گفتارنو - محبوبه فیروزآبادی:
تعبیر کشاورزان بر اساس اظهارات برخی مدیران استانی این است که دارد از صنعت جانبداری می شود. حتی معاون وزیر جهاد کشاورزی هم که به سیرجان رفته بود در واکنش به اظهارات یکی از مسوولین استانی که بزعم ایشان از صنعت جانبداری میکرد، جلسه را ترک کرد. با محمد حسین کریمیپور به گفتوگو نشستم تا از دریچه نگاه او به این چالش ها نگاه کنیم. کریمیپور در کارنامهی کاری خود ریاست کمیسیون کشاورزی اتاق ایران را دارد و اظهارات او در این زمینه قابل اعتناست.
آقای کریمیپور! شاید یکی از جدیترین سوالات این باشد اینکه مقامات میگویند مثلا 94درصد آب را کشاورزی 4 درصد شرب و 2 درصد را صنعت مصرف میکنند، آیا صرفاً این اطلاعات، پیغام خاصی را به مردم کرمان میدهد یا نه؟
ما بعضی از اعداد را داریم که میتوانیم به آنها فکر کنیم و هر کسی با دانشش و یا با نحوهی برخوردش با مسائل ممکن است از این اعداد استفادههایی را بکند. برای اینکه حساسیتی ایجاد نشود، خارج از فضای کرمان، در فضای ایران میگویم. در مقایسه بین ایران و متوسط جهانی، در دنیا تقریباً 70 درصد آب صرف مصارف کشاورزی است، حدوداً 22 درصد در صنعت و تولید است و 8 درصد آب شرب و آبی که شهرها و روستاها مصرف میکنند. این نسبتها در ایران گفته میشود که حدوداً 93 درصد در کشاورزی است، 6 درصد در شرب و شهر و روستا است و 2 یا 3 درصد در صنعت است. در این جمع بیش از 190 کشور حضور داشتند.
اگر ما به این عددها نگاه کنیم یک رویکرد این هست که بگوییم خوب چقدر از این کشورها، صنعتی بودند؟ چقدر از این کشورها در مناطق با بارش بالا بودند؟ چقدر در مناطق با بارش پایین بودند؟ چقدر از این کشورها قدرت های کشاورزی بودند؟ از این سوالها خیلی میشود پرسید و با این سوالها این پیام را داد که بر متوسط جهان و متوسط ایران، شرایط متفاوتی حاکم است که حتماً این حرف درست است. اما از آنطرف من به محض اینکه این اعداد را برای شما گفتم، شکی در این ندارم که شما و هر شنونده دیگری با خودش گفته که چه شده است که سهم آب ایران اینقدر در صنعت و تولید غیر کشاورزی پایین است؟ به هر حال اعداد یک وزنهایی برای خودشان دارند.
میخواهید بگویید این آمار، پیام منفی میدهند؟
من فکر میکنم در برخورد اول میشود اینطور گفت که ما آب بسیار کمتری از متوسط دنیا در صنعت داریم تولید میکنیم.
این سه عددی را که مقایسه کردیم، همینجا نگه دارید. به یک واقعیت دیگر نگاه کنید. من در سفرهایی که به استانهایی منطقه کویری ایران مثل کرمان، یزد، اراک و... که غالب پوشش سرزمین ایران را تشکیل میدهد، میروم غالباً پروژههای صنعتی و پروژههای شهرسازی را به علت مانع آب متوقف میبینم. یعنی شما پروژههای متعددی را میبینید که 20، 30 یا 40 درصد پیشرفت دارد یا بعضی جاها تمام شده یا بعضی جاها سالها هم استفاده شده، امروز بخشی یا همه مجوز آبش به جز یک رویا نیست. مثال خیلی واضح اش در اصفهان که خاطرمان هست در این سال های اخیر در بحران های آبی، کارخانجات فولاد با سهیمه آب خیلی قدیمی دهه چهل و پنجاه شمسی، روزهای متعددی را تعطیل بودند.
سوال این هست که آیا کرمان فولاد میخواهد؟ آیا استانهای مرکزی پتروشیمی و صنایع متعدد میخواهد؟ و اگر نیاز دارد، چالش سهم آبشان را باید چه کرد؟ این پروژهها ثروت تولید میکنند و فرصتهای اشتغال میدهند، توان اقتصادی منطقه را بالا میبرند و حتماً هر کرمانی، هر یزدی، هر اراکی، اینها را طالب است و به آنها علاقمند است.
