کد خبر: ۲۷۲۶
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۷
تعداد نظرات: ۵ نظر
ارسال به دوستان
ذخیره
یادداشتی از احمد یوسف زاده
دلم پر از غم و اندوه می شود، یادم می آید یکماه و نیم پیش در مراسم رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتابم، وقتی علیرضا برهانی را توصیف می کردم و می گفتم " سلام بر آن پاهای بی جان که سی سال است در حاشیه هیچ پیاده رویی قدم نزده اند ..." به چه بدبختی جلو اشکهایم را می گرفتم .
احمد یوسف زاده

رفته ام فرودگاه که بروم تهران با احسان علیخانی راجع به برنامه ماه عسل و مهمانی‌یی که قرار است بزودی در این برنامه برای قهرمانان کتاب آن بیست و سه نفر بگیرد، صحبت کنم.

قبل از حرکت، یک جلد از کتاب آن بیست و سه نفر را می گذارم توی کیفم و با خودم فکر می کنم این کتاب قسمت چه کسی خواهد شد؟

توی سالن پرواز فرودگاه کرمان کنار دری که به باند فرودگاه باز می شود وسیله ای هست تخت مانند، چیزی شبیه آسانسور که معلولین و پیرزن ها و پیرمردها را به طبقه بالا می برد که از آنجا وارد هواپیما بشوند.پیرزنی که چادر سیاهش را به سختی نگه داشته را با دو بسته سنگین می بینم که لابد باید ببرشان داخل هواپیما. در نگاه اول متوجه می شوم حمل چهار جعبه دوکیلویی کلمپه کرمانی و چهار بسته بزرگ سوهان زرندی که در دو پلاستیک بزرگ روی هم چیده شده اند برای پیرزنی چادری در آن سن و سال باید سخت باشد. نزدیک می شوم و می پرسم: مادرجان اجازه میدین اینا رو براتون بیارم توی هواپیما؟ مادرانه می گوید : الهی خیر ببینی پسرم! بسته ها را برمیدارم. واقعا سنگینند. تا برسیم به هواپیما پیرزن سر حرف را با لهجه غلیظ کرمانی باز می کند

_ دارم می برم برا دکتر پرستارای بچه م. خدا منه بکشه از وقتی شنیدم بچه م از رو ویلچر افتاده خواب و خوراک ندارم، به دخترم گفتم من میبا امروز برم ببینمش تا دلم قرار بگیره.

می پرسم : بچه تون چطو شده مادر؟

_ بچه م جانبازه ، جانباز قطع نخاع، خونه ش تهرونه، الان چن ساله که رفته تهرون، پریروزی مث ایکه تو حموم از رو ویلچر می افته پایین، الهی مادرش بمیره به صورت اومده رو شیر آب، بعدش افتاده کف حموم، بینیش میگن شکسته، صورتشم بخیه خورده، من دیروز باخبر شدم، به نمیگن که! گفتم تا از نزدیک نبینمش دلم آروم نمیشه، وای الهی بمیرم معلوم نیست بچه م چه طورش شده که هچی به من نگفتن....

دلم پر از غم و اندوه می شود، یادم می آید یکماه و نیم پیش در مراسم رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتابم، وقتی علیرضا برهانی را توصیف می کردم و می گفتم " سلام بر آن پاهای بی جان که سی سال است در حاشیه هیچ پیاده رویی قدم نزده اند ..." با چه بدبختی جلو اشکهایم را می گرفتم .
پرسیدم: مادر اسم پسرتان که جانبازه چیه؟

- علیرضا. علیرضا برهانی

عجب!! همان بغض آن روزی دوباره می نشیند توی گلویم. علیرضا برهانی در سن 14 سالگی ترکشی به تیر کمرش نشسته و الان 30 سال است که روی ویلچر زندگی می کند. با گوشی مامان علیرضا با او صحبت می کنم، احوالش را می پرسم. کوه صبر با خنده می گوید: حاج آقا ما دیگه به این افتادن ها و این بخیه ها عادت کردیم....

حالا مادر علیرضا مرا شناخته است. می گوید توی تلوزیون وقتی علیرضا به شما گل می داد دیدمتان، اتفاقا به علیرضا گفتم مامان یه جلد کتاب آقای یوسف زاده رو برا من بخر.

