آرمان :
آینده یک کشور بیش از تمام افراد در گرو فعالیت جوانان آن کشور است؛ آنها قشر تاثیرگذار و مولد اقتصادی در هر جامعهای هستند. اغلب نیروهای کار هر جامعهای را جوانان آن تشکیل میدهند و بهنوعی سازنده آینده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن هستند. بنابراین باید به آینده و نیازهای این قشر تاثیرگذار توجه ویژهای داشت و آنها را در پیشبرد برنامههایشان پشتیبانی کرد.
نگاه حمایتگرانه و زمینهسازی برای مشارکت هرچه بیشتر جوانان در مسائل مرتبط به حوزه آنها کلید حل مشکلاتشان است. آنچه در ادامه میخوانید، نظرات رحیم عبادی، رئیس سابق سازمانملی جوانان و همچنین معاون وزیر آموزشوپرورش دولت اصلاحات در زمینه تشریح نیازها، مشکلات و آسیبهای متعدد اجتماعی در حوزهجوانان است.
تاکنون تمرکز وزارت ورزشوجوانان بر مسائل حوزه ورزش بوده و برنامهریزی کمی در حوزهجوانان در این وزارتخانه مشاهده میکنیم. پیشنهاد شما حفظ ساختار موجود با اعمال تغییرات اندک است یا راهحل را جداسازی کامل بخشهای ورزش و جوانان از یکدیگر میدانید؟
گرچه نرخ رشد جمعیت کاهش پیدا کرده، اما نرخ سن جمعیت همچنان نرخ جوانی است. در سرشماری سال95 میانگین سن کشور حدود30 برای آقایان و حدود29 برای بانوان است. اگر جمعیت زیر 40سال را جوان محسوب کنیم، 60درصد جمعیت بیش از 18سال و50درصد زیر 30سال داریم. بنابراین از نظر کمی جامعهجوان بزرگی داریم.
از نظر کیفی نیز دوران جوانی، دورانی متفاوت از دوران میانسالی و کودکی است. جوانان نیازهایی طبیعی دارند که باید در جامعه تامین شود. تمام جوانان برای رسیدن به امکاناتی مانند آموزش، اشتغال، مسکن، ازدواج، امید به آینده، زندگی و... تلاش میکنند. اگر تلاشهای آنها به نتیجه برسد، درواقع نیازهایشان بهصورتطبیعی تامین شده است. اتفاق تلخی که در برههای از زمان در کشور رخ داد، بیتوجهی به نیازهایطبیعی جوانان در زمان درست و عدمرسیدگی به این نیازها بود. درنهایت این موضوع سبب انباشت نیازهای جوانان شد.
پس از مدتی این نیازها بهشکل مطالبه و در مرحله بعد بهشکل بحران درآمدند. اکنون نیازهایی مانند اشتغال، ازدواج، مسکن و هویت اجتماعی برای جامعه به چالشیاساسی تبدیل شدهاند. این نیازها باید در زمان خود پاسخ داده میشدند تا اکنون مانند میزان زیادی آب انباشتهشده پشت یک سد نباشند. جامعهکنونی، جامعهای مملو از مطالبات حلنشده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. اشکال وارد بر مدیریت کشور عدم حل مسائل در زمان خودشان است. مسائل در کشور ما تا زمان تبدیلشدن به بحران و چالش حلنشده باقی میمانند و سپس به فکر راهحل برای آنها میافتند.
درنتیجه حل آنها بسیار سخت میشود. نهایتا هم با افراد مقابله کرده و درمقابل آنها خشونت بهخرجمیدهند. این درحالی است که مسائلجوانان بسیارطبیعی است، اما مسئولان آنها را کمتر میبینند و به آنها بیتوجهند. ببینید اکنون تصور میشود با ایجاد گشتارشاد و حضور آن در جامعه موضوع حجاب حل میشود، درحالی که وظیفه نیرویانتظامی این نیست و باید به مسالهحجاب در مدرسه، خانواده و دانشگاه توجه کرد و با کمک خود جوانان آن را حل کنیم. امروزه مسالهجوانان ازنظر کمی همچنان بزرگ است، اما متاسفانه جامعه کل این موضوع را نمیبیند. یکی از علل رفتارهای غیرطبیعی جوانان علاقه آنها به خودنمایی است. آنها مایل به نشاندادن خود به خانواده و جامعه کل هستند.
