا فردا با هم صحبت کنیم.
** صبح که خدمت آقای هاشمی رفتم، به من گفتند که من تصمیمم را گرفتم. یکی از مهمترین حرفهایی هم که در آن فیلم بود این بود که یک پیرمردی خطاب به آقای هاشمی میگفت: «ببین! این یکچیزی در کلهاش است. آدمی نیست که نتواند روغن و شکر و اینها را تأمین بکند. کاری را میخواهد انجام دهد. این سیاستمدار است و یک برنامهای دارد؛ والا هاشمیای که ما میشناسیم حریف این هست که 4 قلم کالای ما را برساند و این صفها تشکیل نشود.» خیلی صریح و رک مردم با آقای هاشمی حرف زدند.
** آقای هاشمی گفت من تصمیم گرفتم نوربخش، زنجانی و میرزاده را صدا بزنم و میخواهم تعزیرات را انجام دهیم. من میرزاده را نگفتم چون خودش اهل بگیروببند و تعزیر و اینها بود و خیلی جدی بود. ما ظهر به دفتر زنجانی رفتیم. من، محسن نوربخش (خدا او را رحمت کند) و آقای زنجانی سهتایی نشستیم و به آنها گفتیم و خیلی جا خوردند. گفتند یکوقت ملاقات بگذار، ما با آقای هاشمی صحبت کنیم. عصرش پیش آقای هاشمی آمدند و با این تصمیم مخالفت کردند. آقای هاشمی گفت: وضع بدی درست شده. شما بگویید چهکار کنیم؟
** اینها گفتند 48 ساعت به ما مهلت بدهید. آقای هاشمی 48 ساعت هم مهلت دادند و اینها رفتند 22 بند نوشتند که چه کارهایی باید بشود. به ملاقات آقای هاشمی آمدند؛ آقای هاشمی بودند، من بودم و نوربخش و زنجانی بودیم. 22 تا راهحلشان را خواندند. آقای هاشمی غیر از یک بند آن که کاهش تخصیص اعتبارات عمرانی بود، گفت این منجر به بیکاری طبقات کارگری و اینها میشود، من این را قبول ندارم. در این شرایط بحران اقتصادی، حالا بیکاری هم به طبقات ضعیف اضافه شود خوب نیست و 21 موردی که شما گفتید را من قبول دارم. ظرف سهماه با این برنامه اگر بازار آرام شد که شد، اگر نشد برکنارتان میکنم. یا آنچه من میگویم شما عمل میکنید و مسئولیتش با خودم. گفتند ما تا فردا خبر میدهیم.
** فردا محسن نوربخش زنگ زد و گفت نظر من و آقای زنجانی این است که هرچه آقای هاشمی بگوید عمل میکنیم.
** من اینها را اینطوری به شما میگویم حالا که دولت دوباره آمده ارز 28500 تومانی اعلام کرده در ادامه ارز 4200 جهانگیری، من در جایی یادداشت نوشتم که این را اگر بهعنوان یک تاکتیک بدانیم تاکتیک درستی است و آن زمان هم آقای هاشمی کارش تاکتیکی بود. آقای هاشمی بلافاصله بعد از شوکی که به بازار وارد شده بود، دوباره سیاستهای اصلاحی را در اقتصاد پی گرفت.
** در سیاست خارجی؛ من شخصاً اشکال را در سمت غربیها هم میدانم و اینطوری نیست که ما بگوییم فقط در ایران اشتباه کردند. ما در بحران عدم پرداختهای خارجیمان، هشت میلیارد دلار بدهی داشتیم. آخر هم آمدند با دو سال تأخیر آن هشت میلیارد دلار را تقسیط کردند و ظرف پنج سال پرداخت شد. السیهای 10هزار دلاری ایران را در آن مقطع برگرداندند.
** نمیدانم چرا غرب در مقابل آن کارهایی که آقای هاشمی کرد در ازای آزادی کل گروگانهای غربی در لبنان و عادیسازی روابط چنین رفتاری را در پیش گرفت.
** در آخرین عددی که در مبادلات اقتصادی با آمریکاییها در دورهی آقای هاشمی داشتیم، رقم 4.5 میلیارد دلار در میان بود. سه میلیارد دلار آنها از ما نفت میخریدند و ما 1.5 میلیارد دلار از آنها قطعات هواپیما و تجهیزات خریدیم. روال درستی در پیش بود.