محسن امینی دهیادگاری در پاسارگاد نوشت:
قرار است یکی از خانههای قدیمی شهر به یکی از شرکتهای صنعتی و معدنی حاضر در سیرجان واگذار شود. خانهای زیبا و البته در حال تخریب! در یکی از محلههای قدیمی شهر که صورت نازیبایی از پاتوق را به نمایش گذاشته است.
آن چه در این معامله اهمیت دارد نوستالژی تاریخی و فرهنگی مترتب به استفاده از آن است. مادام که این بناها به حال خود رها شده و حتی خطر تخریب تهدیدشان میکند دچار یک جور آسودگی فریبنده و سکوت مسئولانه میشویم و فراموشمان میشود که برساختن فرهنگ و تاریخ فرهنگی از همین نقاط کوچک و بههمپیوسته شکل میگیرد. گویی آسودهخاطریم که هنوز «سلیقه ندار همه چیز دارا»یی به ذهنش خطور نکرده تا با طرحی به نابودی این فضاها منجر شود.
وسواس داریم که حکایت «خرمن کاه و پاسبانی دیوانه» را تکرار نکنیم. خوشبینانه خود را دلداری میدهیم که زمانی میرسد که با رعایت استانداردهای مرمت، بازسازی شایستهای از آنها صورت بگیرد. حال که قرار است مالکیت بنا به شخصیتی حقوقی انتقال یابد میتوان به آینده این بنا به مثابه نقطهای روشن در کالبد تاریخی شهر، خوشبین و از انجام این معامله خشنود بود.
نخست: توسعه، کدام توسعه؟
سالهاست که به فراخور برنامههای توسعه، در شهر ما اتفاقاتی در حال گسترش است که به خاطر ناهماهنگی و ناهمگونی چه بسا آسیبهای جبرانناپذیری را بر تن زخمی این منطقه کویری وارد آورده است. با یک تحلیل ساده و پیشپاافتاده طرفداران صنعتیشدن، اقلیمهای تشنه و در معرض کمآبی را، از صنایعی که مصرف آب آنها تعادل زیست بوم را بر هم میزند، مورد استثنا قرارداده و چارهای پیشگیرانه برای آن طراحی میکنند.
امروزه صرف صنعتی شدن، مقبول نیست و اجرای طرحهای توسعه به سمت شبکهای از ایدهها و تحلیلها با نام «طرح جامع» سوق داده شده که در قالب آن تیم مطالعاتی باید در همه بخشها، نگرشی پویا و زنده داشته باشد تا موجبات ارتقای چندوجهی اقلیم مورد نظر را به بار آورد.
اطمینان از آینده و اعتماد به نتایج طرحهای توسعهیی اعضای جامعه را با راهبرد توسعه همراه میکند و این میسر نیست مگر با مشارکت آحاد مردم در قامت «سرمایه اجتماعی».
دوم: توسعه، فرهنگ همزاد عدالت
فرهنگ نیروی پویا و پیوسته در جریانی است که در مسیر خود از هر مانعی عبور میکند. اگر قصد هدایت این نیروی فزاینده را داریم چه بهتر که آن را در مسیر درست و با شیب واقعی هدایت کنیم تا موجب طراوت و خرمی بهتر و بیشتری شود. بسیاری از خردهفرهنگها در یک سیر تاریخی طولانی به شناسنامه و هویت مردم تبدیل شدهاند. با حذف این قبیل خردهفرهنگها زمینهای برای برهمزدن توازن در بخشی از جامعه یا ساختار فرهنگی آن فراهم میشود که در نهایت به زیان همه تمام میشود.
مادام که چرخ اقتصاد خانواری در گوشهای بیهیچ منت و چشمداشتی، با تکیه بر توانایی خود و برگرفته از طبیعت در فرایندی دوسویه و برای سالیان دراز در چرخش و مثمرثمر است، شرط انصاف و عقل سلیم نیست که صرفا برای صنعتی شدن (بخوانید ماشینی شدن) این نظام تثبیتشده و سودمند را مورد تهاجم و تخریب قرار دهیم.