بنابراین بهدلیل بیتوجهی جامعه به آنها و عدمتامین نیازهایشان با چهره و رفتارهای مختلف سعی در جلب توجه افراد دارند. آنها با حجب، حیا و رعایت تمام مقررات تلاش دارند صدای خود را به گوش مسئولان برسانند. در زمان انتخابات ما شاهد شور و نشاط بسیاری در جوانان هستیم. آنها بهدنبال تغییر شرایط هستند و ادامه وضعیت موجود جوابگوی آنها نیست. بهدلیل وجود تمام این نیازها امروز باید به مسائلجوانان بهگونه مستقلی رسیدگی و نهادی را متولی آنها کنیم. در این مورد تاکنون زمان را از دست داده و تاخیر داشتهایم.
این نهاد باید در حوزهجوانان برنامهریزی و سپس در راستای برنامه اقدام کند. در گام بعدی باید در راستای تحقق برنامهها وضعیت موجود را مدیریت کند. مسائل حوزهجوانان از نظر کمی نیاز به دیدهشدن است و از نظر کیفی نیز باید مطالبات آنها را شناسایی و اولویتبندی کرد، برای آنها راهکار ارائه داد و براساس راهکار اقدامات عملی پیشبینی کرد. در دوره اصلاحات به مسائل حوزهجوانان بهخوبی پرداخته شده بود و دوران بلوغ را طی میکردیم، اما متاسفانه سازمانملیجوانان نیز تحتتاثیر حاکمیت یکدست دولتهای نهمودهم قرار گرفت. سیاست احمدینژاد کنترل یکدست تمام مسائل بود.
او تصور میکرد با ادغام و تلفیق سازمانها مساله را حل میکند، درصورتی که درواقع صورتمساله را پاک میکرد. اکنون سهراه برای مدیریت مستقل یا نیمهمستقل جوانان متصور است. راه اول ادامه وضعموجود است. در این صورت باید معاونتی برای تکفل امور جوانان در وزارت ورزشوجوانان تشکیل شود. این روش از سال89 تا 96 امتحان خود را پس داده و تمام کارشناسان به ناکارآمدی این سیستم اذعان دارند. اصولا امور ورزشی هیجانی، گسترده و پیشبینیناپذیر هستند و بیش از 100سال سابقه در کشور دارند، اما حوزهجوانان، حوزهای نوپا، توسعهای و درحالرشد است.
بنابراین کنارهمقرارگیری این دو حوزه آنها را تحتتاثیر یکدیگر قرار میدهد. راه دوم ایجاد سازمانمستقل با اختیارات داخلی بالا در وزارت ورزشوجوانان است که زیرنظر وزارتخانه قرار داشته باشد. این راه به نسبت راهقبلی بهتر است، اما این سازمان همچنان در درون وزارتورزش میماند، درحالیکه امور جوانان، اموری بخشی نیست. بنابراین اگر این سازمان بخواهد در زمینههای اشتغال، مشارکت سیاسی، تقویت سازمانهای مردمنهاد، مشارکتهای اجتماعی و... کار کند، وزارتورزش قدرت چانهزنی با وزارتکشور را ندارد.
بهعنوانمثال، وزارتکشور لزومی به دخالت وزارت ورزش بهمنظور ایجاد سازمانی مردمنهاد نمیبیند و خود در این مورد اقدام میکند. این وزارتخانه درباره سایر سازمانها مانند سازمان محیطزیست، رفاه و تامیناجتماعی و... نیز قدرت چانهزنی ندارد. امور جوانان اموری فرابخشی است که به عملکرد دستگاههای مختلف برمیگردد، بنابراین نهاد مدیریتکننده این امور باید اختیارات بیشتری داشته باشد و این انتخاب نیز جوابگو نیست. راهسوم تاسیس یک سازمان مستقل برای امور جوانان است. تفاوتهای سازمانجوانان سابق با این سازمان تازهتاسیس نقش این سازمان در مدیریت و برنامهریزی امور جوانان است که مشابه سازمان برنامهریزی و مدیریت کشور خواهد بود. این سازمان نمیتواند سازمان فرابخشی و ستادی مانند دوراناصلاحات باشد که کارهای مطالعاتی انجام میداد.
