اعتماد نوشت: پس از اعلام نتايج اوليه هياتهاي نظارت مشخص شد كه جريان اصلاحات كمترين امكانات لازم براي حضور در جريان رقابتهاي انتخاباتي را دارد. جريان اصلاحطلبي كه از ابتدا اعلام كرده بود در هر صورت صحنه انتخابات را ترك نميكند باري سنگين را به دوش ميكشد و اتخاذ راهبرد مناسب و كارآمد از سوي آنان در اين مرحله اهميت ويژهاي دارد. راهبردي كه در گام اول فكري براي تعيين ليست اصلاحطلبان كند و در گام دوم پايگاه اجتماعي خود را پاي صندوق راي بكشند. عبدالله ناصري، عضو شوراي عالي سياستگذاري و مشاور رييس دولت اصلاحات با اشاره به اينكه اصلاحطلبان با امكانات حداقلي مطالبه حداقلي خود را براي مجلس دهم دنبال ميكنند بيان ميكند كه به هيچوجه اجازه نخواهند داد كه تندروها در مجلس آينده جايگاهي داشته باشند. اين فعال سياسي اصلاحطلب معتقد است كه افراد برجسته و راي آور جريان اصلاحات، راي آوري ليست كمتر شناخته شده اين جريان را تضمين خواهند كرد. او بيان ميكند كه اين راهبرد در هر منطقه با توجه به ويژگيهاي حوزه انتخابيه انجام خواهد شد.
نتايج اوليه احراز صلاحيتها براي انتخابات مجلس اعلام شد و بسياري از چهرههاي برجسته اصلاحطلب امكان شركت در انتخابات را ندارند و گفته ميشود كه اصلاحطلبان نميخواهند صحنه انتخابات را ترك كنند. آيا با استفاده از نيروهاي خاكستري اصلاحطلب ميتوان هويت اصلاحطلبانه ليست را تامين كرد؟ به هر حال اصلاحطلبان تاكنون تاكيد كردهاند كه هويت اصلاحطلبانه ليست از اهميت ويژهاي برخوردار است. چه سازوكاري براي تحقق اين امر در شرايط فعلي وجود دارد؟
اصلاحطلبان از همان ابتدا اين اتفاق را محتمل ميدانستند و همواره بحث بر سر كف و سقف مطالبات اصلاحطلبان در اين دوره از انتخابات بود. سقف مطالبات اين بود كه مجلسي كاملا اصلاحطلبانه، همسو با دولت و كمك كار آن شكل گيرد. كف مطالبات اين بود كه مجلس آينده حتما از جريان افراطي و تندرو خالي شود. بنده معتقد هستم در هر شرايطي كف مطالبه ممكن خواهد بود. به اين خاطر كه بخشهايي از حاكميت اصولگرايي و بخشهايي از حاكميت كلان نيز به اين نتيجه رسيدهاند كه جريان افراطي منافع ملي را به خصوص در دو سال اخير دولت روحاني ناديده گرفته است. به عقيده من جلوگيري از حضور تندروها در مجلس دهم محقق خواهد شد.
اصلاحطلبي تعريف و هويت مشخصي دارد كه تلاش ميكند آن را محفوظ نگه دارد چون بنا را بر اين اصل گذاشته شده كه صحنه كنشگري سياسي و اجتماعي را ترك نكند حتي اگر هزينههاي سنگين پرداخت شود. كنار كشيدن اصلاحطلبان مطلوب جريان تندرو است. همچنين اصل بر اين است كه منافع ملي بر منافع جناحي ارجح باشد. نمونه بارز آن در گذشته اين بود كه يك اصولگراي عضو جامعه روحانيت مبارز كه گفتمان اصلاحطلبي را براي انتخابات پذيرفت به عنوان نامزد اصلاحطلبان حمايت شد. جريان اصلاحات نامزد اصلي خود را كنار گذاشت و از نامزدي با پيشينه اصولگرايي حمايت كرد. دولت آقاي روحاني نتيجه سياستها و ابتكار عمل جريان اصلاحات بود. خوشبختانه آقاي روحاني با همين گفتمان در عرصه بينالمللي و داخلي پيش رفته است و او را يك اصلاحطلب روشن و آشكار ميبينند. با حفظ اين مقدمات اصلاحطلبان در انتخابات پيشرو با وجود ردصلاحيتهاي گسترده شركت خواهند كرد و ليست خواهند داد. همچنان كه در انتخابات ٩٢ بخشي از اصولگرايان معتدل در كنار اصلاحطلبان قرار گرفتند و به دفاع از نامزد مورد توجه اصلاحطلبان آمدند، در انتخابات مجلس نيز اين اتفاق رخ خواهد داد. به عقيده من شرايط خطير كشور اقتضا ميكند كه اين مصلحت انديشي رخ دهد. بنابراين اصلاحطلبان با حفظ گفتمان ثبت شده و تاريخي خود كه بر همه روشن است در انتخابات شركت خواهند كرد. پيشبيني ما اين است كه جريان اصلاحات در حداكثر حوزه انتخابيه ليست خواهد داشت. البته اين ليست ايدهآل اصلاحطلبان نخواهد بود بلكه ليستي با شرايط حداقلي خواهد بود.
