در قرن اخير نميتوانيم شخصيتي مثل امام پيدا كنيم. حداقل با مجموعه اتفاقات و آثاري كه از ايشان باقي مانده، در ميان علماي بزرگي كه در تاريخ بسيار زيادند كسي را نميشناسيم. واقعا اين شخصيت چگونه شكل گرفته است؟
متاسفانه من با ايشان به اندازه كافي حشر و نشر يا نشست و برخاست نداشتم، ولي آيتالله هاشمي ميگفتند كه در درجه اول صلاحيتها و امتيازات ذاتي خود ايشان بود. شخصيتي فوقالعاده و باذكاوتي بودند. معمولا بزرگان موفق را از نوابغ حساب ميكنند. اما ايشان بالاتر از نبوغ يا به قول روانشناسها فراتر از شكوفايي بودند. آنها كه در مسائل سياسي، علمي و اجتماعي با ايشان سروكار داشتهاند، در مذاكرات خود احساس ميكردند با يك كوه عظيم آگاه و در عين حال آرام مواجه هستند.
در جواني امام حوادث مهمي در ايران داشتيم. مشروطه يكي از آن حوادث است. امروز با آن فاصله زيادي داريم و نسل جوان جز مطالبي كه گاهي در كتابها ميخوانند، كمتر از آن آگاهي دارند، ولي امام در آن واقعه مطالب زيادي آموختند. مشروطه حركتي بود كه تحول بزرگ در تاريخ ايران را آغاز كرد. براي اينكه براي اولينبار، نهادي به نام مجلس شورا كه قرار بود اول عدالت خانه باشد، اما پارلمان شد، شكل گرفت. در تاريخ هميشه سلسلهسلاطيني داشتيم كه يا با كودتا، يا لشكركشي يا ارث سر كار ميآمدند. سابقه نداشت كه به عدالتخانه و سپس مجلس شورا برسيم. حقيقتا اين كار ذاتا انقلاب بزرگي بود.
شاه قاجار مجلس را به توپ بست. شخصيتهايي مثل مرحوم آيتالله نوري را به دار كشيدند. مردم پاي دار ايشان جمع شدند و ظاهرا جشن گرفتند. بعدها رضاخان آمد و در زمان خود كارهايي هم كرد، اما تسمه از گرده مردم كشيد. كسي بود كه آن روزها در عزاداري امام حسين(ع) گِل به سر و صورت خود ميماليد، ولي همه آثاري را كه از امام حسين (ع) در كشور بود، مسدود كرد. حسينيهها را بست، جلسات روضه را تعطيل كرد. مداحي را ممنوع كرد. روحانيت را تقريبا منهدم كرد. مدارس علميه را تعطيل كرد. لباس را از روحانيت خلع كرد، به گونهاي كه اگر كسي ميخواست لباس روحانيت بپوشد، ميبايست با اجازه حكومت باشد.
امام اين دوره را نيز شاهد بودند. البته راجع به اين دوره مطالب زيادي از امام شنيده نشده گاهي خاطرات خود را در جلساتي كه فرصتي ميشد، به تناسب موضوعات نقل ميكردند. ميگفتند كه چه ظلمهايي ميشد! آن روزها بلايايي كه به سر خانوادههاي مسلمان ميآمد، بسيار تلخ بود. وقتي جامعه را متحدالشكل كردند و مردها متحدالشكل شده بودند كه يك لباس فرمايشي و دستوري داشتند. فشار آوردند كه خانمها هم تبديل به همان سبك شوند. نفس مردم گرفته شده و نميتوانستند كاري بكنند.
اما وقتي انگليسيها احساس كردند رضاخان به آلمان تمايل دارد، او را با اينكه به اصطلاح شاه مقتدر ايران بود، با چند مامور و از طريق دريا به جزيره موريس در آفريقاي جنوبي بردند و نگه داشتند و پسرش را در ايران شاه كردند. رفتن آن ديكتاتور و آمدن يك ديكتاتور ديگر با اراده يك كشور بيگانه بود كه نشان ميدهد ملت ايران به چه روزي افتاده بود! معلوم است كه براي شخصيتي مثل امام (ره) با آن روح لطيف، با آن اطلاعات فراوان و با آن آشنايي با احكام اسلام چقدر سخت ميگذشت! تلخيها در وجود ايشان نيروي ديگري ايجاد كرد كه بعدا بروز كرد و خودش را نشان داد. در همان شرايط كتابي به نام «كشفالاسرار» نوشتند كه وقتي انسان ميخواندـ البته گويا بعدها منتشر شدـ دلش خون ميشود. ولي انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل از طبقات پايين شروع شد و همه مردم شركت كردند. اكثريت قاطع مردم ايران در حركت انقلابي امام حضور داشتند كه پشتوانه بزرگي بود و هنوز هم پشتوانه است. چون مردم انقلاب را متعلق به خودشان ميدانستند و ميدانند. ولي امروز نسل جوان آن را متعلق به پدرانشان ميدانند.