اکنون مسائل و چالشهای جوانان شناسایی و برای آنها راهکار نیز پیدا شده است. تکالیفقانونی هر سازمانی درقبال این چالشها تعیین شده و گام بعدی مدیریت برای تامین و تحقق این نیازهاست. لازمه این کار، مدیریتی سطح بالا و با استفاده از اختیارات رئیسجمهور است. این سازمان نقش تسهیلگری و پشتیبانی برای جوانان را ایفا میکند. امور جوانان در سهحوزه متمرکز میشود. حوزهاول خود جوانان هستند؛ نمیتوان مسائلجوانان را بدون مشارکت آنها حلوفصل کرد؛ خود آنها در محوریت قرار دارند و در قالب سازمانهای مردمنهاد و مشارکتهای اجتماعی ایفای نقش میکنند. نهاد خانواده حوزهدوم است. این نهاد، نهادی باظرفیت اما محتاج به همیاری است. در گذشته اشتغال، تحصیل، ازدواج و... جوانان در خانواده انجام میشد و بهطورطبیعی خانواده برای تامین مسکن، ازدواج و... جوان نقش و ظرفیت داشت.
درحالحاضر خانواده این امکانات را ندارد و تمام مسائل به دولت ختم شده است. خانوادهها بهویژه بعد از دورانانقلاب به دولت اعتماد کرده و تمام امورات حتی امورتربیتی، اخلاقی و... را به دولت واگذار کردهاند. حوزهسوم دولت است؛ در ساختار کشور تمام مسائل به دولت ختم میشود، درنتیجه دولت کنارگذاشتنی نیست. بنابراین باید خانوادهها، دولت و جوانان در قالب نهادهای اجتماعی و مدنی فعال شوند و فعالیت این سهنهاد در قالب دولت به اختیاراتی فراتر از یک وزارتخانه نیاز دارد.
بهعنوانمثال، مسئول رسیدگی به آسیبهایاجتماعی وزارتکشور، رفاه یا صنایع بهتنهایی نیست و باید نهادهای متعددی را درگیر کرد. بنابراین درگیری تمام این وزارتخانهها با این مساله نیازمند نهادی با اختیاراتی بیشتر از یکوزارتخانه است؛ این نهاد، نهاد ریاستجمهوری است. درنهایت مناسبترین مدل، ایجاد یک سازمان مدیریتوبرنامهریزی امور جوانان زیرنظر رئیسجمهور است. در این صورت مسائلجوانان بااستفاده از ظرفیتهایملی مدیریت و برای آنها برنامهریزی میشود.
یکی از مهمترین دغدغههای جوانان بحث ازدواج است، مهمترین دلایل کاهش آمار ازدواج و افزایش میزان طلاق را در جامعه چه میدانید؟آیا میتوان شرایطموجود را نتیجه اعمال برخی سیاستهای نادرست در حوزهجوانان دانست؟
وضعیتموجود حاصل سیاستهای نادرست در محیطخانواده و دولت و بیتوجهی به نیازهای اساسی جوانان است. سن ازدواج در جامعه به تعویق افتاده و میانگین آن حدود 27سال است. در پسران این سن به بالای 29سال و در دختران به بالای 23سال سن رسیده است. برخیعلل بروز این پدیده طبیعی و برخی غیرطبیعی است.
امروزه جوانان و بهویژه دختران مایل به کسب موقعیتاجتماعی بیشتر و زندگی، همسر، شغل و درآمد بهتر هستند، بنابراین به تحصیلاتدانشگاهی رو میآورند و تحصیل در دانشگاه بهطور طبیعی میان سن ازدواج و تحصیل فاصله ایجاد میکند. زمانی ملاک مدرکتحصیلی دیپلم بود، اما اکنون لیسانس و فوقلیسانس مطرح است.
اکنون یکی از ملاکهای ازدواج دختران میزان تحصیلات خواستگار و سپس شغل اوست. توجه زیاد زنان به ادامهتحصیل مخالفانی نیز در میان مسئولان کشور دارد. سبک و نیازهای زندگی با گذشته متفاوت است. پسران در هنگام ازدواج نیازمند شغل، درآمد و امکاناتمالی هستند. بنابراین تحصیل میکنند، به سربازی میروند، شغل پیدا کرده و سپس ازدواج میکنند.