قراین غمبار این ادعا، شباهت بلاهتبار سبک یکسان زندگی در شمال، جنوب، شرق، غرب، مرکز، روستا، شهر و عشایر است و عجبا که این همه به نام عدالت اجتماعی و رفاه، تبلیغ و تمجید میشود.
عدالت این است که روستایی دسترسی آسانی به دامپزشک و مشاوره کشت علمی، آموزش مدیریت منابع آب و... داشته باشد. آوردن تلویزیون به چادر عشایری در راستای کدام برنامهریزی عدالتمحور و بر مبنای کدام زیرساخت است؟ چند شبکه مختص سبک زندگی روستا و عشایر و نیازهای آنان فعالیت میکنند؟ در شبکههای موجود چه تصویر افتخارآمیزی از آنها نشان داده میشود؟ کدام مجری تلویزیون به لهجه و گویش منطقه خود برنامه اجرا میکند؟
سالهاست که آب لولهکشی، سیمکشی برق و دفتر مخابراتی ترجیعبند عدالت اجتماعی و سوغات شهر به روستا برای یکسانسازی (بخوانید تخریب) فرهنگ و سبک زندگی شده است. این که تفاوتی در نوع پوشش، خوراک، ابزار کار و زندگی، ساخت مسکن، نوع تفریح و بازی و حتی گویش مردمان مناطق گوناگون کشورمان نباشد یک گودال تاریک خواهد بود.
سرزمینی که همیشه به خاطر تفاوتهای اقلیمی و گونهگونی مردمانش مورد ستایش بوده است، به خوبی از پس اداره خانواده و منطقه و اقلیم خود برآمده است و به فراخور نیازهای خود موجبات بنیانگذاری صنایع تبدیلی با احترام به طبیعت و قوانین مشترک اقلیمی، ذهنی و آیینی خود شده است. وجود صنایع دستی گوناگون در اقصا نقاط کشور بهترین دلیل برای پاسبانی و گسترش آن است.
سوم: خانه قدیمی، خرابِ آباد
امیدوارم خبر انتقال مالکیت یکی از خانههای قدیمی شهر راست باشد و نتیجه این معامله هرچه زودتر به سرانجام خیر برسد. از آن مهمتر امیدوارم که مالک جدید از یاد نبرد که در حافظه تاریخی و فرهنگی شهر، خانههایی از این نمونه میتوانند نقش موثر و مهمی در ترسیم کالبد فرهنگی شهر داشته باشند. هنوز مشخص نیست که خریدار به چه دلایل و با چه برنامهای در صدد تملک این خانه با ارزش برآمده است.
امیدوارم از تبدیل آن به کافه و مهمانسرا و رستوران سنتی بپرهیزد و برنامهای فراتر از این طرحهای بیخاصیت و کماهمیت داشته باشد. میطلبد کارگروهی از متخصصان دلبسته و دغدغهمندان غیروابسته تشکیل شود و از ایدهها و نظراتشان یک برنامه عملیاتی و موثراستخراج گردد.
به نظرم یکی از بهترین برنامههایی که میشود قبل از مرمت و بازسازی این خانه در نظر داشت، مرکزی دایمی برای حمایت و احیای دستبافتههای کرمان با محوریت گلیم شیرکی پیچ سیرجان است.
حال که در سال گذشته با تلاش هنرمندان گلیمباف شهر و پیگیری مسئولان گلیم شیرکی پیچ به ثبت جهانی رسید اگر خریدار بتواند به عنوان حامی یک برند ملی و بینالمللی در پیشبرد اهداف مبتنی بر راهبرد جهانی گلیم شیرکی پیچ ایفای نقش کند بیتردید با چشمانداز آن شرکت نیز همخوانی خواهد داشت.