در میان عکسها و خاطرات برجای مانده از ابتدای پیروزی انقلاب که جستجو کنیم بعید است با چهره و اسم «حسن غفوریفرد» رو به رو نشویم. جوانی بدون تجربه سیاسی که به سرعت وارد عرصه عملیاتی سیاست شد و کولهبار سیاسیاش را روز به روز سنگینتر کرد و در نهایت در 79 سالگی با رزومهای سنگین از فعالیت سیاسی دار فانی را وداع گفت.
به گزارش جماران، برچسب اصولگرایی بر او زده شده بود، اما در رزومه کاریاش هم وزارت دولت میرحسین موسوی به چشم میخورد، هم معاونت دولت سازندگی آیتالله هاشمی رفسنجانی، هم مشاورت علمی در دولت سیدمحمد خاتمی. هم در لیست اصولگرایان مجلس قرار گرفته بود و هم ابایی نداشت که بیتوجه به هزینههای سیاسی حرفش صراحتا بگوید سال 88 به میرحسین موسوی رأی داده و سال 92 به حسن روحانی.
همین خصوصیتها و سوابق کاری از «حسن غفوریفرد» یک چهره میانهرو سیاسی ساخته بود. سیاستمداری که روز گذشته بعد از 79 سال زندگی دار فانی را وداع گفت.
وقتی شاگرد برتر دکتر حسابی به صندلی وزارت رسید
روایتها میگویند غفوریفرد دوران کودکی راحتی نداشت؛ او که طعم کار کردن را از 5 سالگی به خاطر نیاز مالی خانوادهاش چشیده بود، تحصیل را رها نکرد و تا آنجا پیش رفت که نامش وارد لیست شاگردان برتر دکتر حسابی شد.
غفوری فردِ جوان، آنقدر در مدارج علمی پیش رفت تا پایش به دانشگاه کانزانس آمریکا باز شد و در فیزیک هستهای مدارج بالای تحصیلی را طی کرد و بعد به ایران بازگشت.
سوابق مبارزاتی و سیاسی اما برای غفوریفرد در روزگاری که کشور درگیر تحرکات انقلابی بود دردسرساز شد و او نه تنها از کار در سازمان انرژی اتمی اخراج شد که حتی اجازه تدریس در دانشگاه را هم نیافت و کارش به زندان کشیده شد.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، غفوریفرد هم در کنار دیگر همراهان انقلابیاش پایههای نظام را یکی بعد از دیگری چیدند و خود او نیز از همان ابتدا مسئولیتهای حساس سیاسی را برعهده گرفت.
او در توصیف آن روزها میگوید، «ما جوانان صفر کیلومتر تحصیل کرده و کم تجربه بودیم اما شاد و پر نشاط و با روحیه انقلابی بودیم. »
استانداری خراسان رضوی را در سال 58 تجربه کرد و سال 60 از سوی مردم مشهد راهی مجلس شورای اسلامی شد، اما چند ماه بعد با پارلمان خداحافظی کرد و راهی دولت شهید باهنر شد تا صندلی وزارت نیرو را در اختیار گیرد.
مسئولیتی که در دولت آیت الله مهدوی کنی و مهندس میرحسین موسوی هم ادامه داشت. غفوری فرد اما تاکید دارد حضور آن روزهایش در مناصب برای کسب قدرت نبوده است؛ آنچنان که در خاطراتش میگوید، «من پس از انقلاب اگر به همان کار تدریس در دانشگاهها ادامه میدادم درآمد بالاتری داشتم، اما با حقوق ماهی 7 هزار تومان ابتدا استاندار شدم و در سختترین شرایط که هم احتمال گروگان گرفته شدنمان وجود داشت و هم امکان ترور، پذیرفتم که وزیر شوم. در دولت آقای مهدویکنی که به دولت «17 شهریور» معروف است، آقای هاشمی گفتند که هر کس مسئولیت بگیرد احتمال ترور او بالای 50 درصد است. یعنی ما در شرایطی عضو دولت شدیم که نمیدانستیم زنده میمانیم یا نه. به همین دلیل هم کسی فکر مالاندوزی نبود.»
دولت آیت الله هاشمی که روی کار آمد گرچه مُهر پایانی بر مسئولیت او بر وزارت نیرو زده شد، اما آیتالله نیز غفوریفرد را مناسب حضور در کابینهاش یافت و معاونت سازمان تربیت بدنی کابینهاش را به او سپرد.
سال ها بعد از حضور در دولتهای مختلف غفوریفرد بار دیگر به پارلمان برگشت و در کنار دیگر نمایندگان مجلس پنجم بر صندلی نمایندگی مردم تکیه زد. او در لیست اصولگرایان مجلس هفتم (میان دورهای) و مجلس هشتم نیز قرار گرفت و سالهای حضورش در پارلمان را غنیتر کرد.
