مسلم متین در وبلاگش نوشت:
- تجلیل و بزرگداشت پدیدهها و یا بزرگان تاریخی اگر با خروجی و تاثیرات فرهنگی، اجتماعی روبه جلو همراه نباشد چه ارزشی دارند؟ صرف توجه به نمادها یا اشخاص چه تاثیری میتواند بر آینده بگذارد اگر نتوانیم برداشت مشترک تفاهمی و مدرنی از آنها داشته باشیم. این شیوه برخورد کمکی به ما در فهم از تاریخ و چرایی پدیدههای آن برای حرکت رو به آینده و ساخت جامعهای متعادل و مترقی نمیکند. بهتراست واقعیات را قبول کنیم.
هفته گذشته اتفاقی عجیب و نادر در مقبره کورش واقع در 130 کیلومتری شهر شیراز رخ داد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.28 اکتبر(7 آبان) بنا به آنچه نه درتقویم رسمی، بلکه در افکارعمومی ایرانیان، روز کورش پادشاه بزرگ هخامنشی ثبت شده است.
پادشاهی که سیر تطور فکری، اندیشه سیاسی،عدالت اجتماعی و مرام حکومتی او همچنان مثال زدنی است. بارزترین این نماد این امپراطور "منشور حقوق انسانی و آزادی بشر" موسوم به "لوح کورش" است که در گالری شماره 52 موزه ملی بریتانیا حفظ و نگهداری میشود. مردم ایران، بریتانیا را برای بردن این لوح از کشورشان هیچگاه نبخشیدند. اهمیت تاریخی و انسانی شخصیت کوروش البته تنها در نگاهی تاریخی و اسطورهای به این مرد بزرگ خلاصه نمیشود. در میان آموزههای ادیان آسمانی و ابراهیمی کورش جایگاهی خاص خود را دارد که فعلا موضوع بحث ما نیست.
متقابلا با توجه به وقایع روز جمعه پاسارگاد، مهمترین سوالی که در ذهن بسیاری مطرح شده و لازم است چرایی آن به فصل مشترک گفتمانی و تحقیقاتی دانشمندان علوم اجتماعی، جامعه شناسی، تاریخی، مذهبی تبدیل شود این است که "چه اتفاقی رخ داده یا در حال رخ دادن است که بازتاب بیرونی آن تصویری متفاوت از جامعه ایرانی در برابر ما قرار داده که با فکتهای شناخته شده تاریخی مردم ایران یعنی مدارا، همزیستی، تساهل و تسامح و ضد نژادپرستی تفاوت آشکار دارد؟
در وقایع روز جمعه و موارد مشابه، آنچه بیشتر توجه من و بسیاری محققان را به سوی خود جلب کرد نه صرفا مسئله تجمع عدهای برای یک مراسم، بلکه سر دادن شعارهایی بود که اتفاقا در تعارض آشکار با روح ایرانی و نیز آراء و اندیشه های شخصی بود که برای تجلیل از او اجتماع کرده بودند. وقایعی مانند تجمع روز جمعه که با سر دادن شعارهای شوونیستی و نژادپرستانه و نامتعارف همراه بود در تضاد آشکار با شرایط زیست تاریخی و آرام قومیتی هایی بود که وجه مشترک همه آنها رندگی در جامعهای با فرهنگ مشترک صرف نظر ازتفاوتهاست.
عرب، کرد، لر، بلوچ، آذری، ترکمن، مازنی، گیلکی و... بسیاری دیگر از اقوام ایرانی بدون هیچگونه رویکرد نژادپرستانه همواره کنار یکدیگر زیسته اند. تجلیل و بزرگداشت از اتفاقات، پدیدهها و یا بزرگان تاریخی البته اگر با خروجی و تاثیرات فرهنگی، اجتماعی، تدبری و تجربی رو به جلویی همراه نباشد چه ارزشی دارند؟
صرف توجه به نمادها یا اشخاص چه تاثیری میتواند برآینده بگذارد اگر نتوانیم برداشت مشترک تفاهمی، رو به جلو ومدرن از آنها داشته باشیم. این شیوه برخورد و گزینشی و تبعیضآمیز با تاریخ کمکی به ما در فهم از چرایی پدیدهها، اتفاقات و عبرت گرفتن از آنها برای حرکت رو به جلو و ساخت جامعهای متعادل و مترقی نمیکند. بدیهی ست اگرشرایط مدیریت نشود چون توپ بولینگ می تواند یک جامعه متکثر را مورد هدف قرار می دهد.
از سوی دیگر چرایی گرایش و کنش درونی یک جامعه تاریخ محور، در ایجاد شرایطی که آن را در موضعی انتقادی قرار می دهد، به شرایط گوناگونی ارتباط پیدا می کند که یک سر آن از مسئولان و مدیران کشور شروع و سر دیگر آن تا عمیق ترین لایه های جامعه مرتبط امتداد می یابد. آنگاه که یک جامعه یا حداقل بخشی از آن در فقدان یک فصل مشترک گفتمانی درونی، خود را در برابر تابویی می بینید که موافقت یا مخالفت با آن بالقوه می تواند به نمادی از واکنش اجتماعی یا اعتراضی او تبدیل شود.
به هر حال جامعه شناسی مدرن با توجه به تجربه تاریخی ملت ها به ما یاد داده ملت ها در برابر ذهنیت های ایجاد شده، راه و قضاوت خود را درپیش می گیرند که ممکن است الزاما برای آنها راه و قضاوتی مطلوب نباشد. اما به عنوان یک موضوع در دسترس برای ایجاد کنش یا بیان سخنی، به آن متوسل می شوند.راه دوری نرویم؛ چرا مثلا درایتالیا و یونان که به لحاظ تاریخی با آنها فصول مشترکی داریم، با مسئله مشابهی روبرو نیستیم.(اینها 2 نمونه مثالی ست )؟ پاسخ مشکل نخواهد بود اگر قبول کنیم:
1- تاریخ برای جوامع مورد بحث ما فصلی گذشته و عبرت آموز است که پای آن به زندگی جاری باز نمی شود.
2-تفاوت فصول تاریخی به تعارضات اجتماعی و حیثیتی مبدل نمی شوند.
3- موضوعات تاریخ به جریانی گفتمانی و کشاکشی میان حاکمیت و ملت تبدیل نشده اند تا برشی از آن به نفع یا به ضرر طرف مقابل مورد بهره برداری قرار گیرند.
4- جریان آزاد اطلاعات که قرائت و مستندات تاریخی بخش از آن تلقی می شود در مسیر طبیعی خود قرار دارد.5- بخشی از تاریخ علیه بخش دیگری به خدمت گرفته نمیشود.
آیا براستی ما اینچنین هستیم؟
فکر میکنم مسائل پیش آمده کاملا معضلاتی صرفا اجتماعی و فرهنگی هستند که آموزش و روشنگری تاریخی و هدایت و مقابله فرهنگی متوازن با آن، در بستری کاملا طبیعی و مردمی و نه از پیش داوری شده، باید به عهده محققان و دانشمندان علوم اجتماعی و تاریخی که گروههای مرجع ملی هستند واگذار و نهایتا اجازه داد شود جامعه کارکرد طبیعی درونی خود را داشته باشد. تبدیل کردن آن به پروژهای امنیتی، مشکل را نه تنها حل نمیکند که عمیقتر خواهد کرد.