این روند، روندی طبیعی و قابلدرک است، اما قصور دولتهایگذشته و سختگیری خانوادهها در بحث ازدواج غیرطبیعی است. تحولاتاجتماعی سبکزندگی را تغییر داده و ازدواج افراد با محاسبات فراوان، باروری با تاخیر و تعداد فرزندان اندک، واقعیات جامعهمدرن است. دولتها باید برای ازدواج آسان به جوانان کمک کنند. در دولت اصلاحات برای اولینبار اعطای وام ازدواج بهمبلغ یکمیلیونتومان را تصویب و به کاهش دغدغههای مالی جوانان کمک کردیم.
با این وجود، تمامی دولتها در این زمینهها کوتاهی کردند و بخش قابلتاملی از تقصیر در مورد مساله تاخیر در ازدواج جوانان کوتاهی دولتها در کمک به تامین هزینههای ازدواج توسط جوانان است. جوان برای ازدواج نیازمند مسکن، شغلمناسب و همچنین تهیه جهیزیه است. مسائلفرهنگی، چشم و همچشمی و سختگیریخانوادهها نیز بخشدیگری از مشکلاتی است که شرایط را برای ازدواج سخت کردهاند، اما درمورد طلاق سهعامل دلیل اصلی هستند که یکی از مهمترین آنها مشکلات اقتصادی است. عاملدوم عدمآشنایی جوانان با حقوق طرفین است.
در زمان اصلاحات تمهیداتی برای مشاوره قبل از ازدواج برای افراد اندیشیده شد. زوجها با شرکت در این جلسات مشاوره نسبت به حقوق یکدیگر در زمینه روابطزناشویی و خانوادگی آشنا میشدند. تغییر در سبکزندگی مسئولیتهای طرفین را نیز تغییر داده است. زمانی مسئولیت زنان به تربیتفرزند ختم میشد، اما آنها درحالحاضر مایل به اشتغال در رشتهتحصیلی خود هستند تا از این طریق در تامین هزینههای خانه مشارکت کرده و استقلال مالی داشته باشند. بنابراین اکنون باید مسئولیتها و وظایف دو طرف شفافسازی شود. عاملسوم بروز رفتارهای احساسی است. بسیاری از ازدواجها بدون تحقیق و برپایه روابط دوستی و عشقی صورت میگیرند. افراد یکدیگر را دیده، در مقطعی با یکدیگر صمیمی شده و سپس ازدواج میکنند.
بهرغم مسائل دیگر، ریشه بسیاری از مشکلات زناشویی به مسائلاقتصادی و همچنین نقش دولت درزمینه حل آنها برمیگردد. منظور از دولت تمام حاکمیت در کشور است. درصورت عدمکمک دولت به بهبود شرایط، وضعیت روزبهروز بدتر، و بهعنوان مثال، خرید خانه برای جوانان بهمرور آرزوییمحال میشود. درصورت عدماعطای وام، تسهیلات و امکانات جانبی به جوانان آنها ازدواج نمیکنند یا با تاخیر ازدواج میکنند و درنهایت درصورتی که قادر به تامین زندگی نباشند، طلاق را انتخاب میکنند.
این مسائلجوانان در سالهای ریاستجمهوری مرحومهاشمی و دوراناصلاحات نیز مطرح بودند. مرحومهاشمی در دوران سازندگی به این مسائل بسیار توجه داشت و برای کمک به این مسائل دبیرخانه شورایعالی جوانان را تاسیس کردند. عملکرد شورایعالی جوانان در دوران اصلاحات و در سالهای78 و 79 کاملا شفاف بود. در برنامهچهارمتوسعه رسیدگی به مسائلجوانان تکلیفیقانونی بر دوش وزارتخانهها و سازمانها شد.
بهعنوانمثال وزارت مسکنوشهرسازی مکلف شد درطول برنامهچهارمتوسعه حدود 900هزار مسکن برای جوانان تامین کند. در آن زمان، تولید سالانه مسکن حدود 600هزار واحد در سال بود و سازمانملیجوانان دستور به افزایش آن به 900هزار واحد داد. این تصمیم از آن جهت اتخاذ شد که بررسیها گواه افزایش سن ازدواج جوانان در سالهایآینده بود و این تصمیم تکلیفقانونی این وزارتخانه شد. تکالیف مشابهی در این حوزه برای بانکمرکزی، وزات رفاه، کار و تامین اجتماعی، صنایع، آیتی و آموزشعالی نیز دیده شد.