اما این تنها تحرک سیاسی غفوریفرد در چند دهه فعالیت سیاسیاش نبود. او دوبار نیز کاندیدای ریاست جمهوری شد. یک بار در مهر 1360 آن هم در شرایطی که آیتالله خامنهای وارد میدان رقابت شده بود. او اما دلیلی جز کسب قدرت برای این کاندیداتوری داشت و در توجیه کاندیداتوری و رقابت با آیتالله خامنهایِ گفته بود چون دشمنان شخصیتهای ما را ترور میکنند من اگر ترور شوم اتفاقی نمیافتد، ولی وجود آقای خامنهای ارزشمندتر است.
او سال 80 هم بار دیگر کاندیدا شد و مقابل رئیس جمهور وقت سیدمحمد خاتمی قرار گرفت، اما دومین حضورش با ناکامی همراه بود و با ۱۲۹ هزار و ۲۲۲ رای در میان ده کاندیدای آن دوره از انتخابات در رده ششم قرار گرفت.
حضور زودهنگام در فعالیت های حزبی
حسن غفوری فرد از جمله چهرههای سیاسی بود که از همان ابتدا وارد تحرکات حزبی شد. در ابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی و تاسیس حزب جمهوری اسلامی از جمله چهرههای حاضر در شورای مرکزی این حزب بود. او درباره نحوه حضورش در حزب جمهوری اسلامی گفته بود، «آشنایی من با آقای باهنر به سال 56 - 55 برمیگردد. زمانی که تازه از خارج از کشور بازگشته بودم و ایشان با منزل بنده تماس گرفتن و گفتند "من باهنر هستم و میخواهم از شما دعوت کنم به خانه من بیایید". من هم رفتم. ایشان فرمودند قرار است یک حزب سیاسی تاسیس نماییم (برای مبارزه با رژیم شاه) و دوستان ما منجمله آیتالله بهشتی شما را به عنوان عضو شورای مرکزی پیشنهاد نمودهاند. من با کمال افتخار پذیرفتم و گفتم با تمام وجود در خدمت هستم. این حزب قبل از پیروزی انقلاب به شکل مخفیانه تشکیل شد لکن در اسفند 57 به طور رسمی اعلام موجودیت کرد و من عضو شورای مرکزی حزب شدم».
او درباره منحل شدن حزب هم گفته بود، «من همان زمان احتمال میدادم که حزب جمهوری اسلامی به سرانجام نرسد. یک شب که با آقای باهنر در مسیر منزل بودیم ایشان نظر من را راجعبه حزب پرسیدند و من گفتم به نظر من حزب جمهوری اسلامی مثل یک تیم فوتبال با حضور ستارگان جهان است که ممکن است از یک تیم درجه دو، گل بخورد! چون سازگاری و سنخیتی میان اعضای آن نیست. در این حزب از شهید عراقی و محمد منتظری با روحیه مبارزاتی حضور داشت تا نمازی و حداد که با مبارزه مسلحانه آشنایی زیادی نداشتند. من و مهندس موسوی هم از همان ابتدا در حزب با هم اختلاف داشتیم».
در سوابق حزبی او عضویت در حزب موتلفه اسلامی هم به چشم میخورد.
مواضع سیاسی بدون روتوش
اما نکته مهم در مشی سیاسی غفوریفرد به اذعان آنها که او را از نزدیک درک کردهاند و به استناد مواضعش در موضوعات مهم سیاسی، «میانهروی» و «اعتدال» بود.
غفوری فرد که در سال 76 در زمره حامیان ناطق نوری بود و حتی گفته بود رأی آوردن خاتمی او را متعجب کرده بود، سال 88 به میرحسین موسوی رأی داد و به خاطر حمایت نکردن از احمدینژاد و علنی کردن رأیش به میرحسین بنا به روایت خودش هزینه سیاسی بسیاری داد، «رسما اعلام کردم به آقای مهندس میرحسین موسوی رأی دادم و زمانی که انتخابات تمام شد و میتوانستم بگویم به آقای احمدینژاد رأی دادم ولی در آن شرایط فکر کردم باید به آقای موسوی رأی بدهم و این هم بعد از اینکه نتیجه انتخابات مشخص شده بود و آقای احمدینژاد برنده شده و این را هم میدانستم که این حرف برای من هزینه سیاسی دارد».
او در جایی دیگر گفته بود، «آقای کروبی به نظرم برای ریاست جمهوری مناسب نبودند، ممکن است یکی برای مناصب بسیار مهمی مناسب باشد، ولی برای کار دیگری مناسب نباشد. بنابراین، تنها گزینه من مهندس موسوی بود و البته میتوانستم رای ندهم. استدلال من هم این بود که من با ایشان اختلاف دارم، اما امام ایشان را تایید کردهاند و مهندس موسوی معروف بود به نخست وزیر امام. اختلافات فردی با تصمیمگیریهای کلی درباره مصالح کلی نظام فرق بسیار دارد.»