آيتالله هاشميرفسنجاني اضافه ميكنند كه عرفان امام(ره) با عرفانهايي كه ميبينيم، يا بعضيها ادعا ميكنند، اصلا قابل مقايسه نيست و چيز ديگري است. ايشان حقيقتا خدا را با عظمت در وجودشان ميديدند. عرفان واقعي همين جاست كه انسان به چنين حالتي از شناخت خدا دست پيدا ميكند كه خدا را اينگونه حاضر، ناظر، قادر و عالم در مقابل خودش و همه جهان ميبيند.
براي پيروزي انقلاب چند اتفاق عجيب افتاد كه از يك انسان معمولي، ديده نميشد. معلوم بود كه رژيم شاه به خون امام (ره) تشنه است. چون حيثيت، ملك و قدرتشان را در خطر ميديدند. امام وقتي تصميم گرفتند به ايران بيايند، دل همه ميتپيد. همه تا لحظهاي كه هواپيماي امام بر زمين نشست، يك لحظه آرامش نداشتند و نميدانستيم چه خواهد شد. همه هستي انقلاب و مردم در هوا و تيررس دشمن بود. ولي ايشان با روحيه بسيار آرام و شاداب آمدند و آن منظرهاي كه همه ميدانيد و ديديد، به وجود آمد و اين همان عرفان واقعي است. اين، همان عظمت خداست. در اين فاصله چندروزه كه انقلاب پيروز شد، حوادث زيادي در ايران اتفاق افتاد و تاريخ ساعت به ساعت، ورق ميخورد. رژيم براي اينكه كار را يكسره كند، روز قبل از پيروزي، حكومت نظامي اعلام كرد. خبرهايي هم پخش كردند كه اگر تحركي از طرف مردم در كشور شود، تهران را بمباران ميكنند.
امام(ره) در مدرسه علوي و در يك اتاق معمولي، زندگي ميكردند. دستهجمعي يا فردي از ايشان خواهش شد كه حداقل امشب را در اينجا نمانند. چون در سراسر تهران صداي رگبار تيربارها ميآمد. از ايشان خواهش شد حداقل در اين اتاقي كه همه ميدانند در آن زندگي ميكنيد، نمانيد و در جاي ديگري باشيد. ايشان با تبسمي فرمودند: «نه، من هم اينجا هستم.»
البته يكي از خصوصيات ايشان، همين بود كه خيلي توضيح نميدادند، مگر اينكه يك وقت پروريي ميكرديم و فشار ميآورديم تا ايشان دليلشان را ميآوردند. والا ميگفتند كه همينطور بهتر است يا بايد همين كار انجام شود. بعدا فرمودند: «من احساس كردم كه اگر از آنجا بروم و خبرش هم در جامعه پخش شود، روحيه جامعه خراب ميشود. چون مردم مرا با آن صلابت ديدند و ميديدند كه يكدفعه من از ترس كنار رفتم.» شبيه همين جريان، زماني بود كه كودتا شد و ميخواستند جماران را بمباران كنند. ما عين همان جملات را از ايشان شنيديم. يعني حاضر نشدند از جماران بيرون بروند. اين در حالي بود كه سقف اتاق ايشان با يك خمپاره، پايين ميآمد و واقعا هم اينگونه بود. آيتالله هاشميرفسنجاني روحيه را از شواهد خداشناسي و عرفان ايشان ميدانند. اين، نه يك تهوّر و نه چيز ديگر است. بلكه اين نشان از خداشناسي واقعي است و مصداق شعر
گر نگهدار من آن است كه من ميدانم/ شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
آيتالله هاشميرفسنجاني معتقد بودند كه امام فقاهت بسيار قوي و همهجانبهاي داشتند كه محصول دوران تحقيقشان بود. چون پس از انقلاب شرايطي نداشتند كه در آن سن و با آن مسووليتهاي زياد، بتوانند تحقيق جديدي بكنند. معمولا از همان اندوختههاي قبليشان ميگفتند. ولي ايشان اسلام را به شكل و گونه ديگري ميشناختند. امام (ره) با همان شناختشان، آنچنان شجاع بودند و آنچنان در كارشان با صلابت بودند كه در تصميماتي كه مصلحت ميدانستند و لازم ميديدند، هيچكس نميتوانست ايشان را منصرف كند. البته استدلال، يكي از ويژگيهاي عارفان بزرگ است. ايشان با صلابت بودند و برگشتن از حرفي كه ميزدند يا مطلبي كه ميگفتند، خيلي آسان نبود. ولي اگر استدلالي ميشد كه ايشان ميديدند منطق با طرف است، با همان صلابت برميگشتند.
