محمدعلی شهابی:
سرانجام سفر یک هفته ای به شمال اغاز شد. در خروجی شهر کرمان با تابلوی ایست پلیس متوقف و به دلیل نداشتن کمربند ایمنی جریمه شدم هر چه اصرار کردم قبول نکردند. گفتم من خبرنگارم ! اما فرجی حاصل نشد و بعد از یک کش و قوس سرانجام قبض را گرفتم و حرکت کردم....
بعد از طی مسیر وارد یزد شدیم متاسفانه همسرم به دلیل دل درد شدید بی طاقتی می کرد و ناچارا به یک بیمارستان مراجعه کردیم .اورژانس شلوغ بود و برای سرعت بخشیدن به درمان همسرم به پرستار مراجعه کردم و گفتم من خبرنگارم !اگر امکان دارد همسرم زودتر ویزیت شود.پرستار هم گفت من حرفی ندارم اما باید سایر بیمارانی که در نوبت اند اجازه دهند.البته بیماران هم قبول نکردند و ما در انتهای صف نشستیم.
شب برای استراحت راهی یک مهمانسرا شدیم و وقتی کارت شناسایی خواستند کارت خبرنگاری را نشان دادم و گفتم من خبرنگارم !!
روز بعد در مسیر اصفهان ماشین خراب شد و بعد از تماس با امداد خودرو گفتم من خبرنگارم !! و سرانجام با یدک کش راهی نمایندگی ایران خودرو شدیم بعد از بررسی ماشین اعلام کردند که تا فردا باید منتظر بمانید گفتم من خبرنگارم !!اگر میشه زودتر تحویل بدین.روز بعد ماشین را گرفتیم و راهی تهران شدیم .
در این قسمت از مسیر یک تصادف شدید اتفاق افتاده بود، برای اطلاع از جزییات تصادف توقف کردم، جمعیت را کنار زذم و گفتم من خبرنگارم !! پلیس از بلندگو اعلام کرد که ماشین شماره فلان لطفا سد معبر نکنید بلافاصله برگشتم و گفتم من خبرنگارم و مجددا حرکت کردیم.
پس از طی مسیر وارد پایتخت شدیم .در پایتخت کسی متوجه نشد که من خبرنگارم !!چون سریع عبور کردیم. سرانجام به مقصد و اقامتگاه در بابلسر رسیدیم. پس از رفع خستگی به همراه بچه ها راهی ساحل شدیم تا بچه ها کنار دریا لذت ببرند بیشتر جاها با تابلوی "شنا کردن ممنوع" مواجه بودیم اما من به ماموران گفتم من خبرنگارم و باز هم ممانعت کردند.
همسرم به شدت ناراحت شد و گفت چرا این همه به خبرنگاران بی توجهی می شود. بخاطر نبستن کمربند جریمه مان کردند تو بیمارستان زودتر ویزیت نشدیم، ایران خودرو ماشینمان روز بعد تحویل داد. حتی برای شنا هم قبولش ندارن و باید شنا بلد باشی. پس این کارت خبرنگاری به چه درد می خورد ؟
پسرم هم گفت برو بابا به جای خبرنگاری شنا یادبگیر. اینجوری تو ساحل با هم شنا می کنیم خیلی قشنگه....