نفوذ افراطیون در نهادها و بخشهای مختلف نظام و عقبگرد در برخی حوزهها خاصه سیاست و اقتصاد، نگرانی بزرگان را سبب شده و از گوشه و کنار زمزمه انتقادات درحال بالا گرفتن است.
به گزارش جماران، یک سال و اندی از روی کار آمدن دولت اصولگرا سید ابراهیم رئیسی میگذرد؛ دولتی که با حمایت کامل نهادهای مهم نظام روی کار آمد و برخی براین اعتقاد بودند که شاید یکدستی حاکمیت فضا را به سمت حل و فصل مشکلات کشور خاصه مشکلات اقتصادی و اتفاقات رخ داده در حوزه سیاست خارجی علیالخصوص برجام و اف.ای.تی.اف ببرد.
یکدستی حاکمیت محقق شد، اما گویا به جای حرکت رو به جلو، عقربههای ساعت در جهت عکس و رو به عقب درحال چرخش است. اوضاع در سیاست خارجی و مشخصا پرونده برجام هر روز بغرنجتر میشود و دیپلماسیِ مشابه دولت نهم و دهم بر پرونده هستهای ایران گره کور زده است.
در اقتصاد نیز رجعت به سیاستهای یارانهای از یکسو، و تداوم تحریمها از طرف دیگر؛ شرایط معیشتی و مالی مردم را وارد دورهای بحرانی کرده است. اعتراضات در حوزه فرهنگی اجتماعی که از شهریور ماه و به دنبال فوت مهسا امینی کلید خورد گرچه آرامتر شده، اما شعلههای آن هنوز خاموش نشده است.
در چنین شرایطی برخی بزرگان و عقلای سیاست همچنان سکوت کردهاند و البته برخی دیگر نیز از لاک سکوت خارج شده و فضا را آنقدر خطرناک میببیند که یکی دست به قلم ببرد و بیانیه بنویسد و دیگری از در خطر بودن ایران روایت کند. یکی به شورای نگهبان سیگنال بدهد که فضا را باید برای مشارکت حداکثری فراهم کند و دیگری بر ضروت اصلاح در ساختارهای نظام تاکید کند.
در این میان اسحاق جهانگیری در گفت و گویی با برنامه «حضور» با بیان اینکه من فکر میکنم که ما وارد یک چالش بد شدهایم، گفت: «واقعاً هر ایرانی، حتی اگر دلسوز نظام جمهوری اسلامی نباشد و برای ایران دلسوز باشد، باید الان نسبت به این مسائل حساس باشد. به نظر من ایران در خطر است و این اتفاقات داشت به نقطهای میرسید که میتوانست و میتواند ایران را در خطر قرار دهد. نیروهای علاقهمند به ایران و نظام و وفادار به آرمانهای امام باید الآن از خودشان، اعتبار و آبروی خود مایه بگذارند که این مسائل حل شود و باید هم حل شود».
اما آیا میتوان شباهتی بین این روزها و شرایط کشور در ابتدای دهه 90 که بزرگان دور هم جمع شده بودند، دید؟ آیا بزنگاهی دیگر پیش روی نظام است؟ دورهمی عقلا در دهه 90 در قرن جدید تکرار میشود؟
بحبوحه انتخابات سال 92 بود، انتخاباتی که قرار بود بعد از 8 سال دولتداری محمود احمدینژاد و در هنگامه بالا گرفتن فشارهای خارجی و افزایش تحریمها از یک سو و اوج گرفتن تورم و گرانی از سوی دیگر برگزار شود.
همان روزها عقلا و بزرگان سیاست دورهم جمع شدند تا کشور را نجات دهند و نگذارند دولت بعدی به دست فردی شبه احمدینژادی بیفتد.
حاصل دورهمی آن روزهای عقلایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، سیدحسن خمینی، سیدمحمد خاتمی، ناطق نوری، حسن روحانی و ... روی کار آمدن دولتی اعتدالی بود که دست کم در آن مقطع کشور را از لبه پرتگاه به عقب راند.
