مهرداد خرسند در هفته نامه استقامات نوشت:
بهادر کرمانیِ شاعر، صاحب فرزندی هم سلک خودش بود. حسین بهزادی اندوهجردی، متولد بهمن ماه سال ۱۳۱۴ در اندوهجرد کرمان. از آن ارثِ ژنتیکیای که پدر برای او باقی گذاشته بود طوری صحبت میکرد که انگار از یک رشتهی نازکِ گوارایی با بافتِ حریر: «ساز دل مرا با شعر و سرود، او ساز کرد و میراث شاعرانهی من هرچه هست از اوست».
در کتاب تذکره شاعران کرمانی با عنوان "ستارگان کرمان” که خود نگاشته است، ارادتِ خود را نسبت به پدر در سه سطر تعریف کرده است و او را مردی «با شکوه و شاعری توانا» میداند و از او میگوید: «از تاریخ اسلام و دواوین شعر پارسی بهرهها اندوخته بود. خط زیبا و طبع شعر نیز دو موهبت خداداد وی به شمار میآمد».
مادر وی نیز از نوادگان آقا سید یوسف حکیم طبیب و دانشمند مشهور کرمانی است که تالیفاتی هم دارد.
زمانی که در اندوهجرد بود، دوران ابتداییِ زندگی – تحصیلیاش را سپری میکرد و زمانی به کرمان آمد که یک نوجوان شده بود و باید دوره متوسطه را میگذراند. بعد از آن، حسین بهزادی اندوهجردی خودش را چند سال بعد در مدرک لیسانسی که در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه ادبیات مشهد گرفته بود، دید. در همین دورهی لیسانس رسالهای داشت در باب تحقیق در کشفالاسرار وعدهالابرار، و در دورهی فوقلیسانس خود، در ترجمه و تحقیق در رسالهی «اعجازالقران» اثر عبدالجبار معتزلی رساله داشت. دوران دکتریاش را در کنار دکتر ذبیحالله صفا گذرانده بود. با راهنمایی آن استاد رسالهی دکتریاش که تحقیق در «طنزهای آمیخته به انتقادات اجتماعی در شعر فارسی» بود را نوشت. او همچنین در حوزههای دیگری که صد و هشتاد درجه با ادب و ادبیات تفاوت دارد مدرک دیپلم دارد. دیپلم امور اداری و مدیریت و دیپلم در اصول حسابداری دوبل.
حسین بهزادی اندوهجردی علاوه بر چهرهی دانشگاهی، چهرهی مطبوعاتیِ قابل اعتنایی هم دارد. علاوه بر اینکه که با بیشتر مطبوعات کشور همکاری داشته، مجلهی «فرهنگ کرمان» نیز در سال ۱۳۴۵ به مدیریت او بود که منتشر شد.
اما او از دورانِ تدریس خود در محیط دانشگاههای متفاوتی چون دانشگاه پدافند، دانشکده افسری، دانشکده بازرگانی، دانشکده ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج، با رویی خوش و خاطری گرم صحبت میکند. و انگار که سال ۱۳۴۸ برای او سال نیکی بوده است چون به دانشگاه تهران منتقل شده بود و در سمت استادیاری در دانشکده ادبیات مشغول به تدریس بود و در سال ۱۳۵۴ به قول خودش:«به مقام دانشیاری نایل شد». او میگوید:«در دانشگاه تهران علاوه بر سمت استادی مسوولیتهایی نیز داشتهام که بیش از همه به ریاست انتشارات و مدیریت مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مینازم، زیر توانستم یادنامهی استادم بدیعالزمان فروزانفر را در این مسوولیت تالیف کنم».
اما در بحبوحهی انقلاب، در بهار سال ۱۳۵۷ بود که بر اثر یک اتفاق، در زندگی حرفهای و خصوصیاش، آن طور که خود میگوید: «از اقبال به لابقا» رسید و قضا کار خود بکرد». قضیه از این قرار بوده که در همان سال مذکور، ریاست وقت دانشگاه تهران که به رسم هرسال، به یکی از اساتید حکمی را میداده که از طرف همه استادان در مراسم سنتی آغاز سال تحصیلی، به اشخاص اول مملکت در آن زمان خیرمقدم بگوید، در آن سال قرعه به نام حسین بهزادی اندوهجردی افتاده بوده و بر اثرِ همین اتفاق، پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب در ردیفِ کسانی قرار گرفت که حقوقش قطع شد. او خود در مورد این اتفاق اینگونه نوشته است: «قطع حقوق معلمی من از اسفندماه ۱۳۵۷ بزرگترین فاجعه در زندگی خصوصی من بود، تازه فهمیدم، بیهوده نگفتهاند: قطعالمرسوم اشدّ من قطع الحقلوم و شاید این بزرگترین صلهای باشد که در تاریخ ادبیات ایران یک نفر «مدّاح دربار!» گرفته باشد!… البته بعدها به من اجازه تدریس در دانشگاهها داده شد، اما اجازه دریافت حقوق مستمر خیر، که علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن»!
زندهیاد دکتر بهزادی اندوهجردی بعد از افتتاح دانشگاه آزاد اسلامی، چند سالی را در این دانشگاه به تدریس و تربیت دانشجویان پرداخت و در آن سالها بعضا در محافل ادبی کرمان حاضر و به شعرخوانی میپرداخت.
گفتنی است استاد حسین بهزادی اندوهجردی؛ ادیب و شاعر صاحب نام مولف تذکره شعرای کرمان، سرایندهی حماسه بابک، استاد و رییس گروه فارسی دانشگاه آزاد اسلامی(واحد مرکز تهران) روز شنبه گذشته به سرای باقی شتافت. در ادامه با خواندن چند سطر از یکی از شعرهای او در وصف کرمان با عنوان کرمان دل عالم است، یادش را گرامی میداریم.
کرمان دل عالم است
ای دل عالم نشان آستانت
تا قیامت زنده نامت زین نشانت
بیگمان عرشی به فرش اندر که باشد
نور حق ملحق به عرشی آشیانت
ور نه کی کروبیان تسبیح گویان
جلوه کردندی بر اوج آسمانت
طور سینایی مگر؟! انی اناالله
با ظهور نور خیزد از زبانت
یا چهارم آسمانی؟! زان که عیسی
صبح و شب انجیل خواند بر کرانت
یا حرایی؟! کآیهی … اقراء باسم
بامدادان جوشد از ژرفای جانت
آذر برزینی و آیات گاهان
زی اهورا شعله گیرد از دهانت
جنتالماوایی و دارالقراری
شاهد دل شهرت دارالامانت
پلکان عرش جوپار رفیعت
جلوه بخش فرش شهداد جنانت