این پرسش برای خیلیها مطرح است که چرا دولتی که با شعار مبارزه با فساد و اجرای عدالت آمد، وقتی که رفت، چنان رکوردهایی از فساد و بیعدالتی از خود برجای گذاشت که بعید است هیچگاه هیچ دولتی در ایران اگر هم بخواهد، بتواند این رکوردها را بشکند؟ به جمله اخیر توجه کنید؛ هیچ دولتی اگر هم بخواهد نمیتواند به این رکوردها دست یابد. به عبارت دیگر فساد در دولت گذشته نیز محصول خواست آنان نبود، چه بسا بسیاری از آنان صادقانه در پی این بودند که با فساد مبارزه کنند و در بیشتر زمانها، خواب رفع فساد و رفع بیعدالتی را میدیدند که به دستان توانمند آنان محقق شده است، هرچند برخی از آنان از ابتدا نیز در این زمینه پرونده خوبی نداشتند، همچنان که معاون اول آن دولت به دلیل اتهامی مربوط به سالهای پیش از معاون اولی خود محکوم و زندانی شد، ولی این دلیل نمیشود که بگوییم همه از ابتدا دنبال این وضع بودند.
به گزارش جماران، شاید اگر آگاهانه این کارها را کرده باشند، این نقطه مثبت آنان باشد که حداقل درباره آنچه کردهاند، (خوب یا بد آن بحث دیگری است)، آگاهی کامل داشتهاند. ولی به نظر میرسد این پدیده و به قول برخی حیفومیل که همان اتلاف و فساد است، بیش از آنکه آگاهانه باشد ناشی از ناآگاهی بوده، البته در همین جا باید متذکر شد که عدم آگاهی موجب کاهش مسوولیت آنان نمیشود، زیرا وقتی کسانی سکاندار اداره دولت میشوند، فرض پذیرش آن، آگاهی است و ناآگاهی موجب مسوولیت مضاعف میشود. اگر آگاهانه این وضع را ایجاد نکردند، پس علت آن چه بود؟
علت اصلی مخالفت مطلق با گذشته و کوشش برای زیروزبر کردن ساختارهای اداری و اجتماعی و حذف عدهای و جایگزین کردن عدهای دیگر در قالب طبقهای جدید بود. آنان بسیار سادهلوحانه و ارادهگرایانه گمان میکردند که ساختارها و وضعیت گذشته را میتوانند تغییر دهند، زیرا وضعیت گذشته را محصول اراده افراد پیش از خود میدانستند از این رو گمان کردند که اگر افراد پیشین توانستند آن گروهها و ساختارها را شکل دهند، چرا ما نتوانیم چنین کنیم. این بزرگترین خطای آنان بود و به همین دلیل کوشیدند که در درجه اول نظام اداری و مدیریتی کشور را زیرورو کنند و به اصطلاح ویران کردند در مرحله بعد و شاید همزمان، قواعد و مقررات را نادیده گرفتند و اراده افراد را جایگزین آن کردند. و بالاخره برای تکمیل این حلقه سعی کردند افرادی را به کار گمارند که مجری بلااراده این ایده باشند و پول و ثروت را نیز به سوی افراد جدیدی سرازیر کردند تا طبقه خاص خود را شکل دهند، به همین دلیل است که در دوره آنان تعداد قابل توجهی از نوکیسهها ظاهر شدند که یکی از آنها بابک زنجانی است.
مشکل اینجا بود که روسای جمهور پیشین بیش از اینکه آفریننده اصلی آن ساختارهای اداری و طبقاتی باشند، نقش تقویتکننده یا تضعیفکننده آنها را بازی میکردند و هیچ کدام خالق آنها نبودند. این ساختارها در طول زمان شکل میگیرند و تاحدی انعطافناپذیر هستند. بنابراین وقتی که آن ساختارها تخریب شدند و از میان رفتند، هیچ قدرتی نمیتواند ساختار جدیدی را به سرعت جایگزین آن کند، در نتیجه هرجومرج و اتلاف و فساد جایگزین آن میشود، حتی اگر با هدف عدالت و نفی فساد آن ساختارها تخریب شده باشد.
اگر بخواهیم مثالی بزنیم، این کار دولت پیش را میتوان مثل زلزلهای دانست که نه تنها خانهها را تخریب کرده، بلکه زیرساختهای خدمات شهری و نیز نیروهای نظارتی را هم از میان برده است. در چنین فضایی هرجومرج حاکم میشود، حتی آن اخلاق اولیه که پیش از زلزله وجود داشت در میان مردم دیده نمیشود، زیرا مبارزه برای بقا شکل میگیرد به همین دلیل است که وضعیت اخلاقی نیز در دوره ٨ ساله مذکور افت کرد، هرچند ریس دولت خود را منادی اخلاق میدانست و سادهزیستی و... را تبلیغ میکرد. اشتباه فاحش آن دولت این بود که گمان میکردند؛ ویرانگری با ساختن برابر است و اگر چیزی ویران شود، به سرعت جای خالی آن پر میشود، در حالی که چنین نیست.
از همه بدتر طبقه اقتصادی جدیدی بود که از آن دولت سربرآورد؛ طبقهای که هیچ ریشهای در تولید نداشت و صرفا از طریق توزیع رانت شکل گرفته بود. این طبقه به صورت شهودی میداند که ریشه در خاک این سرزمین ندارد. بنابراین همیشه در حال آمادهباش بودند تا فرار را بر قرار ترجیح دهد. نتیجه این اقدامات نابخردانه همین شد که در طول این دوره به نسبت قابل توجه، نه یک نفر کارآفرین برجسته به جمع کارآفرینان کشور اضافه شد و نه فساد یک قدم به عقب رفت و نه بر بهرهوری نیروی کار و سرمایه افزوده شد و نه یک طبقه یا گروه متعهد در عرصه تولید در کشور شکل گرفت. فقط روسیاهی آن مانده است برای کسانی که هنوز هم از فرط ناآگاهی و لجاجت نمیخواهند حقیقت را بپذیرند.