میخواهم بگویم شکی نیست که امروز در غالب بخش های اقتصادی در ایران، در کشاورزی، در صنعت، در معدن حتی در شهرسازی آب جز موانع اصلی تعریف و تداوم طرح است، که کرمان هم از این مستثنی نیست. حتی ما میتوانیم بگوییم که کرمان وضعیت جدیتری را دارد. چون اولین استان ایران است که یک ابر پروژه شیرین سازی و انتقال آب دریا را نمیگویم که دارد به این پروژه فکر میکند، بلکه شروع کرده است.
به هر حال الان میبینید آن مجموعه ای که کرمانیها در آن غالبند و متشکل از گل گوهر، صنایع مس و البته چادرملو است، حجم بسیار بزرگ آب، یعنی یک میلیون مترمکعب در روز را تلاش میکند تا شیرین سازی کند از کوهستانهای بسیار صعب العبوری رد کند و به مرکز صنعتی دهد. آبی که محاسبات اولیه نشان میدهد که بسیار هم گران خواهد بود. این نشان میدهد که کمبود آب صنعتی در منطقه کرمان یک موضوع جدی است که قابل صرف نظر نیست.
به نظر من برای اینکه بهتر بدانیم که کجا کار ایستادهایم، اول باید به چند سوال جواب دهیم: یکی اینکه آیا کشاورزی مزیت جدی منطقه ما هست یا نه؟ و اینکه آیا صنایع ما نظیر فولاد در عرصه جهانی قابل رقابت هستند؟
چرا؛ شاید بشود یکی، دو سال دیگر هم کنارش گذاشت. اما اجازه دهید که به همین کمی، نگاه کنیم. من میخواهم مقدمهای برای سوال شما طرح کنم ما دو مطلب داریم؛ یکی اینکه این درخواست جوامع روستایی مبنی بر اینکه ما میخواهیم در روستاهایمان باقی بمانیم، زندگی کنیم و میخواهیم ممر درآمدمان را از دست ندهیم، بلکه طالب این هستیم که بهبودش دهیم. این درخواست، درخواست معقولی است. روستا برای من و شما فقط چند میلیون تن جو یا چند میلیون تن علوفه یا چند میلیون تن گندم نیست، شما به سرزمین پهناور و بیابانی ایران نگاه کنید، به سرزمینی شبیه آن مثل عربستان هم نگاه کنید! چه تفاوتهایی میبینید؟
در همین جنوب شرق؛ اگر شبکه وسیع روستاها -که غالباً مدیون باغات و مزارع هست- وجود نداشت، در اینجا همان شکنندگی را داشتید که در استان الانبار عراق یا در سراسر خاک صعودی میبینید که یک گروه شورشی میتواند از اینطرف کشور وارد شود و تا آنطرف کشور بتازد بدون اینکه هیچ مانعی جلوی راهش باشد.
اما در همین جنوبشرق ایران در کرمان، در سیستان و بلوچستان بیش از سی سال است که کنار نا امن ترین مراکز تروریستی دنیا دارید، زندگی میکنید و غالباً هم احساس ناامنی خاصی نمیکنید. چرا؟ اینها مدیون شبکه روستاها و جمعیتهای ایرانی پراکنده در این دشتها است. یک گروه تروریستی که بخواهد از مرز ایران رد شود به عنوان مثال خودش را به شهر کرمان برساند، باید از کنار صدها روستا رد شود و دهها و صدها راه اصلی و فرعی پر تردد را طی کند، خوب این مسئله شدنی نیست.
من میخواهم بگویم که مفهوم روستا، پراکنش روستایی در ایران، خیلی مفهوم عمیقی است که من یک بعد امنیتی را گفتم. شما همین استان کرمان را، جنوبشرق ایران را بدون روستاها تصور کنید، یک موجودیتی است که از نظر فرهنگی حتماً با موجودیت امروز، یک چیز کاملاً جدا است.