بانکمرکزی موظف به ارائه تسهیلات در زمینه ازدواج به جوانان شد. درنهایت در 12حوزه سندهای تکلیفی برای امور جوانان تعیین شد که متاسفانه در دولتنهم تمام این سندها دور ریخته و مسائلجوانان رها شد. درحالحاضر هر جوان قادر به انجام کاری برای خود باشد، آن را انجام میدهد و در غیراینصورت رهاشده باقی میماند. البته در دولت آقایروحانی خوشبختانه زیرساختها تقویت شد. درصورت بهبود وضعیت اقتصاد ناخودآگاه اشتغال نیز ایجاد میشود، اما روند کنونی در این زمینه کند است. نکتهمهمتر غیبت جوانان در صحنه و عدم مشارکت آنهاست. در دورانسازندگی و اصلاحات زمینه برای مشارکتجوانان بهخوبی فراهم و در شورایعالی جوانان، شورای انقلابفرهنگی و هیاتوزیران تکالیفقانونی برای تمام دستگاههای کشور تعیین شده بود. بنابراین مسائلجوانان از حالت توصیهای خارج شده و به وظایف قانونی تغییر پیدا کرده بود و تمام دستگاهها موظف به ارائه گزارشسالانه پیشرفت از وظایف خود بودند.
ستادملی ساماندهی تشکیل دادیم که ساختاری مانند قرارگاهفعلی اقتصادمقاومتی داشت و تمام دستگاهها نماینده تامالاختیار در این ستاد داشتند. هرسهماه یکبار با حضور معاوناول رئیسجمهور گزارش پیشرفت کار از آنها گرفته میشد. حل مسائلجوانان و توجه به آنها در آن دوران به اوج خود رسید و اعتمادجوانان به دولتها افزایش یافت. نگاه این دولتها به جوانان مثبت بود. این دولتها جوانان را بهعنوان سرمایهاجتماعی و فرصت برای جامعه میدیدند. آنها تهدید بهحسابنمیآمدند، اما در دولت بعد، از جوانان استفاده ابزاری شد. آقای احمدینژاد جوانانبسیاری را در دستگاهها به کار گرفت، اما وظیفه آنها را جاسوسی از داخل وزارتخانه برای نهاد ریاستجمهوری قرار داد. آنها به پرستیژی برای دولت تبدیل شدند. دولت از طریق آنها درباره بهکارگیری جوانان در قوهمجریه فخر میفروخت. کار اصلی دولت بهرهگیری از زیرساختها، منابع و امکانات برای ایجاد امکانات پایدار برای جوانان است، اما این وظیفه در دولتنهم تعطیل و درنتیجه تولید اشتغال صفر شد.
چگونه یک دولت هشتسال کار میکند، اما یکشغل ایجاد نمیکند و تعداد افراد بیکارشده در آن از تعداد افراد اشتغالیافته بیشتر میشود؟! دولت اصلاحات روندی کاملاطبیعی و تکاملی در حوزهجوانان داشت. دلیل ایرادات موجود نیز تازهکاری دولت در این زمینه بود. مسائل را مطالعه کرده و راهحلها را تبدیل به برنامه کرده بودیم، و درحال آغاز اقداماتی گسترده در این زمینه بودیم که دولت عوض شد. درحالحاضر مسائلجوانان با توصیه و نصیحت حل نمیشود و دولت باید با ابزار مالی، نیرویانسانی و اداری وارد عمل شود. درحالحاضر نگران عقبماندگی احتمالی دولتدوازدهم از مطالبات جوانان هستیم. نباید این تلقی ایجاد شود که روحانی در دوران انتخابات به رأی جوانان نیاز داشت، بنابراین دستور به تاسیس سازمان امورجوانان را داد. اکنون بعد از گذشت چندماه از آغازبهکار دولت هنوز از تصویب لایحه ایجاد سازمان امورجوانان خبری نیست.