آيا پيش زمينه و ابزار لازم براي بستن ليست حداقلي وجود دارد؟
فعلا آنچه مسلم است اين است كه ستادها و شوراي اصلاحطلبان در سراسر كشور در ايام ردصلاحيتها تمام تلاششان را براي شناسايي نيروها كردهاند. نيروهايي كه حتي بعضا مستقل بوده و بروز و ظهور اصلاحطلبي ندارند اما كفايتها و تخصصهاي لازم براي حضور در پارلمان را دارند. اصلاحطلبان در اين دوره به جهت حساسيت خطير، شرايط بحراني و موقعيت كشور در پسا برجام با تمام قوا در انتخابات شركت ميكنند. خصوصا به دليل انتخابات خبرگان كه براي اصلاحطلبان و كل جامعه بسيار مهم است، تاكتيك ما بايد روشن و قوي باشد. اين دو انتخابات بر هم اثر خواهند گذاشت. اگر انتخابات خبرگاني در پيش نبود شايد اصلاحطلبان رويكرد ديگري متفاوت با آنچه هست در پيش ميگرفتند اما چون انتخابات خبرگان بسيار مهم است بنابراين شايد شرايط اقتضا كند كه اصلاحطلبان تعداد زيادي از نامزدهاي بدون شناسنامه بارز و آشكار اصلاحطلبي را در ليستهاي خود لحاظ كنند. حتي اگر برخي حوزههاي انتخابيه لازم باشد از نمايندگان اصولگراي معتدل حمايت كنند؛ نه اينكه در ليست قرار دهند. اين حمايت به اين دليل خواهد بود كه كف مطالبات ممكن شود و مانع ورود نيروهاي تندرو در مجلس شويم.
با اين تفاسير پس اصلاحطلبان به اهميت دو انتخابات پيشرو واقف هستند؟
بله. انتخابات سال ٩٤ بسيار براي اصلاحطلبان حياتي است. دو انتخابات مهم پيش رو است. انتخابات مجلس ميتواند در انتخابات ٩٦ رياستجمهوري تاثيرگذار باشد. انتخابات خبرگان نيز براي بقا و دوام كشور اهميت دارد. اين دو باعث شده كه اصلاحطلبان رويكرد جديتري را بر اساس مطالح و منافع عمومي اتخاذ كنند.
شناسايي نيروهاي خاكستري در شرايط فعلي اهميت ويژهاي دارد؛ اين شناسايي بايد چه فاكتورهايي داشته باشد؟ از اين نظر كه اصلاحطلبان يكبار تجربه تلخ انتخابات شوراي شهر را داشتهاند. چه بايد كرد تا آن اتفاق دوباره در مجلس شوراي اسلامي تكرار نشود؟
اكنون تمام تلاش دوستان در سراسر كشور بر اين است كه چهرههاي آماده به كار و حافظ روابط و مصالح عمومي جامعه شناسايي شده و افرادي انتخاب شوند كه به شرايط عمومي كشور فكر ميكنند. به عقيده من با توجه به ميزان ثبت نامي كه شده بتوان چنين ليستي بست. با توجه به سفرها و گزارشهايي كه انجام شده از مراجع كلان حاكميت، پيشبيني ميشود خيلي از ردصلاحيت گسترده در سطح كشور رضايت وجود نداشته است. همچنين پيشبيني ميشود تعدادي از نامزدهاي ردصلاحيت شده برگردند.
اين مساله را بايد به عنوان يك واقعيت در نظر گرفت كه وقتي ردصلاحيتها اعلام شد بخشي از پايگاه اجتماعي جريان اصلاحطلب نااميد شده و ممكن است پاي صندوقهاي راي حاضر نشود. اصلاحطلبان چه راهبردي دارند براي اينكه بتوانند پايگاه اجتماعيشان را پاي صندوقهاي راي بكشانند؟ ضمن اينكه به هر حال انتخابات مجلس تفاوت ساختاري با انتخابات رياستجمهوري دارد.