اما این تنها جایی نبود که غفوری فرد بیتوجه به تندرویهایی که علیه او میشد رأیش به کاندیدایی که مورد حمایت اصولگرایان نبود را علنی میکرد. او سال 92 هم در کنار اصولگرایان معتدلی قرار گرفت که حسن روحانی کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان را گزینهای مناسبتر برای اداره کشور دید، «من به آقای روحانی رأی دادم و هر روز هم برای موفقیت آن دعا میکنم. امید من به موفقیت این دولت خیلی بیشتر از دولتهای قبلی است و فکر میکنم آقای روحانی در شرایط بسیار خوبی در رأس قدرت قرار گرفتند و تا الآن هم موفقیتهای خوبی داشتند و مردم به نوعی آرامش دست پیدا کردند».
او از جمله چهرههایی بود که علیرغم نقدهایی که به دولت روحانی داشت تا آخرین روزهای فعالیت دولت روحانی معتقد به حمایت از دولت بود و تاکید میکرد، « این شعارها که «دولت باید سقوط کند» نه مورد تایید رهبری است و نه مورد تایید اصولگرایان. انتقادات نباید به گونهای باشد که مورد سوءاستفاده دیگران قرار گیرد. متأسفانه با نگاهی به اخبار رسانههای خارج از کشور میبینیم که از برخوردهای اخیر اصولگرایان سوءاستفاده شده و به نقل از نمایندگان مجلس ایران تیتر زدهاند که وزیر امور خارجه «دروغگو» است. بنابراین، برخوردها باید سنجیده باشد. به عنوان نائب رییس جبهه پیروان خط امام و رهبری {از تشکلهای اصلی اصولگرایان} عرض میکنم که وظیفه ما همیشه این بوده که در عین بیان انتقادات خود از دولت حمایت کنیم».
غفوری فرد که در روزمه سیاسیاش استانداری دولت شهید رجایی نیز به چشم میخورد آنقدر شهید رجایی را از نزدیک درک کرده بود که به صراحت مقایسه دولت احمدینژاد با دولت شهید رجایی را زیر سوال ببرد و بگوید، «دولت احمدینژاد از ابتدا هم در حقیقت هیچ شباهتی به دولت شهید رجایی نداشت. یک نمونه آن هم همان سفرهای استانی رئیس دولت نهم و دهم بود که با تشریفات بسیاری برگزار میشد .شما ببینید که در این سفرها، اینها چه غذاهایی میخوردند، شهید رجایی چه غذایی میخورد. من خودم یک مصداقش را به عینه دیدم که یک شب ما را دعوت کردند نخست وزیری، گفتیم بالاخره یک دلی از عزا در میآوریم و حتما با غذای درست و حسابی از ما پذیرایی میکنند اما حدود ساعت 11 شب بود که دیدیم یک دیگ از سپاه آوردند که داخلش کتلت بود و نان سنگک. این شام نخست وزیری بود اما من شام آقای احمدینژاد را هم من خورده بودم. در جشن هستهای ما را دعوت کرده بودند، من شاید در تمام عمرم غذا به آن خوبی کمتر خورده بودم و غیر از یکی دو بار در خارج از کشور شاید چنین غذای لذیذی نخورده بودم».
او شهید رجایی را بنیانگذار سفرهای استانی میدانست و عنوان کرده بود، «ایشان مفصلتر از آقای احمدینژاد هم این سفرها را برگزار میکرد. احمدینژاد تمام اعضای کابینه را میبرد ولی شهید رجایی تمام اعضای کابینه و تمام استانداران را میبرد. هر جایی هم که میرفتند بحث هتل و امثال این چیزها نبود. ما در استانداری سیستان و بلوچستان روی موکت خوابیدیم. رخت و تخت هم نبود. وقتی به استان خراسان آمدند ما آنها را خوابگاه بیمارستان قائم(عج) بردیم. وقتی شهید رجایی به خراسان آمد، از دفتر ایشان به من گفتند که برای استقبال هیچ کس را خبر نکنید. یک اتوبوس بگذارید که ما از جاده خارج از شهر عبور کنیم و در شهر ترافیک هم اتفاق نیفتد».
هشدار به دولت مستقر در پاستور
حسن غفوری فرد سال 1400 هم از انتخاب سیدابراهیم رئیسی دفاع کرد، اما به سرعت نگرانیاش درباره آینده دولت را با توجه به کابینه چینش شده و برنامهها و وعدههای داده شده علنی کرد و نسبت به نحیف شدن سرمایه اجتماعی هشدار داد.
بزرگانی که به حاشیه رانده شدند
همین مواضع بدون روتوش و مشی میانه روی بود که روزگارِسیاسی را برای غفوریفرد در سالهای پایانی عمرش برگرداند و او نیز کمکم در لیست السابقونی قرار گرفت که از سوی تندروها و مدعیان انقلابیتر بودن به حاشیه رانده شد آنچنان که طی سالهای اخیر به جز معدود اظهارنظرها، کنش سیاسی خاصی از او به چشم نخورد.
فقدان یک چهره اعتدالی و میانهرو دیگر در روزگاری که تندروی و افراطیگری اوج گرفته است، شاید زنگ خطری دیگر را به صدا در آورد.