تکرار آن دورهمی در انتخابات مجلس 94 هم نتیجه داد و مجلس از چهره یکدست اصولگرا تبدیل به مجلسی چند ضلعی شد که اصلاحطلبان، اعتدالیون و اصولگراها وزنههای نسبتا مساوی داشتند.
سال ها بعد از آن روزها، زمزمههای آرام و آهسته خواستار برپا شدن خیمه آن همنشینیها و فعال شدن بزرگان نظام در بزنگاهی دیگر و در قرن جدید است. هرچند خبرهای جسته و گریخته حکایت از ادامه یافتن آن دورهمیهای سیاسی دارد اما سوال این است که آیا ممکن است در روزهایی که افراط گرایی در بخشهای مختلف نظام رسوخ کرده و کار از دست عقلا و متخصص درحال خارج شدن است، این دورهمیهای سیاسی بازهم معطوف به هدفی مشخص و عقب راندن کشور از لبه پرتگاه باشد؟
سیگنال جهانگیری به بزرگان
امروز اما اسحاق جهانگیری که از قضا رفت و آمدهای زیادی به جمع بزرگان و عقلای اعتدالی نظام دارد، ضمن آنکه شرایط کشور را خطرناک میداند، سیگنالی به سوی بزرگان و عقلا میفرستد که نباید در این بزنگاه سکوت کنند، بلکه باید میداندار شوند.
اما این تنها جهانگیری نیست که شرایط کشور را خطرناک توصیف میکند. محمدرضا باهنر در آن سوی طیف سیاسی کشور و با برچسب اصولگرایی، از زاویهای دیگر نگران است. او میگوید «من در غیبت سه یا چهار حزب قدرتمند و فراگیر و پاسخگو، برای آینده حکومت مردمسالاری دینی بیمناکم و فکر میکنم این مردمسالاری دینی به سر منزل مقصود نمیرسد. چون اگر حزب نباشد آن وقت انتخابات میشود پوپولیستی. در پیشنهاد دراز مدت هم طرح من این است که برخی اصول قانون اساسی باید اصلاح بشود. »
چه کسانی باید فعال شوند؟
اما چه کسانی باید بازهم از اعتبار و آبروی خود برای نظام مایه بگذارند؟ چه کسانی میتوانند مردمسالاری دینی را در مسیر درست قرار دهند؟
در میان چهرههایی که میتوان آنها را مخاطب این نگرانیها، هشدارها و دعوت به حضور دانست، سیدمحمد خاتمی، ناطق نوری، سیدحسن خمینی، حسن روحانی، علی لاریجانی، موسوی خوئینیها و ..را میتوان نام برد.
سیدمحمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات که در ایام اعتراضات چندان وارد اظهارنظر نشده بود، اخیرا در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در بیانیهای مهم 15 راهکار برای عبور کشور از بحران را برشمرد. او بر این اعتقاد است که «آنچه امروز آشکار است، نارضایتی گسترده است و اشتباه بزرگ نظام حکمرانی کشور این است که جلب رضایتبخش کوچکی از جامعه را که به خود وفادار میداند به قیمت افزایش نارضایتی اکثریت جامعه که گرفتار مشکلات فراوان است و متأسفانه امید به آیندة بهتر را از دست داده است، مدّ نظر قرار داده است».
خاتمی بعد از تشریح دلایل این نارضایتیها، کم هزینهترین و پرفایدهترین راه برون رفتن از بحران را معرفی کرده و معتقد است، «به نظر من "اصلاح خود" هم در ساختار و هم رویکرد و هم رفتار، کم هزینهترین و پرفایدهترین راه برون رفتن از بحران است.»
آیت الله موسوی خوئینیها نیز که از چهرههای کلیدی جریان اصلاحات است مدتها بود که سکوت اختیار کرده بود. او اخیرا در سخنرانی در حرم امام لب به اعتراض گشود و نسبت به ادامه وضعیت فعلی هشدار داد و گفت، «این مردم و اعتماد مردم نقطه اصلی و مرکزی قدرت امام بود و ما این را از دست دادهایم. یعنی در اثر بیعرضگی ما، این اعتماد مردم را از دست دادهایم و به یک چیزهایی چسبیدهایم که فکر میکنیم آنها خیلی مهم است. »
شاید اما انتظارات از سیدمحمد خاتمی و موسوی خوئینیها با توجه به دایره نفوذ آنها در جریان اصلاحات و طیفی از اعتدالیون فراتر از یک یا چند اظهارنظر، بیانیه و سخنرانی باشد. آن هم در فاصله یک ساله تا انتخابات مجلس که بزنگاهی دیگر را پیش روی اصلاحطلبان قرار داده که آیا قرار است تلاش برای بازگشت به قدرت داشته باشند یا فعلا عزمشان بر گوشه نشینی و دور بودن از قدرت است.