آمار نشان میدهد حدود 57درصد از جوانان بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی انسانهاییتوانمند نیستند و در حوزهاشتغال دچار مشکل میشوند. آیا میتوان توانمندیهایذهنی، اجتماعی، مالی، خانوادگی و اقتصادی را در این جوانان بهمرور ایجاد کرد؟ چرا در ایجاد این توانمندیها چندانموفق عمل نکردیم؟
اینموضوع، مسالهکنونی جوانان ما نیست، اما حالا تشدید شده است. سالهاست با این مشکل در آموزشعمومی و عالی کشور روبهرو هستیم که محتوا و برنامههایدرسی در مدارس و دانشگاهها بیشتر محفوظات هستند و جنبههایکاربردی و حرفهای کمتری دارند. آموزش مهارتهایزندگی، اجتماعی و ارتباطی، توانمندیهایاقتصادی، ارزش پول و اقتصاد و... هیچجایگاهی در برنامهآموزشی ما ندارند. بنابراین دانشآموزان تا دیپلم و دانشگاه درکدرستی از ارزش پول ندارند.
نظامآموزشی فاصلهای جدی با نیازهای اجتماعی دارد و همچنین با تقاضایبازار نیز ارتباط معناداری ندارد. علاوهبر این، افزایش سطحدسترسی به تحصیلات آموزشعالی نیز مزیدبرعلت مشکلاتکنونی در این عرصه شد. دانشگاههای آزاد، پیامنور و غیرانتفاعی زیادی تاسیس شد و دانشجو جذب کردند. متاسفانه گشایش در دانشگاهها بهروی افراد کمتوان و ضعیف از نظر بنیهعلمی و همچنین اعطای بیحسابوکتاب مدارکتحصیلی به آنها یکی از خسارتهای بزرگ وارده به کشور در دولتهای نهمودهم بود.
این افراد بنیهعلمی لازم را برای تحصیل در برخی رشتهها نداشتند و در کنکور ارشد با نمرهمنفی قبول شدند. خروجی این افراد از دانشگاهها قابلتصور است. بسیاری از دانشگاهها اکنون بدون کنکور اقدام به ثبتنام میکنند و مسائلی متفاوت با نیاز کنونی جامعه را به افراد آموزش میدهند. درنهایت افراد در مشاغلی حضور دارند که هیچارتباطی با رشتهتحصیلی آنها ندارد. افراد بدون بنیهعلمی قوی مدارجعالیه تحصیلی ارشد و دکتری طی میکنند و با افراد تحصیلکردهای مواجهیم که توانمندیهایلازم را ندارند و روی دست جامعه باقی ماندهاند. یک علت مهم دیگر، نبود مهارتهایتکمیلی در افراد است.
در زمان مدیریت در سازمانملیجوانان طرحی تحتعنوان «کارورزی» را آغاز کردیم. در آن زمان میزانبیکاری در برخی رشتهها مانند مهندسیکشاورزی و مدیریتمحیطزیست زیاد بود، بنابراین با وزارت نیرو، کشاورزی، کار و صنایع تفاهمنامهای را برای اشتغال افراد در کارخانجات و نهادهایکشاورزی امضا کردیم. براساس این تفاهمنامه افراد بهمدت ششماه به کارخانجات، صنعت و نهادهای کشاوزی معرفی شده و کارورزی انجام میدادند و در طول این مدت از حقوق 200هزار تومانی نیز که از سوی دولت به آنها پرداخت میشد، بهرهمند میشدند. بعد از ششماه اگر فرد مهارتهای لازم را کسب میکرد، در همان مرکز استخدام و نیروی دائمی میشد و در غیراینصورت دورههای مجدد دیگری را میگذراند.
درصورت اجرای طرحهایی مشابه با این طرح دو گروه جویندگان کار و بنگاهها و سازمانهایحرفهای ذینفع هستند. طرحپیشنهادی عملکردی مشابه اسنپ دارد، با این تفاوت که در حوزهاشتغال فعالیت میکند. با استفاده از اینگونه طرحها این دو گروه با یکدیگر آشنا شده و همکاری میکنند و برای افرادی کممهارتتر نیز دورههایآموزشی برگزار میشود. بار اصلی توانمندسازی بردوش دانشگاه است، اما تغییراتساختاری در برنامههای آموزشی دانشگاهها زمانبر است. میتوان دورههای مکمل و مقطعی کارورزی را برای افراد برگزار کرد.
