بهزادنبوی، رئیس جبهه اصلاحات ایران در جلسه هماندیشی روسای استانی حزب «توسعه ملی ایران اسلامی» سخنانی مطرح کرد.
به گزارش گفتارنو خلاصه سخنان نبوی به نقل از «عصرما» در پی می آید:
** اولین نکته در تحلیل وضع موجود، به انتخابات در ایران بازمیگردد. در این زمینه با انتخابات ریاست جمهوری 1400 شروع میکنم. این انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی ایران بیسابقه بوده است. هم ازنظر رد صلاحیتها و هم ازنظر تلاش برای جلوگیری از مشارکت حداکثری مردم، مشابه تلاش همیشگی براندازان و مخالفان نظام.
** برای درک بهتر این مواضع بیسابقه، باید یادآوری کنم که موضع رهبری در هر انتخاباتی، تأکید بر مشارکت حداکثری بوده است. ایشان حتی بعد از انتخابات دوم خرداد 76، نسبت به حضور میلیونی مردم در انتخابات شکرگزاری کردند و این موضع را تا انتخابات 1400 حفظ کردند.
** علیرغم وجود چنین سابقهای، مواضع مسئولان نظام طی انتخابات 1400 قابلتأمل است. نایبرئیس مجلس مشارکت حداکثری را حتی مضر برای کشور و جامعه میداند؟!! یا سخنگوی شورای نگهبان میگوید: «مشروعیت انتخابات به تعداد شرکتکنندگان نیست»؟!! و بالاخره صداوسیمای جمهوری اسلامی برای اولین بار نتایج نظرسنجیهایی را اعلام میکند، که در آن، پیشبینی تعداد شرکتکنندگان حتی کمتر از واقعیت مشارکت است؟!!
**به عبارتی در آستانه انتخابات نوعی تشویق غیرمستقیم مردم به عدم مشارکت را شاهد بودیم، آنهم نسبت به مردمی که خود بنای شرکت در انتخابات را نداشتند!!
** بازهم متأسفانه یکی از مشکلات بخشی از اصلاحطلبان این است که بسیاری مواقع «بلند فکر میکنند». افکاری درباره جامعه و قدرت دارند و با بلند فکر کردن مردم را تشویق و ترغیب به پذیرش آنها میکنند.
** اگرچه حضور ما و دوستان هم تأثیری درنتیجه انتخابات نداشت، اما بههرحال، در حد توان، حرکت مثبتی بود.
** رد صلاحیتها نیز در این دوره بیسابقه بود. اعضای مجمع عمومی جبهه اصلاحات، 9 کاندیدا معرفی کردند، که درنهایت و پس از تائید صلاحیتها، جبهه، یکی از آنها را بهعنوان نامزد نهایی خود معرفی کنند.
** از بین این نه نفر حتی 1 نفر هم توسط شورای نگهبان تائید نشد؟! حتی افرادی که زمینه رأی آوری هم نداشتند، رد صلاحیت شدند. ما دو نفر را پیش از شروع کار تصور میکردیم تائید صلاحیت شوند؛ یکی آقای ظریف بود که با برنامهای که پیش از انتخابات راه انداختند، حتی حاضر نشد ثبتنام کند و دیگری آقای جهانگیری بود که او را هم تائید صلاحیت نکردند.
** البته من بر این باورم که نهتنها آقای جهانگیری حتی اگر در این انتخابات آقای تاجزاده هم تائید صلاحیت میشد، با توجه به کاهش عجیب مشارکت امکان پیروزی بسیار ضعیف بود.
** آغاز این روند ناامید سازی و ایجاد یأس در مردم، پس از حماسه دوم خرداد بود. درست است که آقای خاتمی را غافلگیرانه پذیرفتند اما درباره این غافلگیری باید بر این نکته تأکید کرد که آن انتخابات برای ما هم غافلگیرکننده بود .
** تصور دستاندرکاران این بود که برادرمان آقای ناطق نوری پیروز انتخابات است.
** نتیجه آن انتخابات شوک بزرگی به دستاندرکاران وارد کرد، از همان زمان سیاستهای جدیدی طراحی شد که اولین مرحله آن در انتخابات 1384 بود.