پس این مطلب و این خواسته روستاییان که میخواهند در روستاها بمانند و مهاجرت به شهرها را نه بر خود و خانوادهشان، نه میراثهای فرهنگیمان و نه برای کشورمان مناسب نمی دانند و بقایشان در روستاها متکی بر این است که بتوانند ممر درآمدشان را حفظ کنند، بلکه توسعه دهند، بسیار معقول است.
اما؛ عرض من این است که حتماً اینطور نیست که از تداوم تولید همان محصولاتی حاصل شود که قبلاً تولید میشده، به عنوان مثال در مناطقی از استان کرمان می بینیم که هنوز هم روستاها زراعت میکنند مثلاً بردسیر، اما زمانی که به آبو هوای منطقه نگاه میکنیم و به میزان تولید غلات در هکتار نگاه میکنیم میبینیم که این تولید با خیلی از کشورهای اصلی تولیدکننده غلات، بلکه با بعضی از نواحی مساعدتر داخل کشورمان هم قابل مقایسه نیست.
من یک محاسبهای را دیده بودم که هر کشاورز بردسیری از هر مترمکعب آبی که صرف تولید غلات میکند، کمتر از 150 تومان درآمد حاصل میکند. یعنی اگر آب را حامل درآمد و برای کشاورز به عنوان نهاده کمیاب بدانیم، چون خاک و زمین در استان شما کمیاب نیست، این محاسبه میگوید وقتی آب تبدیل به گندم میشود و کشاورز گندماش را می فروشد، به مراتب کمتر از 150 تومان در هر مترمکعب ارزش افزوده تولید کرده است.
خوب این آب فاصله بسیار کوتاهی از همان جایی را دارد که خط لولهای که قبلاً در موردش صحبت کردیم، قرار است که هشت هزار تومان در مترمکعب آب را به صنایع تحویل دهد. این آب تنها در فاصله چند صد کیلومتری است از رفسنجان که تولید پسته دارد و توانا است و طالب است که آب را مترمکعبی چند هزار تومان بخرد.
من فقط دارم یک سوال خام را روی میز میگذارم، این سوال ابعاد دیگری دارد که حتماً باید به دقت کارشناسی شود ولی از همین یک بعد به آن نگاه کنید. اگر ما به کشاورزان بردسیری اجازه دهیم مالکیت و حقوق مشروعاش را بر منابع آبش حفظ کند ولی این آب را به قیمت مناسب 6، 10 یا 15 برابر ارزش افزوده که قبلاً با هم حساب کردیم، به صنعت بفروشد یا به باغداری بفروشد یا به گلخانه بفروشد، شما فکر می کنید که این یک حرکت در جهت توسعه معیشت و تداوم روستاها در منطقه بردسیر یا یک حرکت ضد توسعه؟
این تلقی در برخی مدیران وجود دارد که اجرای این سیاست باعث می شود که ثروتمندها، ثروتمندتر شوند و آن کشاورز کم اطلاعی که دارد با این وضعیت تولید می کند، در آینده احتمالاً فقیرتر. نظر شما در این خصوص چیست؟
دوران کشاورز کم اطلاع در ایران گذشته. اتفاقاً هفته گذشته سمینار منابع آب زیرزمینی را در اتاق ایران داشتیم، این سمینار به این صورت بود که دانشگاهیان و متخصصین مطالعاتی که روی دشتها داشتند، ارائه میکردند و بعد کشاورزان حاضر با آنها سوال و پرسش میکردند. چیزی که برای همه بسیار جالب توجه بود این بود که این کشاورز حتی کشاورز پنج سال پیش نیست، میخواند، میشنود، مطلع است، سوالهایی را درست میکند و می داند چطور در مورد منافعاش صحبت کند.
پس اگر این پیش فرض شما را قبول کنیم، چرا آن کشاورز در بردسیر مثلاً گل تولید نمیکند اما دارد زراعت می کند؟
بعضی از کارها را یک فرد یا یک بنگاه، نمیتواند انجام دهد. به عنوان مثال ویتنام که امروز به کارخانه لباس دنیا تبدیل شده، فقط روی دوش بنگاههای نساجی یا دوخت و دوز ویتنام نبوده، سیاست هایی بوده، الگوهایی بوده...