از سکوت ناطق تا تحرکات مشکوک لاریجانی
اما این فقط اصلاح طلبان نیستند که فعال شدنشان بتواند چالشی پیش روی تندروها و طیف حاکم در قدرت شود. طی چند انتخابات اخیر اعتدالیونی از جریان اصولگرا نیز از دایره قدرت کنار گذاشته شدند. چهرههایی چون ناطق نوری و علی لاریجانی که حضورشان در میدان سیاست میتواند تعادل قدرت را تا حدودی برقرار کند.
لاریجانی که خود طعم تندرویها را چه در زمان بودن در قدرت و چه بعد از آن در زمان بررسی صلاحیتش چشیده است این روزها به «امید» اعتدالیون اصولگرا و حتی طیفی از اصلاحطلبان تبدیل شده است. خاصه آنکه او هنوز چهره مورد وثوق رهبری و نظام است و بازگشتش به قدرت میتواند تا حدودی فضای تند شکل گرفته در سیاست را بشکند.
از سوی دیگر گرچه ناطق نوری تکلیف خود را با حضور عملیاتی در قدرت روشن کرده است و عزمی برای کاندیداتوری و اساسا نقشآفرینی فعال ندارد اما کیست که نداد او در پشت صحنه سیاست خصوصا در دهه 90 تاثیر مهمی در خارج کردن فضای سیاسی از دست تندروها داشت. شاید از همین روست که طی چندماه اخیر خصوصا در میانه نگرانیها بر سر اعتراضات شکل گرفته، سیگنالهایی از سوی طیفهای مختلف اصولگرا و اصلاحطلب به سوی او روانه شده که گوشهنشینی را رها کرده و وارد میدان تصمیمگیری برای عبور از این بحران شود.
در کنار ناطق نوری می توان از حسن روحانی نیز نام برد. رئیس دولت سابق که لیدر جریان اعتدالی کشو است. او که دوره پساریاست جمهوری را ابتدا با سکوت گذارند، چندماهی است که فعال شده و اظهارات مهمی درباره مسائل کشور مطرح میکند و جلسات با مدیران دولتش را از مدتی قبل کلید زده است. این تحرکات روحانی گمانهها درباره گوشهنشینی و دوریاش از سیاست را کنار زده است.
یادگار امام سیدحسن خمینی هم یک ضلع دیگر جلسات و دورهمیهای عقلا و بزرگان است. او که خود بارها هدف حملات تندروها قرار گرفته است، تلاشش را معطوف به دور کردن تندروی و افراط گرایی از فضای سیاسی کشور کرده است. سیدحسن خمینی که با طیفهای مختلف سیاسی مراوده دارد، نزدیکی او به چهرههای اعتدالی هر دو جریان از ناطق نوری تا سیدمحمد خاتمی قابل کتمان نیست و یکی از اضلاع دورهمیهای بزرگان است.
آنها که باید وارد میدان شوند...
اما اگر قرار بر لیست کردن چهرههای عاقل و به عبارتی بزرگان و عقلای سیاسی فارغ از جناحبندیهای آنها باشد شاید بتوان نام افرادی دیگر چون عبدالله نوری، محمدرضا باهنر و ...را نیز نام برد. افرادی که نگاهشان به سیاست و جامعه تفاوتی آشکار با برخی طیفهای حاکم در قدرت است. نگاهی که مقوّم نظام است نه تخریب کننده نظام. و به جای ایستادن مقابل آن به دنبال جستن راه اصلاح از درون است؛ به رغم نارضایتی و رادیکالیسم رو به رشد در فضای روانی، سیاسی و اجتماع کشور.