در جریان اصلاحات، همچون رقیب اصولگرایش، همواره عدهای تندتر و عدهای کندتر بودهاند. خاتمی معمولا معدل این جریان بوده است و نقطهای که او میایستاده معمولا نقطه تعادل این جریان بوده است. البته استثناهایی هم چون انتخابات مجلس هفتم بوده است که رأی خاتمی در دماوند، در آن زمان، معدل این جریان نبود.
این ویژگی نشان از توزیع نرمال نیروهای سیاسی در جریان اصلاحات داشت و بدین معناست که نیروهای متنوع حاضر در این جریان، پروژههای سیاسی یکدیگر را خنثی نمیکردند.
اما چنان چه قبلا هم نوشتهام به نظر میرسد از انتخابات مجلس یازدهم، این توزیع نرمال در جریان اصلاحات به هم خورده است و نیروهای سیاسی موجود در آن، در طیفی از منافع نیستند. بلکه بعضا منافعی متضاد با یکدیگر یافتهاند که نتیجه آن، تعارض و خنثی کردن پروژههای یکدیگر است. از نظر نگارنده، بخش بزرگی از این تعارض، متأثر از شکاف نسلی است.
در انتخابات ریاست جمهوری 1400 شاید برای نخستین بار این تضادها و خنثی و فرسوده کردن نیروها آشکار شد. اما به نظر میرسد حاکمیت یا اطلاعی از این تحولات نداشت، یا آنها را جدی نمیگرفت، یا این که منافعش در این بود که آنها را نبیند. در نتیجه، مواجههاش با این جریان به همان سیاق گذشته بود.
من واقعا خبری ندارم که هسته سخت قدرت در خصوص این جریان چه تحلیلی داشته است. اما پس از انتخابات 1400 خیلی سعی کردم خود را بر جای آنها بنشانم و از زاویه دید آنها جریان اصلاحات را تحلیل کنم. در این یادداشت خواهم کوشید این تحلیل را با خوانندگان عزیز در میان بگذارم.
جریان اصلاحات در انتخابات 1400 با 14 کاندیدا به میدان آمد که همه آنهایی که ثبتنام کردند، توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شدند. افرادی چون ظریف، جهانگیری، عارف و تاجزاده در بین این کاندیداها بودند. آنها که ثبتنام نکردند، احتمالا باخبر بودند یا احتمال میدادند که اگر ثبتنام کنند، رد خواهند شد. اما نفس این که شورای نگهبان همه کاندیداها را رد کرد، نشان میدهد که از نظر این شورا تفاوتی بین کاندیداها وجود نداشته است. احتمالا از زاویه دید هسته سخت قدرت، صادقترین اصلاحطلب، سید مصطفی تاجزاده است که آن چه در ذهن و ضمیر دارد را بدون رودربایستی و لکنت بر زبان میآورد و دیگرانی که چون او میاندیشند و به سیاق متفاوتی اظهارنظر میکنند صداقت ندارند و حتی منافقاند! تاجزاده موقع ثبتنام حرف از اصلاح قانون اساسی زد و گفت اگر انتخاب شود، تلاش میکند رهبری مادامالعمر را انتخابی کند و سپاه را به پادگان برگرداند! دور از ذهن نیست که در نگاه هسته سخت قدرت، این حرفها اصلیترین پروژه سیاسی اصلاحطلبان قلمداد شود.