يكبار ايشان با شوخي ميگفتند: «مرد آن كسي است كه اگر لازم ديد، از حرفش برگردد.» يعني ايشان، با حقيقت سروكار داشت. نه اينكه بگويند پيروز شد يا پيروز نشد يا حرف حق با او بود. از لحاظ تفكر هم كاملا معتدل بودند. اعتدال ايشان ذاتي و شخصي نبود، بلكه بيشتر با تعليمات دين بود. قرآن را به خوبي ميشناختند و گاهي بحث ما كه به مسائلي ميرسيد، استدلالهاي قوي ميكردند.
آيتالله هاشمي در قم، سالها مقابل خانه امام(ره) زندگي ميكردند و ميگفتند منزلي كه امام داشتند، آنقدر مرتب و لااقل وسيع بود كه وقتي آقا سيد مصطفي (فرزند امام) ازدواج كردند، آن خانه را دو قسمت كردند و يك قسمت از آن را براي زندگي ايشان اختصاص دادند. اما معتدل بودند. اهل تشريفات، تظاهر و رياكاري نبودند.
امام (ره) همان حقيقتي را كه ميديدند، ميگفتند. اين، خيلي مهم است. ريا از آن چيزهايي است كه هم آدم را از درون ميخورد و خالي ميكند و هم از بيرون، كمكم از اعتبار و از چشم مردم مياندازد. يعني انسان زهدفروشي كند، واقعا يك مرض بزرگ است كه متاسفانه در خيليها پيدا ميشود. اصلا امام (ره)، اينگونه نبودند، بلكه به خدا و اخلاص در رفتار با ديگران خلوص داشتند. اين ويژگيها شخصيت امام را به گونهاي ساخته بود كه آنقدر محكم ميايستادند. آن علمشان، آن هوششان و آن تيزبيني و دورانديشيشان بود كه ميتوانستند در افق دور، مسائل را تحليل كنند. گاهي اخطارهايي ميكردند كه اگر اين كار را بكنيد، اينگونه ميشود. ما بعد از سالها ميفهميديم كه درست است و اينگونه ميشود. اين به خاطر دانش و به خاطر آشناييهايي بود كه با اسلام پيدا كرده بودند.
شما از امام (ره)، افراط نميبينيد. حتي در جنگ هم اجازه افراط نميدادند. بالاخره جنگ، جنگ است. وقتي دشمن به يك كشور حمله كرد، داخل آمد، خراب كرد و خيلي آدمها را كشت و غارت كرد و مردم توانستند او را بيرون كنند. هيچ كشور فاتحي كه دشمن را از خاكش بيرون كرده، پشت مرز نميايستد، بلكه وارد خاك دشمن ميشود و نيروهايش را تعقيب ميكند. اما وقتي خبر فتح خرمشهر را با آن عظمت به امام(ره) داديم و ثابت شد كه نيروهاي ايراني بر عراقيها، غلبه ميكنند، امام (ره) اجازه ندادند نيروهاي ما از مرز عبور كنند.
حرف خيلي بزرگي بود و اصلا كسي فكر آن را نميكرد. دل همه ميتپيد تا به حركتشان ادامه دهند و دشمن را در خاك خودش تا بغداد تعقيب كنند، اما امام(ره) فرمودند: «وارد خاك عراق نشويد.» فرماندهان گفتند: «خيلي خوب، اما آيا بناست آتشبس را بپذيريم؟» امام (ره) فرمودند: «نه، نميخواهيم بپذيريم. خواستههايي داريم كه متجاوز بايد معلوم، محاكمه و محكوم شود و حق ملت ما گرفته شود.