واقعيت اين است كه اين مشكل وجود دارد. انتخابات رياستجمهوري و انتخابات مجلس متفاوت هستند. شايد بتوان گفت در اين مورد مهمترين وظيفه را رسانههاي اصلاحطلب به عهده دارند كه اجازه ندهند انفعال در ميان جامعه راي اصلاحطلبان ايجاد شود. با همان رويكردي كه در سال ٩٢ توانستيم مردم را قانع كنيم كه پاي صندوق راي بيايند و به نامزدي با پيشينه اصولگرايي اما با گفتمان اصلاحطلبي راي دهند. اصلاحطلبان و پايگاه اجتماعي اين جريان در اسفند ٩٤ نيز اين اولويت را پيشروي خود دارند. با توجه به شرايط عمومي منطقه و شرايط كشور به هيچوجه نميتوانيم صحنه را ترك كنيم. اصلاحطلبان و پايگاه اجتماعي جريان اصلاحطلب نبايد از اين مساله غافل شوند. جريان تندرو مشكلات سنگيني را در كشور پديد آورده است. با حركتي كه رسانههايي امثال صدا و سيما در پيش گرفتهاند فكر ميكنم جريان رقيب اصلاحات كه تاحدودي انتخابات را مديريت ميكند تمايل به اين دارد كه اصلاحطلبان و جامعه حداقل مشاركت را داشته باشد. به اين خاطر كه تصور ميكنند در مشاركت حداقلي پيروز هستند. ما بايد فضا را به گونهاي كنيم كه بازي را به هم بزنيم. همچنان كه در سال ٩٢ بازي آنها را بههم زديم. آنها فكر نميكردند كه با ردصلاحيت آقاي هاشمي اصلاحطلبان بتوانند در صحنه رياستجمهوري پيروز شوند. اسفند ٩٤ نيز بايد همين قاعده را به كار ببريم. رسانهها، نخبگان و همچنين فضاي مجازي نقش مهمي در اين زمينه دارند تا جامعه راي اصلاحطلبان را ترغيب كنند كه تحت هر شرايطي پاي صندوق راي بيايند. حتي اگر اقليت فعالي در مجلس داشته باشند بهتر از اين است كه شرايط مانند چند دوره اخير مجلس باشد.
چه تضميني وجود دارد كه ليست كمتر شناخته شده از اصلاحطلبان راي بياورد؟ به هر حال براي اين مشكل هم بايد چارهاي انديشيد.
اين مساله به ايام تبليغات باز ميگردد. بايد ببينيم چه سياستهايي مناسبتر هستند. نامزدهاي ردصلاحيت شده كه چهرههاي شناخته شدهاي در سطح ملي هستند، مثل آقاي الياس حضرتي كه اميدوار هستيم تاييد صلاحيت شود و به صحنه انتخابات بازگردد ميتوانند نقش مهمي ايفا كنند. بر فرض محال اگر امثال او تاييد صلاحيت نشدند بايد در زمان تبليغات افراد برجسته فعال شده و جامعه راي اصلاحطلبي را براي حضور در انتخابات و راي به فهرستهاي حداقلي آماده كنند. نخبگان كشور و افراد ردصلاحيت شده به عنوان گروههاي مرجع مورد توجه جامعه اصلاحطلب در سراسر كشور هستند.
اين راهبرد براي حوزههاي انتخابيه كوچكتر هم ميتواند پاسخگو باشد؟
بله اما ميزان اثرگذاري آن كمتر است. در حوزههاي انتخابيه كوچكتر و جغرافياي محدودتر شرايط فرهنگي، اجتماعي و سنتي خاص حاكم است. اصلاحطلبان در حوزههاي محدودتر و كوچكتر نيز افرادي را دارند كه بتوانند به عنوان گروه مرجع محسوب شده و همين مخاطبهاي سنتي با فرهنگ و قوميت خاص را نيز جذب كرده تا مردم را به نفع نامزدهاي كمتر شناخته شده و لااقل مستقل پاي صندوق راي بكشانند. تمام سياستها بايد در اين جهت باشد كه ما به حداقل و كف مطالبات خود قناعت كنيم. هر چه بيشتر بتوانيم نامزد وارد مجلس كنيم، بهتر است. گام اول اين است كه از ورود جريان تندرويي كه در اين سالها اثبات كرد به هيچوجه مصالح كشور را در نظر نميگيرد، جلوگيري شود. تندروها باعث شدند كساني مثل آقاي لاريجاني از اين حوزه كنار كشيده و مستقل وارد انتخابات شوند. فكر ميكنم در حوزههاي انتخابيه كوچك هم بتوان اين راهبرد را سازماندهي كرد.
بنابراين اين راهبرد و شعار وجود دارد كه اصلاحطلبان در هر شرايطي اجازه نميدهند نيروهاي تندرو وارد مجلس آينده شوند؟
اين اتفاق بايد ممكن شود. به هر قيمتي كه شده بايد طوري بازي كنيم كه جريان تندرو وارد مجلس نشود. من بر اين باور هستم كه جريان اصولگراي عاقل هم به اين نتيجه رسيده كه جريان تندرو براي كشور و جريان اصولگرايي پرهزينه بوده است. لذا امروز به اين نتيجه رسيده كه هر طور شده تلاش كند تا جريان تندرو وارد پارلمان نشود. چرا كه وقتي درون قدرت اين جريانهاي تندرو حضور پيدا ميكنند جريانهاي خودسر بيرون نهادهاي حاكميتي راحت ميتوانند براي كشور هزينه بيافرينند. اتفاقاتي مانند حمله به سفارت عربستان يا انگليس كه حمايتهاي درون نهادهاي قدرت ميتواند براي كشور هزينه ساز باشد. هرچه جريان تندرو كمتر درون جريانهاي حاكميتي باشند به نفع كشور، منافع ملي و حتي اصولگرايان است.