** آنها بر این باور بودند که طی دو دوره نمیشود با آقای خاتمی رقابت جدی داشت. پس از آن انتخاباتی شروع کردند که آقای خاتمی نمیتوانست بهطور قانونی کاندیدا شود. تصور دستاندرکاران، موفقیت با یک کاندیدای پوپولیست بود؛ بنابراین آقای احمدینژاد وارد انتخابات شد در این میان اشتباهات ما هم با ورود با 4 کاندیدا یعنی آقایان معین، مهرعلیزاده، کروبی و هاشمی به آنها کمک کرد.
** آقای هاشمی در دور اول بالاترین رأی را داشت، اما به دلیل تعدد نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو، رأی هاشمی در مرحله اول برای پیروزی کفایت نکرد و انتخابات به دور دوم کشید. در دور دوم، به دلیل شعارهای پوپولیستی آقای احمدینژاد و اینکه او خود را نماد عدالتخواهی و مرحوم هاشمی را نماد اشرافی گری معرفی میکرد و همه بدیهای نظام را به او نسبت میداد؛ به شکست مرحوم هاشمی منجر شد.
** در سال 88 اصلاحطلبان به فکر تغییر افتاده بودند. با آقای خاتمی صحبتهای زیادی شده بود و بالاخره او اعلام آمادگی غیررسمی برای نامزدی کرد و حتی دو سفر تقریباً انتخاباتی هم به دو استان داشت. ضمناً پیشتر در سال 84 بارها مصرانه از آقای مهندس موسوی خواسته شد که کاندیدا شود و ایشان اعلام عدم آمادگی میکرد و حتی در آستانه انتخابات به مسافرت رفت تا از ادامه درخواستها جلوگیری شود، اما در سال 88 برخلاف انتظار همه ما و غافلگیرانه ایشان رسماً اعلام آمادگی برای ورود به انتخابات کرد و آقای خاتمی بهدرستی همینکه این خبر را شنید، عملاً به نفع ایشان انصراف داد و همه اصلاحطلبان هم یکپارچه از ایشان حمایت کردند.
** البته به این موضوع هم باید اشارهکنم که سال 76 هم قبل از آقای خاتمی ما به سراغ مهندس موسوی رفته بودیم که آن زمان هم اعلام عدم آمادگی کرد و ما بدون امیدی به پیروزی به سراغ آقای خاتمی رفتیم. بههرحال ایشان اعلام آمادگی کردند و در ابتدا چون از سال 68 به بعد، در عرصه اجرایی و حتی سیاسی حضور چندانی نداشتند؛ رأی آوریشان امیدوارکننده نبود، بهویژه در مقابل نامزدی مانند آقای احمدینژاد، که 4 سال وعدههای آنچنانی داده بود و اقشار پایین جامعه را به سمت خودش جذب و جلب کرده و در انتخابات قبل سبب شکست مرحوم هاشمی شده بود.
** مخالفان اصلاحات و میانهروی تصور اینکه علیرغم هزینه هنگفتی که با رد صلاحیت مرحوم هاشمی داده بودند امکان پیروزی آقای روحانی وجود دارد، نداشتند. اما همان شوک ناشی از رد صلاحیت آقای هاشمی و سیاست مدبرانه خاتمی- هاشمی و همچنین تصور دستاندرکاران در مورد عدم احتمال رأی آوری آقای روحانی دستبهدست هم داد و موجب رأی آوری ایشان شد.
** به عبارتی در 92 با محاسبات غلط کار از دست دررفت و گرنه سیاست یکدستسازی تغییر نکرد، که اگر تغییر پیداکرده بود به مرحوم هاشمی اجازه شرکت در انتخابات را میدادند. در انتخابات 94 بازهم همان برنامه ادامه پیدا کرد. ردصلاحیتهای 94 از 98 بهمراتب گستردهتر بود.
