گفتارنو / گروه سیاست:
اتفاقات یکی دو هفته اخیر در سپهر سیاسی کشور را اگرچه میتوان از زاوایای گوناگونی مورد بررسی قرار داد، اما یک بعد آن کمتر مورد توجه واقع شده است.
در چند هفته اخیر ابتدا اصولگرایان همایشی برگزار کردند که در آن، سخنران اصلی همایش احمدینژاد را تمام شده عنوان کرد
پس یا پیش از آن نیز محسن کوهکن عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری اصولگرا خواندن احمدینژاد را ترفند اصلاحطلبان دانستدر نهایت با صدور حکم محمدرضا رحیمی معاون اول احمدینژاد در دولت دهم، اصولگرایان سعی کردند با این بهانه که رحیمی روزگاری استاندار هاشمی بوده عواقب سوء پرونده این مجرم اقتصادی را به سوی رقیب شیفت کنند
. و دست آخر اینکه محمود احمدینژاد با صدور بیانیهای اعلام کرد که «اگر» رحیمی جرمی هم مرتکب شده باشد، مربوط به زمانی است، که رییس دیوان محاسبات بوده است.
جدای از پاسکاری عجیبی که فضای رسانهای کشور این روزها شاهد آن است، یک سوال اساسی پیش روی اذهان عمومی قرار دارد که مسوولیت سیاسی این اتفاقات بر عهده کیست؟ کدام بخش از جناح اصولگرا میخواهد مسوولیت عملکرد دولت نهم و دهم با همه سوءتدبیرها را بر عهده بگیرد؟
آیا جبهه پایداری این مسوولیت را برعهده خواهد گرفت؟ آیا حامیان دولت نهم و دهم که او را معجزه هزاره سوم نامیدند مسوولیت اتفاقات و فسادهای رخ داده در دولت نهم و دهم را بر عهده میگیرند؟ آیا اصولگرایان و مجموعه جریاناتی که نامزد مورد حمایت خود را محمود احمدینژاد اعلام کردند، اکنون حاضر هستند مسوولیت دوره احمدینژاد را بر عهده بگیرند؟ پاسخ این پرسش منفی است. چرا که احمدینژاد بیش از آنکه نامزد مجموعه اصولگرایان در انتخابات باشد، نماینده جریانی از اصولگرایان بود و خود بدون اذن شیوخ اصولگرا به صحنه ورود کرد و اصولگرایان که بخت و اقبال او را خوش یافتند برای شکست حریف به بازی او گره خوردند و از او تا پایان دولتش هر چند با فراز و فرود حمایت کردند. اما با این وجود حاضر نیستند مسوولیت دولت او را بپذیرند.
واقعیت این است که گام برداشتن در دنیای سیاست بدون شناسنامه و پرچم مشخص اثرات مخاطرهآمیزی برای جامعه به ارمغان خواهد آورد.
همه اتفاقات این روزهای سیاست در ایران نشان میدهد که همچنان تحزب اولویت اول سیاست در کشور است. تحزب حلقه مفقوده مردم و دولت کارآمد و مسوول است. ممکن است هنوز برای عدهای تحزب موضوعی فرعی محسوب شود، اما این موضوع واقعیت را تغییر نمیدهد.
در فقدان احزاب واقعی، فراگیر و مسوول است که افرادی قدرت را به دست میگیرند که آموزش سیاسی و تجربه لازم برای مدیریت کلان کشور را کسب نکردهاند و از آنجا که برای دستیابی به قدرت متکی به توانایی فردی خود بوده و هیچ تشکل ریشهدار و شناسنامهداری را نمایندگی نکردهاند، حضور آنها در قدرت بیش از آنکه محصول خواست یک مجموعه باشد، حاصل علاقه فردی است لذا هیچ گروهی نیز حاضر نیست مسوولیت رفتار سیاسی آنها را بپذیرد.
اگرچه تفکر احمدینژاد ریشه در اصولگرایی دارد و به گواه مستندات موجود اصولگرایان حامی سفت و سخت دولت احمدینژاد بودهاند و اغلب نیروهای آنان کادر اصلی دولت را میساختهاند، اما احمدینژاد محصول سازوکار حزبی نبود.
اکنون نیز طبیعی است که اصولگرایان مسوولیت رفتارهای اشتباه محمود احمدینژاد را نپذیرند، اما آنها پا را یک گام فراتر گذاشته و با زیرکی قصد دارند اجزای دولت مورد حمایت خود را به رقیب خود و اصلاحطلبان وصله کنند و حتی شخص رییس جمهور سابق را نیز در زمره اصولگرایان به شمار نیاورند و اصولگرا خواندن او را نیز ترفند اصلاحطلبان بدانند.
اتفاقاتی که این روزها در صحنه سیاست روی داده نشان میدهد که کسی حاضر نیست مسوولیت اشتباهات دولت نهم و دهم را بپذیرد. اصولگرایان رییس دولت را از قافله اصولگرایی جدا کردهاند و شخص رییس جمهور سابق پشت معاون سابق خود را خالی کرده و تخلفات رحیمی را به دوره ماقبل حضور او در دولت مرتبط دانسته است.
این چنین رخدادهایی زمانی رخ میدهد که شناسنامه و تشکیلاتی در کار نباشد. در سیاستی که احزاب و جریانات شناسنامهدار نقش عمدهای در آن ایفا میکنند، اگر حزبی به فساد مالی یا ناکارآمدی متهم شود شانس خود برای کسب رای مجدد از مردم را از دست میدهد و باید آنقدر تلاش کند تا اعتماد مجدد مردم را کسب کند.
اما در سیاستی که قدرت متکی به احزاب و تشکلهای واقعی پر قدرت و شناسنامهدار (نه باندها و شبه حزبهایی که به منظور تقسیم قدرت شکل میگیرند) نباشد، همان جریانی که برخی نیروهایش متهم به فساد و ناکارآمدی است، این توان را دارد که توپ را به زمین رقیب بیندازد و احتمالا طلبکار هم بشوند.
اتفاقات هفتههای اخیر بیش از هر چیز لزوم شکل گرفتن تشکلهای شناسنامهدار و فراگیر را به اثبات رساند. تشکلهایی که مسوولیت عملکرد خود را بپذیرند و برای گرفتن رای مجدد از مردم مجبور به عذرخواهی باشند و مسوولیت اشتباهات خود را بپذیرند.