نگارنده همان زمان گفت و نوشت که حضور تاجزاده در انتخابات، فضای انتخابات را از سیاسی بودن خارج و به سمت امنیتی بودن سوق میدهد. چون نسبت به این سخنان به شدت احساس خطر میشود. حضور برخی اشخاص مهم امنیتی در جلسه شورای نگهبان و تغییر نظر این شورا در خصوص کاندیداهایی چون جهانگیری بهترین شاهد این امنیتی شدن است. به نظر میرسد تصور هسته سخت قدرت این بود که پروژه جبهه اصلاحات، همان پروژه تاجزاده است و هر کدام از کاندیداهایشان که تأیید شود و وارد عرصه انتخابات شود، پروژه او را پی خواهد گرفت. در همین چارچوب به قرینه نوع مناسبات و حمایت اصلاحطلبان از روحانی، شورای نگهبان، هیچ ریسکی نکرد و حتی علی لاریجانی را نیز رد صلاحیت کرد تا مبادا سر سوزنی امکان یا احتمال پیگیری پروژه تاجزاده ایجاد شود. از این رو کاندیداهایی را تأیید کردند که فاصله و مرزشان با جبهه اصلاحات را حفظ کردند.
قرابت فکری بخش مهمی از اعضای جبهه اصلاحات، به خصوص در هیأت رئیسه این جبهه با دیدگاههای تاجزاده غیر قابل کتمان است. از این رو در انتخابات مجلس دوازدهم نیز موضع اکثریت این جبهه، همچون تاجزاده، عدم شرکت در انتخابات و از نظر برخی "ظلم شویی" بود.
کنار گذاشتن بهزاد نبوی از ریاست این جبهه و بیتوجهی به مواضع احزاب مهمی چون کارگزان سازندگی و اعتماد ملی، توزیع نرمال نیروهای سیاسی در جریان اصلاحات را بسیار آشفته کرده است به گونهای که به نظر نمیرسد موضع خاتمی همچون گذشته نقطه تعادل این جریان باشد. چنین شرایطی به مرجعیت سیاسی جبهه اصلاحات بسیار آسیب زده است. مهمترین نشانه این آسیب، این است که اکثر کاندیداهای مطرح اصلاحطلب یا نزدیک به این جریان، دست کم در زمان ثبتنام، چندان ضرورتی به رایزنی و هماهنگی با اعضای متنفذ این جبهه ندیدهاند یا نمیبینند و در این مرحله نیز، برخی از ایشان تشریفات و شروط مطرح در راهبردهای اخیر این جبهه در خصوص انتخابات ریاست جمهوری را نپذیرفتند و تمایلی به بودن در لیست کاندیداهای اختصاصی نداشتند.
پیش از انتخابات 1400 که توزیع نرمال نیروهای سیاسی در جریان اصلاحات، دست کم در ظاهر امر، برقرار بود و خاتمی در نقطه تعادل ایستاده بود، پتانسیل راهبرد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، مشروط به تأیید صلاحیت کاندیدای اختصاصی وجود داشت. چه این که بسیار بیش از امروز قدرت و توان مدیریت فضا جهت رسیدن به یک کاندیدای اختصاصی وجود داشت. اما امروز، در مختصات کنونی نیروهای حاضر در جریان اصلاحات، و در شرایطی که برای حاکمیت، برگزاری انتخاباتهایی در غیبت "چهرههای شاخص اصلاحطلب" عادی شده است، بعید به نظر میرسد راهبرد شرکت در انتخابات، مشروط به حضور کاندیدای اختصاصی، زمینه تحقق یابد. فرق مهم این انتخابات با انتخابات مجلس در این است که احتمالا تحلیل، ارزیابی و منافع برخی احزاب اصلاحطلب ایجاب نمیکند که در جایگاه نهضت آزادی قرار گیرند. و این، موجب ریزشهای بیشتر در جبهه اصلاحات و تضعیف بیش تر مرجعیت سیاسی این نهاد خواهد شد.
اما وجه مهمتر ماجرا در سوی حاکمیت است. این یک خطای فاحش است اگر تصور شود، هر کس که به عنوان کاندیدای اختصاصی جبهه اصلاحات مطرح شود، بنا دارد یا آمده است که برنامهها و مواضع تاجزاده را دنبال کند. این، خطایی است که کشور را از مهمترین شخصیتهای ملی و کارآمد محروم میکند.