شما همین امروز بروید به جیرفت، در جیرفت در کنار تمام مشکلات میبینید که حرکت هوشمندانه ای برای حرکت به طرف تولید گلخانهای شروع شده، این حرکت دهها مشکل دارد: تسهیلات نیست، الگوهای ساخت گلخانهای مناسبی هنوز در منطقه توسعه پیدا نکرده، بازار صادرات و بازار خارجی، و... اگر با هم بشماریم بیش از ده مشکل اساسی دارد.
اما وقتی به صحنه نگاه میکنید، میبینید که بوی خوبی میآید یعنی شروع این فهم که در یکی از مناطقی که اگر طبق جداول انرژی نگاه کنید، کمترین هزینه انرژی را برای تولید محصولات دارد و در جایی قرار گرفته که نه تنها به CIS دسترسی متوسطی دارد، بلکه به کشورهای ثروتمند شیخ نشین دسترسی کوتاهی دارد، شما می توانید یک مرکز تولید سبزیجات، میوه جات و صیفی ایجاد کنید.
اگر شما بروید به تک تک گلخانه دارهای آنجا مراجعه کنید و پرسش کنید، ایجاد این گلخانهها فقط مرهون فهم آن گلخانه دار نبود. مرهون کسانی بوده که مقدمات را فراهم کردند، الگو ساختند و شروع کردند به پایه گذاری این ماجرا. اتفاقاً من فکر می کنم که باید این سوال را بسیار روی میز گذاشت که حتی در مسئله آب، ما چگونه می توانیم حرکت کنیم که یکی از ضروریات امروز کرمان، بلکه تمام مناطق بیابانی ایران است، من امروز محکم این اعتقاد را دارم هر راه حلی برای مسئله آب داده شود که سبب تخلیه روستا یا فقر روستا شود این راهکاری است که برای ایران ضررش بیشتر از منفعتاش است.
برخی معتقدند که یکی از تبعات راهاندازی بازار آزاد آب یا انتقال آب درون حوضه میتواند تخلیه روستاها باشد، شما این نقد را قبول دارید؟
دو موضوع هست که میخواهم این دو را از هم جدا کنم؛ من به این اعتقاد هستم که انتقال آب بین حوضه شبیه جراحی است، امروز دانش پزشکی میگوید که تا آنجایی که می توانید جراحی نکنید. چرا؟ چون درمان مخرب است. شما یک غده را درمیآورید اما به لنفها، بافتها، رگها و شبکه بدن آسیبهای جدی میرسانید که نتایج بد این آسیبها ممکن است خیلی پیچیدهتر از آن باشد که شما امروز میتوانید پیشبینی کنید.
این هم کاملاً یک مساله مهندسی است، چون نمیتوانید همه حوضهها را مثل هم ببینید، بعضی حوضهها بسیار کوچک هستند، بعضی حوضهها مثل حوضه آبریز سفیدرود کاملاً یا بخشی از یازده استان را در خودشان دارند و دچار پیچیدگیهای خیلی خاصی هستند. مثلاً در حوضهی سفیدرود نمیتوانیم حکم کنیم که تمام آب در استانهای غربی کشور اگر مصرف شود فرقی نمیکند تا این آب به گیلان بیاید. نه؛ آنجا اینقدر حوضه بزرگ و مسالهاش پیچیده و محیطهای جغرافیایی داخل حوضه متفاوت است که نمیشود حکم کرد.
عرض من در داخل یک حوضه بود؟
در داخل یک حوضه خصوصاً حوضههایی که تکلیفاش معین است مثل حوضه رفسنجان، که حوضه کوچکی هم نیست، یعنی بالادستاش از بردسیر و قریهالعرب شروع میشود و به طرف رفسنجان میرود، اینها محیطهای مختلفی هستند، بافت های اجتماعی مختلف دارند، منافع مختلف دارند. ولی من فکر می کنم که می شود مسئله بازار آب را در دشتی مثل دشت رفسنجان رسیدگی کرد و در مطالعاتی که تا امروز دیدم، مذاکرات و مباحثی که هست، فکر می کنم که مطالعه بازار آب در یک چنین حوضهای میتواند منافع خیلی بزرگی داشته باشد.