منطق نظامي براي خود دلايلي دارد و امام هم حرفهاي خود را محكم گفتند. در آن جلسه فرماندهان ارتش و سپاه بودند. بنده و آيتالله خامنهاي هم حضور داشتيم. بحث بين امام و نظاميها بود. نظاميها منطق آوردند و گفتند: «اگر قرار است جنگ ادامه داشته باشد و ما هم در مرزها باشيم، با منطق نظامي نميسازد. دشمن با خيال راحت آن سوي مرز ميايستد و خودش را بازسازي ميكند و به كمك نيروهاي آماده ميآيد و فردا دوباره جنگ خواهيم داشت. اگر ميخواهيم بجنگيم، بايد هدف ما پايان جنگ باشد.»
امام (ره) ديدند كه چون اين منطق نظامي تخصصي است، دخالت نكردند. فرمودند: «حالا كه ميگوييد بايد وارد شويم، شرط ميگذارم در جايي وارد شويد كه مردم نيستند. يعني در جايي كه مردم هستند، نرويد. مردم عراق نبايد آزار ببينند.» دو، سه دليل آوردند كه حتي فرماندهان نظامي قبول كردند. گفتند: «اگر وارد عراق شويد، تعصب عراقيها زياد ميشود و مردمي كه الان با صدام خوب نيستند، براي دفاع از كشور خود در ركاب صدام ميجنگند. عمده شيعيان اينگونه بودند. دوم اينكه دولتهاي عربي منطقه تحمل نميكنند كه يك كشور غير عربي يك كشور عربي را اشغال كند. آنها به كمك صدام ميآيند. سوم اينكه قدرتهاي بينالمللي كه با هدف بر هم زدن ايران و شكست انقلاب اين جنگ را از طريق صدام به راه انداختند، ميايستند و حمايت ميكنند. از همه اينها بدتر اينكه ما ميخواهيم مردم عراق را نجات دهيم و نميخواهيم آنها را بكشيم. بايد مردم را راضي نگه داريم. آينده ملت عراق با ملت ايران يكي خواهد بود. نبايد اين كار را بكنيد.»
وحدت در تفكرات امام برجسته بود. وحدت با امام قابل تحقق بود. اگر جنگ نبود، در همان سالها، امام مردم دنياي اسلام را دعوت ميكردند. فكر كشورگشايي و صدور انقلاب نداشتند. اما صدور انقلاب، يعني رفتار اسلامي كه ايران از خود نشان دهد. بناي وحدتي كه ايشان در دنياي اسلام داشتند، واقعا قابل تحسين است. متاسفانه گرفتار تفرقه بدي در دنياي اسلام شدهايم.
مشتركات ما مسلمانان بيشتر است. اختلافات ما در مسائلي است كه الان فرقي نميكند وضو اينگونه يا آنگونه باشد. يا قنوت نماز چگونه باشد يا در نماز جمعه قبل از ركوع يا بعد از ركوع باشد. اينها تفاوتي نميكند. هر كس ميتواند به دليلش، به امامش و به مذهبش عمل كند و خداوند هم قبول ميكند. درباره خلافت هم چه بگوييم كه از لحاظ تاريخي گذشت؟! بالاخره تاريخ دارد كه خليفهها و امامان چه كساني بودند. آيتالله بروجردي خيلي تاكيد داشتند و ميگفتند: اگر بر سر خلافت، با هم دعوا كنيم، خيلي ناداني است. آيتالله بروجردي به گونهاي عمل كردند كه رييس الازهر فتوا داد و گفت: مذهب شيعه هم مثل مذاهب چهارگانه ما قابل تقليد است. اين بهترين تفكر براي مسلمانان است. امام چنين تفكري داشتند. اگر ما مسلمانان واقعا متحد باشيم، با هم كار كنيم و همديگر را تضعيف نكنيم، وضع ما خيلي بهتر از الان ميشود. منابع ما براي زندگي بسيار مرفه همه مردم دنياي اسلام كافي است كه حدود 50 كشور هستيم.
ولي متاسفانه ما گرفتار مثلث استبداد، استعمار و افراط هستيم.