بهاعتقاد شما برخورد با مسالهحجاب تا چه میزان تاثیرگذار بوده و دلایل عدمموفقیت احتمالی آن را چه میدانید؟
در اینکه عملکرد ما در این زمینه تاکنون اشتباه بوده، شکی نیست و درصورت موفقیت در عملکرد به نتیجهکنونی نمیرسیدیم. مسالهحجاب همچنان برای کشور بهصورت لاینحل باقی مانده و این واقعیت نشان از عدممدیریت خوب در این زمینه دارد. همیشه دو رویکرد در کشور نسبت به مسائلجوانان وجود داشته است. یک رویکرد جوانان را بهعنوان فرصتهایی برای جامعه میبیند که باید نیازهای آنان را بهرسمیتشناخت.
این رویکرد مشکلات را بررسی و رصد میکند و سپس با احترام، اعتماد و مشارکتجوانان مشکلات را حل میکند. رویکرد دیگر جوانان را تهدید و منبعنگرانی برای کشور میبیند که همواره باید مراقب آنها بود. جوانان در این نگاه احتیاج به کنترل، توصیه و نصیحت دارند. این نگاه در مسائلجوانان مداخله میکند تا به مسیر خطا نروند. عکس رویکرد اول که حقوق جوانان را به رسمیت میشناسد، از جوانان در رویکرد مقابل همیشه انتظار ادای تکلیف میرود که آنها بگویند و جوانان اجرا کنند. در اوایل انقلاب منشور تربیتی نسلجوان تدوین شد که در آن آرمانها و اهدافی برای جوانان جمهوریاسلامی متصور شده بود و آنها همواره با این شاخصها مقایسه میشدند.
درنتیجه همواره شکافجدی بین آن آرمانها و واقعیت جوانان وجود داشت و تلاش میشد با رویکرد عرضهمحوری و تولید فکر و برنامه، و نگاه از بالا به پایین و دستوری، اهداف را در حوزهجوانان پیش ببرند. سیاست محدودیت جوانان در این رویکرد بسیار جدی بود. اکنون نیز این سیاست وجود دارد. بهعنوانمثال وزیر ارتباطات به مردم توصیه میکند شناسه و رمز عبور خود را زودبهزود تغییر دهند، درحالی که این موضوع به دولت ارتباطی ندارد و مردم خود تشخیص میدهند چه زمانی رمز خود را تغییر دهند. نگرانی همیشگی دولت و دخالت در امورشخصی مردم درست نیست.
درنهایت به جایگاهی میرسیم که برخی از مقامات بهمرور به تصمیمات خود در یکبرههزمانی میخندند. بهعنوانمثال، زمانی ویدئو در این کشور ممنوع بود؛ الان نیز حرف از ممنوعیت فیسبوک و ... میزنیم و مطمئنا 10سال دیگر از تصمیم خود شگفتزده میشویم. در این کشور در حوزهجوانان رویکرد محدودکننده و مصونیتبخش در مقابل یکدیگر هستند. جامعه، جامعهجوانی است و نیرویجوان به امکانات موجود قانع نیست و برای آیندهبهتر تلاش میکند. افراد درحال حرکت بهسمت موقعیت بهتر ناخودآگاه نسبت به وضعیت موجود خود نیز انتقاد و اعتراض دارند و وضعیتموجود را نمیپذیرند.
یکی از این مسائل، مسائل اعتقادی است. افراد علاقهمندند خودشان مسائلاعتقادی را قبول کنند. جامعه باید قدرت پذیرش نهی و نفی جوانان را داشته باشد. جوان در مسائلاجتماعی نیاز به پرخاشگری، اعتراض و انتقاد دارد تا به وضعیتبهتر برسد؛ درصورت تداوم وضعموجود دیگر برای آینده تلاشی نمیکند. در مسائلاعتقادی نیز جوان به خود حق انتخاب عقایدش را میدهد و ما باید آن اجازه را به او داد.
جوانان تفریح و جوانیکردن را دوست دارند و این مختص سن آنهاست. در جامعه باید اکثریت جوان جامعه را دید و از برخوردهای سلبی و ایجاد محدودیت جلوگیری کرد. جای ایجاد محدودیتهای بیدلیلی مانند عدمورود زنان به ورزشگاهها باید زمینههایی را برای امکان مشارکت بیشتر آنها در جامعه فراهم کرد. اگر اداره ورزشگاهها را در اختیار جوانان قرار دهیم، در این صورت مسائل را بسیاربهتر از ما مدیریت و حل میکنند. در رویکرد محدودکننده جوانان به زن نگاهی متفاوتی میشود و امکانی برای مدیریت و... برای آنها وجود ندارد. معضل اشتغال و بیکاری را مسالهاصلی زنان نمیدانند و خواستار عدمبزرگنمایی مسائل اشتغال زنان در جامعه هستند.