** در سال 94 برای اینکه اصلاحطلبان به تعداد مدنظر برای لیست کاندیداها در تهران دست یابند، آگهی اینترنتی داده و به جستجوی کاندیدا پرداخته شد تا لیست 30 نفره تهران تکمیل شود؟!! اما در 98 ما کاندیدا به تعداد کافی داشتیم. حال تفاوت چه بود؟ در 94 اکثریت مردم چون به انتخابات 92 امید پیداکرده بودند، روحیه امیدواری را در انتخابات 94 هم حفظ کردند و در انتخابات شرکت کرده، تا آنجا که در بدو امر، حتی آقای عارف تصور میکرد لیست امید پیروزی مطلق به دست آوردهاست. بههرحال در آن دوره تعداد قابلقبولی از اصلاحطلبان به مجلس راه یافتند و آنهم علیرغم خواست دستاندرکاران بود.
** در این انتخابات چون آقای روحانی رئیسجمهور موفق دور قبل بود؛ علیرغم تلاشهای گسترده ازجمله فشار به آقای جهانگیری برای عدم انصراف که موجب شود با تعدد کاندیدای اصلاحطلب، همانند 84 رأی آقای روحانی شکسته شود؛ یکدستسازی محقق نشد. البته از همان زمان هم آقای جهانگیری، دیگر جهانگیری سابق نبود.
** با رئیسجمهور شدن دوباره آقای روحانی برنامه ناامیدسازی بیشتر مردم در دستور کار قرار گرفت. آقای روحانی در دور اول موفق به امضای توافق تاریخی برجام، بهعنوان یکی از دستاوردهای بزرگ جمهوری اسلامی بود و رفع تحریمها موجب امیدواری مردم میشد و در این شرایط پروژه ناامید سازی، قدری مشکلتر به نظر میرسید.
** پساز آن آقای روحانی از برجام 2 و 3 سخن گفت که بالطبع با آن مخالفت شد. معالوصف با ادامه پروژه و همراهی کامل ترامپ با آن از طریق خروج از برجام و اعمال تحریمهای بهمراتب گستردهتر و عمیقتر از قبل، نهتنها برجام 2 و 3 پیشنهادی آقای روحانی شکل نگرفت بلکه برجام یک هم زمینگیر شد و این وضعیت، مردم تازه امیدوار شده به بهبود وضعشان را بهمراتب ناامیدتر و بیانگیزهتر از قبل نسبت به مشارکت در انتخابات و رأی دادن به اصلاحطلبان و میانهروها کرد. بیسبب نبود که تندروهای داخلی، شکست ترامپ در دور دوم، که نقش بسیار تعیینکننده در پروژه ناامید سازی مردم داشت به سوگ نشستند!!
** پروژه ناامید کردن مردم در انتخابات 98 به پیروزی رسید و کمترین مشارکت مردم در انتخابات مجلس، پس از انقلاب، با حدود 42 درصد رقم خورد.
** در این انتخابات افرادی مانند آقای لاریجانی هم نتوانستند نقش ایفا کنند و جریان تندرو به پیروزی رسید و طبعاً پروژه ناامید سازی ادامه پیدا کرد و با رد صلاحیت بیسابقه، در کنار سایر اقدامات، در انتخابات 1400 پیروزی کامل جناح تندرو یا همان «جوانان انقلابی» رقم زد و وضعیتی را که امروز شاهدش هستیم؛ به وجود آورد.
** در آن انتخابات حدود 48 درصد مشارکت اعلام شد که حدود 13 درصد آنهم آرای باطله بود. این مسائل را توضیح میدهم که تصور نکنیم اگر در آن وضعیت جور دیگری عمل میکردیم، پیروز انتخابات میشدیم. ما شکست خوردیم چون نتوانستیم مردم ناامید را پای صندوق رأی بیاوریم.
** ما اصلاحطلبان بهجای آنکه پیشتاز و حرکت دهنده مردم باشیم، دنبالهرو آنان شدهایم. این مشکلی اساسی است، در سالهای 98 و 1400 بهجای هدایت و راهبری مردم و تشویقشان به مشارکت، علیرغم رد صلاحیتهای گسترده، با هدف ایجاد یأس بیشتر،در عدم مشارکت با آنان همراه شدیم. بهجای تشویق و ترغیب مردم به مشارکت، دنبالهرو و مشوق آنان به عدم مشارکت شدیم.