توی هواپیما کتاب را از کیفم در می آورم و تقدیم می کنم به مادری بزرگ که در سن 33 سالگی پرستاری از نوجوان قطع نخاعی 14 ساله اش را شروع کرده و اندوه مادرانه اش هنوز ادامه دارد اگر چه علیرضا کامل مردی حقوقدان شده باشد با همسری مهربان و پسری عزیز و البته پاهایی بی جان که سی سال است در حاشیه هیچ پیاده روی قدم نزده
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵
عین.کاف
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۲
0
1
ازروی شما وعلیرضا ها احساس شرم میکنم یاد اون جمله میافتم که گفت:قرار بود راهت را ادامه دهم اما الان راحت ادامه میدهم.پاینده باشی و مانا احمد عزیز
ا_ جعفری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۲
0
1
واقعا قابل تحسینه ! آدمو یاد این شعر میندازه: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ، چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم !
محمد بهانى نژاد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
0
0
باسلام خدمت اقاى يوسف زاده ، من پسر عليرضا هستم ، از شما بابت اين متن زيبا تشكر مى كنم ،
محمد برهانى نژاد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
0
0
جناب اقاى يوسف زاده ، پدر من فرزند اول مادر بزرگم بوده است كه از رنج او كمر مادر بزرگ من خميده شد ، با دنيايى درد مواجه شد ، مادر بزرگ من خدا را شكر مى كند كه فرزندش در راه خدا مجروح شد ، امامادرم تمام رنج هارا تحمل مى كند ، محمد برهانى نژاد فرزند عليرضا.
یوسف زاده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
0
0
محمد جان ما به احترام مادر ایثارگر شما تمام قد به احترام ایستاده آیم. قطعا مادر بزرگوارتان در اجر اخروی پدر قهرمانان شریک درست مثل مادر بزرگتان.
این دو زن را خدا وند انگار برای حراست از یک قهرمان بزرگ مبعوث کرده است که یکی از کودکی تا نوجوانی او را را زیر بال محبتش گرفته و دیگری از نوجوانی تا میانسالی این رسالت را دارد انجام میدهد.
خداوند تو و پدر و مادر و مادربزرگت را زیر بال محبتش بگیرد .
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار

انهدام باند سازمان يافته قاچاق سوخت در کرمان

جدیدترین قیمت خودرو در بازار امروز 9 اردیبهشت 1403

ارسال بیش از 2 هزار اثر به جشنواره بین‌المللی شعر رضوی

پیش‌بینی هواشناسی از وضعیت هوای کرمان طی سه روز آینده

بازدید از موزه‌ها برای معلم‌ها و استادان رایگان شد

رشد ۳ برابری مسمومیت با قارچ‌های وحشی/هشدار به طبیعت‌گردها

بارندگی‌ها 1700 میلیارد تومان به زیرساخت‌ها و بخش کشاورزی راور خسارت وارد کرد

ثبت‌نام کلاس اولی‌ها از ۱۹ اردیبهشت آغاز می‌شود

استاندار کرمان: واگذاری معادن به واحدهای تولیدی در سایر استان‌ها پذیرفته نیست

رئیس پلیس‌راه استان کرمان: هزار و 66 نفر در تصادفات سال گذشته جان خود را از دست دادند

پربازدید ها

اعزام سه گروه موسیقی جنوب کرمان به جشنواره‌های بین‌المللی

تخریب بخشی از یخدان محمودآباد سیرجان در بارش‌های اخیر

برگزاری جشنواره چند رسانه‌ای وزارت میراث فرهنگی به میزبانی کرمان

بازدید از موزه‌ها برای معلم‌ها و استادان رایگان شد

ارسال بیش از 2 هزار اثر به جشنواره بین‌المللی شعر رضوی

پر بحث

10 روستای استان کرمان به عنوان روستای هدف گردشگری انتخاب شدند   (۲۴ نظر)

عیدوک بامری که بود و چه رابطه‌ای با حاج قاسم داشت/ احمد یوسف زاده توضیح داد   (۶ نظر)

مشکل تامین زمین در کرمان برای ساخت واحدهای نهضت ملی مسکن  وجود ندارد   (۴ نظر)

پیش بینی وضعیت آب و هوای کرمان   (۲ نظر)

ببینید| فیلم کامل سخنان سید حسین مرعشی در شبکه افق   (۲ نظر)

ببینید| گزارش تصویری گفتارنو از مراسم عزاداری منزل حاج ماشاءالله خدادادپور در کرمان   (۲ نظر)

امام جمعه سابق راور درگذشت   (۲ نظر)

صدور هشدار زرد هواشناسی؛ ورود سامانه بارشی نسبتا قوی به کرمان   (۱ نظر)

ناصر فرشید به عنوان فرمانده انتظامی استان کرمان منصوب شد   (۱ نظر)

دو روستا و یک شهر استان کرمان به اینترنت پرسرعت متصل شدند   (۱ نظر)