آرمان نوشت:
تجربه نشان داده است كه سكوت «باهنر»، هميشه بستر مناسبي براي جاري شدن احتمالهاست. روزي كنار كشيدن توأم با سكوت باهنر از مجلس، شايعههاي پرهياهويي همچون احتمال كانديدا شدن او براي انتخابات رياستجمهوري را پررنگ كرد و حال نيز طمانينه انتخاباتي او، موجب سر برآوردن احتمال حضور او در كابينه دوازدهم شده است، احتمالي كه باهنر با حضور در نشست خبري خبرآنلاين، آن را رد كرد و از اين طريق نقطه پاياني بر شايعات گذاشت. او با حضور در گفتوگويي از نگرانيهايش براي آينده مناظرههاي انتخاباتي و رقابتهای 1400 سخن گفت: «اگر اينگونه باشد، دوره آينده اگر يك «حراف» بتواند از كانال شوراي نگهبان بگذرد، ممكن است وارد رقابت انتخابات شود و رأي هم بياورد.»
الان ليدري اصولگرايي دست چه كسي است؟
دست خداوند متعال! (خنده)
خداوند كه كل جهان را ميگرداند اما بالاخره در جريان اصولگرايي محوريتي وجود دارد یا نه؟
الان، نه! آنطور كه ليدري اصولگرایان متمركز در يك نفر باشد، اينگونه نيست. جريان اصولگرايي طيف وسيعي است از افرادي كه مقداري تند مزاج هستند تا آدمهايي كه يك مقدار نرمتر برخورد ميكنند. اينها معمولا در بزنگاههايي مانند انتخابات تلاش ميكنند جمع شوند و حرف واحدي را بيان كنند. اما در شرايط غيرانتخاباتي و شرايط طبيعي دنبال آن شخصيتي كه باشد و حرف آخر را بزند، نيستند.
فكر ميكنيد از ميان چهرههاي اصولگرا چه كسي ميتواند در جايگاه ليدري اصولگرايان قرار بگيرد؟ برای مثال ميتوان آقاي لاريجاني را در اين جايگاه قرار داد يا اينكه با توجه به صحبتهايي كه پيرامون آقاي ناطق نوري به وجود آمده است، ميتوانيم آقاي ناطق را به عنوان ليدر اصولگراها در آينده درنظر بگيريم؟
هر كدام از اين افرادي كه اسم ميبريد يا حتي از اسامي ديگري هم ميشود نام برد. اين افراد گرايشهايي به يك بخش از اين طيف اصولگرايي دارند. بخشي از اين طيف اين افراد را قبول دارند و بخشي هم ممكن است قبول نداشته باشند و حتي مخالف اين افراد باشند. اگر قرار باشد براي آينده فكري شود، بايد بگويم كه ديگر دوران چهرههاي كاريزماتيك در سپهر سياست در حال تمام شدن است و بايد «ساختار» جايگزين اين نگاه شود.
موافق كنارهگيري قاليباف به نفع رئيسي بوديد؟
موافقت و مخالفتم با ادامه حضور انتخاباتی آقای قالیباف شناور بود. مثلا يك هفته مانده به انتخابات جمعبندي من اين بود كه مثلا هر سه يا چهار نفر باشند، يعني آقاي رئيسي، قاليباف و ساير دوستان هم باشند. اما سهشنبه يا چهارشنبه من هم به اين نتيجه رسيدم كه آقاي قاليباف كنار برود بهتر است.
بر اساس نظرسنجيها؟
بله. بر اساس نظرسنجيها و مناظرهها و چيزهاي ديگر به اين نتيجه رسيديم. من فكر ميكنم كه يك زماني اين موضوع بايد در رسانهها بررسی شود كه اصولا اين مناظرهها بهرغم اينكه خوب است اما چطور پیش میرود؟ در حال حاضر در انتهای مناظرات -بدون اينكه خدايي نكرده بخواهم توهيني به كسي بكنم- کسی پیروز است که بیشتر اتهام میزند!
به نظر ميرسد كه اگر اينگونه ادامه یابد، دوره آينده ممكن است يك «حراف»، اگر بتواند از كانال شوراي نگهبان بگذرد، وارد رقابت انتخابات شود و رأي هم بياورد! در كشورهاي غربي هم اين اتفاقات ميافتد اما آنها يك پشتوانه ديگر دارند. حزب، آنها را ميفرستد جلو و بعد آنها با هم مبارزه ميكنند. ما در ايران كه حزبي نداريم. مثلا يك زماني در دانشگاه تبريز به من گفتند كه شما براي سخنراني آمديد، دو سوم سالن پر نشده است.
گفتم اگر یکی از بزرگان اصلاحات میآمد، چقدر پر ميشد؟ گفتند خيلي پر ميشد. من گفتم اگر آقاي احمدينژاد بود چقدر پر ميشد؟ گفتند براي آن هم خيلي پر ميشد. بعد من به شوخي سوال سوم را مطرح كردم كه حالا اگر يكي از بازيگران معروف سينما بود، چه ميشد؟ باز هم گفتند آره... خيلي شلوغ ميشد! ميخواهم بگويم كه وضعيت مناظرههاي ما متاسفانه به سمتي ميرود كه مخاطبان توجهي به برنامهها ندارند و بيشتر اينگونه است كه چند نفر «حراف» آنجا باشند و از ميان آنها چه كسي بهتر ميتواند مچگيري كند، چه كسي ميتواند راحت پينگ پنگی بازي كند يا اينكه چطور لوله كند و...
ممكن است چهره جديدي برای انتخابات 1400 وارد كنيد؟
در زمان انتخابات، شايد همه جريانها دنبال چهرهاي هستند كه ميزان رأي آورياش بالا باشد. روي رأي آوري هم خيلي از پارامترها اثر دارد. من باز تكرار ميكنم در اين فضايي كه ما جلو ميرويم، ميترسم که در انتخابات ریاستجمهوری 1400 يك «حراف» انتخاب شود!