همین اخیرا وزیر سابق کشاورزی استرالیا مهمان دانشگاه شریف بود و در مورد سابقه بازار آب در استرالیا صحبت می کرد. ایشان آدمی است که با جهان سوم هم آشنایی خیلی خوبی دارد و بیش از چهار دهه دارد نسبت به منابع آب در دنیا کار و فکر می کند. ایشان به عنوان یک متخصص صحبتشان این بود که در مناطقی که محدودیت آب و تنازع بر سر آب هست، به جز رفتن به طرف بازار آب راهی نیست و کشورها محکوم به این هستند که به اینطرف بروند. آیا این حکم را می شود در کرمان هم داد یا نه دچار پیچیدگی است و باید بیشتر در موردش کار شود.
مقالاتی در مورد تجربه کشور استرالیا برای انتقال آب درون حوضه منتشر شده، بعضاً اذعان کرده بودند که اجرای این سیاست تبعات زیست محیطی داشته است!
اول اینکه متوجه باشید که غالب مناطق استرالیا به آب های سطحی متکی است، مناطق محدودی از استرالیا هستند که آب زیرزمینی دارند. اما ایشان همین را هم در سخنرانی که داشت مورد بحث قرار داده بود. حرف ایشان این بود که به هر حال آب محدود و تقاضاها نامحدود است.
توصیه ایشان مثل توصیه خیلی از متخصصین در کشورهای دیگر حرکت به طرف بازار آزاد آب بود. اما مفهوم بازار آب یک بازار بی قاعده نیست، وقتی امروز کلمه بازار به کار برده می شود، مثل بازار بورس، قبل از اینکه آزادی نقل و انتقال به ذهن بیاید، قواعد بازی به ذهن می آید.
سوال این هست که در هر کشوری قواعد مناسب بهینه برای شرایط بومی اش چیست که بازار آبی تعریف شود که همه ذینفعان در آن منتفع شوند. پس همه به تداومش کمک کنند. استرالیا، کالیفرنیا و شیلی این راه را انتخاب کردند. امروز هر سه نسبت به راهی که رفتند راضی هستند.
در بحث بازار آزاد آب، به هر حال قیمت یک مساله تعیین کننده هست که احتمالاً شما به من خواهید گفت که عرضه و تقاضا آن را تعیین خواهد کرد. شاید سوال مهم این باشد که آن موقع این بازار، یک بازار رقابت کامل هست؟ و نکته دوم اینکه کشاورزی میتواند آب را فقط به صنعت بفروشد، اما صنعت آب را به قیمت جایگزینی نمیخرد به قیمتی می خرد که خودش تکلیف میکند و کشاورزان اغلب گزینه دیگری را روی میزشان نیست، نگاه شما به این مسئله چیست؟
روح بازار آب این است که کسی نباید در آن دخالت کند. دخالت در قیمتگذاری، یعنی اگر ما یک بازار آبی داشته باشیم که صبح ساعت 5/9 مدیر کل آب منطقه ای برود برایش قیمت بگذارد این اسمش بازار آب نیست، اسم این جمهوری سوسیالیسمی آب است. مفهوم بازار آب این است که اولاً هر کسی به سهم آب مشروعی که دارد مالک است و این مالکیت ها محترم شمرده می شود، ثانیاً مکانیسم های بازار، مکانیسم عرضه و تقاضا است که قیمت را تعیین می کند، ثالثاً کشاورز حتماً انتخاب هایش بیشتر از امروز خواهد بود.
چرا؟
چون امروز یک کشاورزی که در مزرعه اش مقداری سهم آب دارد و در آن منطقه دو یا سه محصول بیشتر نمی تواند بکارد، محکوم است که آن محصولات را بکارد، فردا اختیار دارد که سهم آبش را به کشاورز دیگر، باغدار دیگر، صنعت دیگر حتی شهر و روستای دیگر، بفروشد. اما همچنان مختار است که همان محصولات قدیمی که می کاشت، بکارد. پس بازار آب، اختیار را از دست هیچکدام از کشاورزها نمیگیرد، انتخاب های جدیدی روی میزشان می گذارد که آن ها می توانند به آن انتخابات نگاه کنند.
