کد خبر: ۱۲۹۶۸
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۹
ارسال به دوستان
ذخیره
یادداشتی از احمد یوسف زاده
روزهای سخت زندان را به این امید می گذراندیم که خبر خوشی از جبهه ها به گوشمان برسد. می دانستیم هدف از عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر است . اما نتوانسته بودیم جشن پیروزی را بر دروازه های خرمشهر برگزار کنیم.
روزهای سخت زندان را به این امید می گذراندیم که خبر خوشی از جبهه ها به گوشمان برسد. می دانستیم هدف از عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر است . اما نتوانسته بودیم جشن پیروزی را بر دروازه های خرمشهر برگزار کنیم. از اسارت زود هنگام ما در نخستین روز عملیات بیش از بیست روز می گذشت . هر اسیری که برای تکمیل پرونده گذرش به زندان استخبارات می افتاد گوشه ای از اخبار جبهه را به ما می رساند . آن ها به صالح مژده ی فتحی نزدیک می دادند و او خبر پیشروی رزمندگان را به ما منتقل می کرد .
یک روز صالح را برافروخته و بی قرار دیدم . روی تشکش می ایستاد ، بعد می رفت پشت دریچه ، سیگاری آتش می زد ، می آمد وسط زندان ، در همان فضای چند متری تند تند قدم می زد ، و گاهی دستش را می کوبید روی ران پایش و در این لحظه لبخندی می نشست روی لب هایش . بال بال می زد برای افشای رازی که سینه اش گویی تحمل نگه داری آن را نداشت . یکی از میان جمع گفت : ( ملا صالح ، چه خبره ؟ چرا بی قراری ؟ ) ملا خنده ی معنا داری کرد و به رفت و آمدش در طول زندان ادامه داد . مطمئن شدیم خبرهایی دارد که ما نداریم . نشاندیمش روی زمین و با اصرار گفتیم : صالح ، تو رو خدا اگه خبریه ، بگو ما هم بدونیم .
صالح شروع کرد به خواندن شعری که ما معنایش را نمی دانستیم . ولی واضح بود شعف و شادی سراسر وجود مرد عرب ایرانی را فرا گرفته است . او یک بیت شعر عربی را برای ما ترجمه کرد : ( قورباغه سخنی گفت که حکماً تفسیرش کردند : در دهانم آب است . کسی که دهانش پر از آب است چگونه حرف بزند ؟ ) گفتیم :  صالح ، چه می خواهی بگویی ؟ حرف بزن . ملا صالح قفل از دهان برداشت و با فریادی خفیف ، که فقط تا گوش های ما رسید ، گفت : خرمشهر آزاد شده . باورتون می شه ؟
دلمان می خواست فریاد شادمانه مان را به گوش نگهبانان عراقی حتی مردمی برسانیم که های وهوی رفت و آمدشان از آن سوی پنجره ی زندان به گوش می رسید . اما صالح سفارش کرد به هیچ وجه عراقی ها نباید بفهمند او این خبر را به ما رسانده است . مراسم جشن و پایکوبی را به میدان دل هایمان بردیم . اما عیشمان زیاد طول نکشید . ساعتی بعد ، از حیاط زندان صدای ناله و فریاد آمد . صالح برای ترجمه بیرون رفته بود . وقتی آمد داخل ، دست هایش از شدت ناراحتی می لرزید .. در را که بست ، سیگاری گیراند و با حرص و ولع هی پُک زد . وقتی عصبانی می شد به خودمان اجازه نمی دادیم به او نزدیک بشویم . با این حال یکی از بچه ها دلیل ناراحتی اش را پرسید . صالح پک محکمی به سیگارش زد و گفت : حرف سرش

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار

حضور پررنگ گل‌گهر در نمایشگاه توانمندی‌های صادراتی ایران

مجموعه‌ای از اشیاء باستانی از موزه ملی ایران وارد کرمان شد

وزارت بهداشت: تمام هزینه‌های درمان سرپایی و بستری کودکان زیر 7 سال رایگان است

توقیف اتوبوس حامل 11 هزار لیتر گازوئیل قاچاق در ریگان

قیمت طلا، سکه و ارز پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳

مهم‌ترین قدمی که می‌توان برای سلامتی کبد برداشت

اعمال قانون و اعزام به پارکینگ در انتظار خودروهای تک پلاک

سیل و طوفان بیش از هزار میلیارد به کشاورزی جنوب کرمان خسارت وارد کرد

پیش‌بینی هواشناسی از وضعیت هوای کرمان طی امروز

تشکیل کمیته امنیت روانی جهت برخورد با شایعه سازان و نشردهندگان اکاذیب در فضای مجازی

پر بحث

10 روستای استان کرمان به عنوان روستای هدف گردشگری انتخاب شدند   (۲۴ نظر)

عیدوک بامری که بود و چه رابطه‌ای با حاج قاسم داشت/ احمد یوسف زاده توضیح داد   (۶ نظر)

مشکل تامین زمین در کرمان برای ساخت واحدهای نهضت ملی مسکن  وجود ندارد   (۴ نظر)

پیش بینی وضعیت آب و هوای کرمان   (۲ نظر)

ببینید| فیلم کامل سخنان سید حسین مرعشی در شبکه افق   (۲ نظر)

ببینید| گزارش تصویری گفتارنو از مراسم عزاداری منزل حاج ماشاءالله خدادادپور در کرمان   (۲ نظر)

امام جمعه سابق راور درگذشت   (۲ نظر)

صدور هشدار زرد هواشناسی؛ ورود سامانه بارشی نسبتا قوی به کرمان   (۱ نظر)

دو روستا و یک شهر استان کرمان به اینترنت پرسرعت متصل شدند   (۱ نظر)

بشنوید| نوحه خون گلوی حسین با صدای مداح کرمانی   (۱ نظر)