** متأسفانه پروژه ایجاد یأس و ناامیدی و بیتفاوت کردن مردم نسبت به مشارکت در انتخابات، کماکان در حال اجراست و با عدم توجه به مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، روزبهروز موفقیتهای بیشتری کسب میکند. نارضایتی از شکست ترامپ در انتخابات دور دوم او در امریکا و پیروزی بایدن و طولانی کردن بیدلیل مذاکرات مربوط به بازگشت به برجام و رفع تحریمها هم در جهت پیروزی همین پروژه ناامید سازی است.
** به نظر من اگر دولت کنونی در امضاء احیای برجام و رفع تحریمها موفق شود؛ این پیروزی ما هم خواهد بود چرا که سبب بهبود نسبی وضعیت اقتصادی کشور و کاهش مشکلات معیشتی مردم میشود و این یعنی افزایش مشارکت در انتخاباتهای بعدی.
** علیرغم نارضایتی شدید مردم از اوضاع و ضعف حرکت اصلاحی، کماکان پشتوانه اجتماعی بالقوه اصلاحطلبان قابلقبول است . چرا که، همانطور که بارها گفتهام، برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب برای من سهراه قابلتصور است؛ 1- انقلاب 2- دخالت خارجی 3- حرکت اصلاحی، یعنی حرکتی مسالمتآمیز و قانونی برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب با حفظ اصل نظام.
** همانطور که قبلها هم گفتهام دو راه اول و دوم به دلایل مختلف، با توجه به شواهد تاریخی و عینی، منتفی است. البته تداوم و نتیجه بخشی احتمالی راه سوم هم، مشروط به این است که، خود اصلاحطلبان از آن عدول نکنند. زیرا برخی از اصلاحطلبان این روزها فقط نام اصلاحطلبی را یدک میکشند و از گفتارشان تفکر اصلاحطلبی مستفاد نمیشود.
** علیرغم وضع موجود کماکان باید قبول و اعلام کنیم که، انتخابات محوریترین نقش را در تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب در مشی اصلاحطلبی ایفا میکند.
** اگر این تغییر از طریق انتخابات انجام نگیرد راه شناختهشده دیگری از نگاه من وجود ندارد. در برابر انتخابات هم سه نوع برخورد میتوانیم داشته باشیم: 1- بیتفاوتی، قهر و عبور از آن بهعنوان تنها راه چنین تغییری 2- شرکت بدون قید و شرط یعنی به هر قیمتی که تأثیری بر روند و مشی فعلی حاکم نمیگذارد 3- تلاش برای شرکت در انتخابات رقابتی، معنادار و عادلانه که البته نسبی است، زیرا بالاخره در هر دورهای عدهای ردصلاحیت میشوند.
** حتی در انتخابات بالنسبه رقابتی مجلس ششم که در آن شرکت و مردم را هم به شرکت در آن دعوت کردیم.
** ایجاد چنین انتخاباتی کار سختی است و باید با ایجاد فشار مستقیم و غیرمستقیم به دستاندرکاران، از جمله مذاکره و همچنین تشویق مردم به مشارکت بهعنوان تنها راه تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب شرایط را بهطور نسبی، به سمت مشارکت حداکثری پیش ببریم.
** اگر انتخابات از سوی مردم مهم تلقی شود و در هر شرایطی بهپای صندوقهای رأی هجوم آورده شود، چرا که تنها با گسترش مشارکت) میتوان نقشه یکدستی و یکه سالاری را به شکل نسبی و تدریجی خنثی کرد.
** در همین انتخابات 1400 اگر میتوانستیم مشارکت را بالا ببریم همین آقایان همتی و مهرعلیزاده میتوانستند انتخابات را به دور دوم بکشانند و حتی پیروز انتخابات شوند.
** البته مردم شرکت نکردند و استدلال برخی این بود که چه فرقی میان آقای همتی و آقای رئیسی هست و یا بالفرض حتی اگر خاتمی انتخاب میشد، چه میکرد و چه کرد؟! این قبیل افراد بهمرور میفهمند که تفاوتها چیست و افرادی غیر از افراد فعلی چگونه میتوانند سرنوشت کشور و نظام را تغییر دهند و یا حداقل مانع تحقق اهداف ضد منافع ملی شوند.