حجاب بخشی از اعتقادات آدمی است. برخی بهدلیل حضور در جامعهایاسلامی مقررات را رعایت میکنند، اما گاهی الزامات اجباری برای رعایت حجاب از سوی نهادهای مختلف وجود دارد. این الزامات اجباری افراد را دوچهره میکند. برخی زنان بهحدی ظاهری متفاوت در محیط کار و خارج از آن دارند که بهسختی میتوان آنها را شناخت. تحجر و سختگیری مردم را دورو میکند. باید رویکردهای موجود در جامعه را تغییر دهیم، اما تغییر کامل آن زمانبر است.
درحالحاضر جامعهای سنتی هستیم که نسبت به قبول تحولاتجدید مقاومت و با استفاده از روشهای تهدید و ارعاب آنها را نفی میکنیم، درحالی که این تحولات، تحولاتطبیعی در جامعه هستند. باید در سطحملی نگرشها را تغییر داد. این کار شدنی، اما زمانبر است، همانطور که زمانی بهصورتی گستردهای در مورد مدیریت زنان در کشور مقاومت وجود داشت، اما اکنون در بسیاری از سازمانها از مدیریتزنان استقبال میشود. درست نیست تا این میزان به حجاب توجه و تاکید شود و درمقابل هیچاقدامی درمورد ترویج دروغ در جامعه انجام ندهیم. رویکردهای فرهنگی باید در کشور تغییر کنند، در غیراینصورت با اعمال قهری، گشت ارشاد و نیروی انتظامی همهچیز بدتر از قبل میشود. اگر رعایت حجاب را یک عرف اجتماعی بدانیم، مردم آن را رعایت میکنند، اما نمیتوان به آیات قرآن و دین استناد کرد و بگوییم هرکس غیر از این بود، نامسلمان است.
در مورد آسیبهای اجتماعی در حوزهجوانان چرا شاهد بحرانهای کنونی هستیم؟ آیا رسیدگی نشد، نحوه رسیدگی اشتباه بود یا عواملدیگری سبب وضعموجود شد؟
آسیبهای اجتماعی اکنون یکی از مسائل بحرانی در جامعه ایران است و ابعاد آن بسیار عمیقتر از تصور ماست. اعتیاد، حرمتشکنیها و... واقعا ابعاد گسترده و تلخی در جامعه دارند. یکی از ریشههای این موضوع فقر است. آسیبهایاجتماعی گسترده و در جمعیتی بسیاربالا اتفاق میافتند. اثرات طلاق، اعتیاد و آسیبهایاجتماعی بهراحتی از جامعه پاک نمیشوند. محدودیتها و مشکلات افراد در تامین امکانات اولیه زندگی افراد را بهناچار به خلاف میکشاند.
دو ریشه اصلی برای وقوع این بحران وجود دارد. یکی از آنها باز به حوزهجوانان برمیگردد. جوانان نیازمند حمایت، توجه، مراقبت و پشتیبانی هستند. وقتی جمعیتجوان جامعه زیاد و خانواده در توان تامین نیازهایجوانان ناتوان باشد، در این صورت دولت باید به کمک بیاید. درصورت فقدان کمک دولت به خانواده بروز این مشکلات ناگزیر است.
بهعنوان، مثال دختری بهعلت فقر و جمعیت زیاد خانواده ترکتحصیل میکند و خانواده او را به کار و کسب درآمد وادار میکنند. واضح است او کار مناسبی پیدا نمیکند و از همین نقطه زمینههای آسیبهای اجتماعی برای او آغاز میشود. تعداد زیادی دختر و پسر بهدلیل مشکلاتاقتصادی از خانواده رانده شده و به اعتیاد و فساد اخلاقی رویآوردند. جامعهبزرگی از جوانان بعد از انقلاب در کشور شکل گرفته است . در اوایل انقلاب 30میلیون بودیم و اکنون 80میلیون هستیم. اگر جامعهبزرگ جوانان را نبینید و از آنها مراقبت و پشتیبانی نکنید، درنتیجه جامعه باز و غیرقابلکنترل میشود.