و در این بازار دولت نقش نظارتی دارد؟
روح مطلب همین جا است که شما دست گذاشتید. نقش نظارتی دولت نخواهد بود، تشکل های کاربران هستند که بر این بازار کنترل دارند، آن را پایش می کنند. روح بازار آب این است که کنترل باید کنترل مردمی باشد و تصمیم گیری ها باید توسط تشکل های آب برانی باشد که خود مردم انتخابشان می کنند.
داریم در مورد اقتصاد نسبتاً ناشفاف ایران صحبت میکنیم و خبرهای ناگواری که پیوسته از وضعیتی که رانت ها ایجاد کرده یا انحراف های اقتصادی که به وجود آمده، میشنویم. در این شرایط فکر می کنید آن سرمایه اجتماعی لازم وجود دارد که نقش تشکل های بخش خصوصی بتواند پر رنگ و خوب اجرا شود؟
من هم این نگرانی را دارم. حرف شما کاملاً درست است؛ یعنی در بازاری که میسوزد، یا یک محلهای که آتش گرفته، بیرون آوردن هر تکه بوریا، هر تکه فرش، هر تابلو، بلکه هر انسان، هر کودک از این کام آتش این خطر را دارد که آتش به گوشهای از او بگیرد و او را هم بسوزاند. من سوال میکنم که امروز ما چه چارهی دیگری داریم؟
اتفاق خوبی که در کنار تمام اتفاقات بدی که در بازار آب افتاده این است که امروز تقریباً دیگر صداهای انکارکننده بحران ضعیف شدند. شما بروید به دور افتاده ترین روستاهای سیستان و بلوچستان، صحبت بکنید میبینید مبانی بحران آبی که یک روستایی بسیار دور افتاده برای شما توصیف می کند مبانی درستی است؛ ده سال پیش اینطوری نبود. در همین منطقه کرمان کمتر از ده سال پیش از زبان یکی از مسوولین محترم شنیدم که دریایی از آب زیر کویر هست و مسئله آب بحرانی است که بعضی از تکنوکراتها دارند میسازند و تبلیغ اش را میکنند تا منافعی را ببرند. امروز به ندرت ممکن است یک مسوول دولتی، بلکه یک کشاورز، بلکه یک فعال صنفی از این حرف ها بزند.
پاسخ دو سوال قبلی باقی ماند. آیا کشاورزی مزیت استان کرمان هست؟ آیا صنایع ما در عرصه جهانی قابل رقابت هستند؟
در مورد بخش اول سوالتان؛ حتماً کشاورزی در آینده اقتصاد کرمان جایی را دارد. من برای این کار دلائلی دارم، کرمان دسترسی خوبی به بازار دارد، در داخل استان جمعیت قابل توجه وجود دارد، استان های همجوارش جمعیتهای خوبی هستند، اگر کمی این حباب را بزرگ کنیم، بازارهای کشورهای خلیج فارس و حتی عراق و افغانستان از شما دور نیستند.
اگر کمی بزرگ تر کنیم به CIS دسترسی دارید و قبل از همه این ها به ایران 75 میلیونی؛ این از نظر بازار. از نظر سنتها و مهارت های کشاورزی، کرمانیها هم در زراعت و هم در باغبانی، یک جمعیت کشاورز حرفه ای هستند. من نمیگویم مدرن هستند اما آب، خاک، نشاء، رشد، بارندگی، سرمازدگی و در کل مفاهیم کشاورزی را می دانند و این یک سرمایه بزرگ انسانی در اینجا است. آفتاب خیلی خوبی که در اینجا هست و مناطق محدودی که خاک مناسبی را دارد.
این به مفهوم این نیست که شما از نظر خاک غنی هستید حتماً استان کرمان در مقیاس جهانی از نظر خاک ضعیف است. اما در مجموع که نگاه می کنید این استان پتانسیل هایی را دارد. ولی یقیناً آینده کرمان مثلاً در زراعت نیست، این را به سادگی می شود حکم کرد. آینده کرمان در باغداری های متعارف نیست، هیچکس نمی تواند تصور کند آینده کرمان مثلاً در سردرختی ها باشد.
اگر این سوال را روی میز بگذارید که آیا پسته آینده ای دارد؟ حتی یک سوال مهم تری را روی میز بگذارید که آیا گلخانه داری و تولید در فضای کنترل شده، آینده ای دارد؟ مطمئناً من پاسخ می دهم، بله.