** این افراد باید دقیقاً تفاوتهای میان دورههای ریاست جمهوری آقایان خاتمی، احمدینژاد، روحانی را، موردمطالعه قرار داده و از مطلقگرایی دستبردارند. بار دیگر توصیهام به اصلاحطلبان مطلقگرا این است که بلند فکر نکنند و تفکرات مطلقگرایانه خود را حداقل در مصاحبهها، بیانیه ها و... به مردم مأیوس و ناامید القا نکرده و یأس و ناامیدی آنان را تشدید نکنند.
** اصلاحطلبان باید در هر شرایطی و تا آخرین لحظات مردم را به حضور در انتخابات تشویق کنند و درنهایت پس از تصمیمگیری نهایی اگر موضع عوض شد به این سمت حرکت کنند.
** ما باید از ناامیدی مردم از شرکت در انتخابات 98 و 1400 درس بگیریم و بدانیم مردم اگر بپذیرند که حرکت به سمت انسداد در اثر عدم مشارکتشان، بیشتر و بیشتر خواهد شد و انتخابات غیرعادلانه و غیررقابتیتری شکل میگیرد (کاری که دشمنان آزادی و مردمسالاری هم مرتباً در حال القای بیشتر آن به مردم هستند)، قطعاً درسیاست بیتفاوتی و عدم مشارکت تجدیدنظر خواهند کرد.
** ما باید چنین افکاری را درون جریان و جبهه اصلاحات مطرح کنیم و نگذاریم جامعه نسبت به انتخابات بیش از این مأیوس و ناامید شود. بدانیم مشارکت حداکثری مردم در انتخابات در بدترین شرایط هم، مانع از پیروزی جریان تندرو و یکدستی حاکمیت میشود.
** راهبرد دوم اصلاحطلبان توسعه همهجانبه و عدالت محور با تأکید بر تجدیدنظر در سیاست خارجی و مبارزه با فساد است. ما باید این شعار را برای مردم ملموستر کنیم. البته مردم میدانند که تا در سیاست خارجی تجدیدنظر نشود وضع اقتصاد کشور و معیشتشان، از حالت بحرانی کنونی خارج نمیشود و تنها با تجدیدنظر فوق و ریشهکنی فساد، زمینه توسعه همهجانبه فراهم میشود.
** احیای برجام کشور را از مشکلات نجات نمیدهد و تنها شرط لازم (و نه کافی) برای تخفیف مشکلات و بهتبع آن کاهش نارضایتی مردم میشود. بنابراین از هرگونه تجدیدنظر مثبت در سیاست خارجی ولو پیروزی جریان مقابل اصلاحات تبلیغ شود، باید استقبال کنیم.
** یکی از انتقادات من به متن استعفایم در مجلس ششم است، اگرچه تلاش کرده بودم بدون گوشه و کنایه مواضع خود را بیان کنم، معالوصف شاید همان استعفانامه علت دستگیری سال 88 من شد، درحالیکه من فعالیتی در ستادهای انتخاباتی 88 نداشتم.
** پیشتر به مواضع آقای خاتمی خصوصاً در مورد برگزاری انتخابات دور هفتم مجلس، انتقاداتی داشتم، اما بعدها به این نتیجه رسیدم که برخورد ایشان با مسائل، منطقی و عاقلانه بوده و نه محافظهکارانه.
** اصلاحطلبان باید با روحانیون و مراجع مستقل و آزاداندیش ارتباط قوی داشته باشند. آن گروهی از علما که مردم نسبت به آنها نگاه منفی دارند، شاید کمتر از 5 درصد این قشر هستند و نباید به خاطر آن 5 درصد این قشر را فراموش و نسبت به انتخابات خبرگان، بیتفاوت بود. توجه داشته باشیم آقای خاتمی هم روحانی است. طرفداران رجوی وقتی آقای خاتمی رئیسجمهور شد، شعار «آخوند همون آخونده، خاتمی هم آخونده» سردادند. بله خاتمی هم آخوند هست و همین نشان میدهد که همه روحانیون در زمره آن 5 درصد نیستند.
** باید بدانیم که امروزه فضای مجازی نقش تعیینکنندهای دارد و موجب شده که مردم هیچگاه بیخبر نمانند. حتی طرح صیانت هم نمیتواند جلوی تأثیرگذاری فضای مجازی را بگیرد و مردم را از اطلاعات و آثار و نتایج اتفاقات و تصمیمات بیاطلاع نگهدارد.