مثلاً سازگاری که شماها ایجاد کردید بین پسته، باغ و بازار، امروز به شما اجازه می دهد که در بعضی از مناطق آب کمکی تا سه، چهار هزار تومان برای باغ پسته بخرید؛ این توانایی عجیبی است. یعنی شما یک محصولی را که تا صد سال پیش درختچه های تفننی در باغ ارباب ها در حد ده تا پانزده دانه بود، به یک محصول باغی تجاری تبدیل کردید، بازارهایش را گسترده کردید، حتی فرصت دادید به یک رقیبی به نام آمریکا که اندازه خودتان شود و بازار را گرم کند. او هم بازارهایی را باز کند و امروز یک بازار جهانی برای پسته دارید که حتی اگر تولید کل جهان دو برابر شود، باز هم کشش دارد و قیمت اش هم رو به افزایش است.
میراث پسته در کرمان اگر مدبرانه عمل کنیم نخواهد مرد، گرچه ممکن است رو به توسعه نباشد، گرچه ممکن است حتی مجبور شود که خودش را از نظر حجم و پوشش باغات با شرایط جدید سازگار کند. یقیناً کرمان در مساله تولید گلخانهای یکی از مدعیان جدی در کشور خواهد بود گرچه ممکن است لکههای تولید کشاورزی در جغرافیای کرمان جایش عوض شود. یعنی به عنوان مثال در جیرفت توسعه های بیشتری را ببینید در بعضی از مناطق دیگر توسعه های کشاورزی را رو به کاهش ببینید. اما کرمان همچنان می تواند به کشاورزی اش به عنوان یک فعالیت اقتصادی نگاه کند، اگر از تکنیک ها و روش های مدیریتی جدید هوشمندانه استفاده کند.
یکی از دل نگرانیهایی که در خصوص آینده کشاورزی در استان مطرح است بحث اشتغال است. شما این مساله را چطور می بینید؟
در ایران ما پدیده ای به نام بیکاری پنهان داریم. ما روی کاغذ مینویسیم 5/4 میلیون که البته در این عدد هم بین سازمان های مختلف شک هست. در هر حال این عددی است که ایران به فائو داده است. اما اگر شما بنشینید و با اینها صحبت کنید و به این ها یک تقویمی دهید، می بینید که به طور متوسط ای ها بیشتر از صد روز در سال درگیر کار نیستند. ممکن است به طور متوسط یکی 150 روز باشد یکی 80 روز باشد.
اما این ها آدم های توانا و توانمندی هستند. امروز بروید ترکیه، شما در ترکیه میبینید که همان کشاورز، همان باغداری که 90 روز، 100 روز، 80 روز، 120 روز کار کشاورزی دارد، در کنارش صنایع کوچک هست. در کنارش انواع فرصت ها هست که بتواند 100، 120، 150 روز دیگر سال را هم درآمد دوم و سومی داشته باشد. پس به این مفهوم پیش بینی این هست که اگر ما بخواهیم کشاورزهای سرپای ثروتمندی داشته باشیم جمعیت کشاورزان ایران زیاد نمی تواند بشود بلکه شاید منطقی این باشد که حتی کمتر هم بشود.
یعنی اگر ما بتوانیم زمین ها را با تجمیع بزرگ کنیم که قانون علاقمند این هست وکار بسیار سخت و دشواری در ایران هست. باید تکنولوژی را وارد کنیم، پس به تعداد کمتری کشاورز با استاندارد زندگی بالاتر نیاز داریم. اما به این مفهوم این نیست که در جوامع روستایی باب بقیه مراکز تولید درآمد مثل صنایع کوچک روستایی، مثل صنایع مونتاژ، مثل تعریف کارهای فصلی بسته شده است. . این چیزی است که در ایران به آن پرداخته نشده است. ما از چین و خصوصاً همسایه مان ترکیه خیلی می توانیم در این مسئله یاد بگیریم. آن ها به طور معنی داری روزهای مفید کشاورزانشان را بالا بردند پس کشاورز ثروتمند شده پس با سطح و استاندارد زندگی بالاتر در روستایش مانده است.
نگاه متفاوتی بود
مرسی
واقعا حیفه ایشونه که کار رسانه ای رو کنار بگذارن
اما شروع خوبی برای گفتوگوست