«ما نياز به انباشت تجربه داريم بهخصوص در اين كشور كه تغيير مسوولان پرشتاب است و خيلي چيزها در اين ميان تغيير ميكند، تحريف ميشود و از ياد ميرود.» مصطفي معين عصر روز چهارشنبه به همراه بخشي از همراهانش كه گاه از آنها با عنوان «حلقه معين» ياد ميشود در ساختمان دايرهالمعارف بزرگ اسلامي حاضر شد تا مراسم رونمايي از دومين جلد كتاب تاريخ شفاهي وزارت علوم رونمايي شود؛ كتابي كه به گفته خودش بر اساس خرد جمعي و همفكري همين حلقه به ثمر نشسته است: «حلقه ما يك حلقه دوستي و اخلاقي است و نه آن حلقهاي كه برخي به معناي باندبازي از آن نام ميبرند ودر واقع قياس به نفس ميكنند.»
دومين جلد از مجموعه «تاريخ شفاهي آموزش عالي ايران به روايت دكتر مصطفي معين» بر محور آموزش عالي، تحول ساختاري و توسعه علمي از سال ٧٦ تا ٨٤ نگاشته شده. هادي خانيكي، استاد دانشگاه علامه طباطبايي، معاون وزير علوم در دولت اصلاحات از ناظران اين پروژه است. او با اشاره به اينكه اين كتاب بازتاباننده مولفههاي اصلي معماري آموزش عالي دولت اصلاحات است، گفت: «برخي ميخواستند حلقه معين را از صفحه روزگار و دانشگاه محو كنند اما اين جمع محو نشد بلكه به فهم مشتركي رسيد و مهمترين تجربه مديريتي زماني كه اين جمع در وزارت علوم بود اين شد كه توانستيم در وزارتخانه با هم گفتوگو كنيم و در بحث توسعه مهمترين اتفاق همين است.»
جعفر توفيقي كه در زمان وزارت معين معاونت آموزشي او را بر عهده داشت و پس از استعفايش در سال ٨٢ بر مسند وزارت علوم نشست، در اين مراسم دو سال وزارت خود را امتداد كار معين دانست و دوران وزارت او را يكي از بهترين دورههاي رشد و شكوفايي آموزش عالي دانست كه بسياري از دستاوردهاي مندرج در قانون برنامه سوم و چهارم توسعه حاصل آن دوره بوده است.
آباد كردن خرابه دولت نهم و دهم
دكتر معين، وزير علوم دولت هاشميرفسنجاني و بعدتر محمد خاتمي، معتقد است كه انباشت تجربه و مكتوب شدن آنچه بر آموزش عالي ايران و دانشگاهها گذشته، ادامه همان «تعهد اخلاقي» است كه زماني در وزارت علوم پيگيري ميشد و بعد در قالب انجمنهاي مردمنهاد ادامه يافت. او در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد كه شايد توجه مديران فعلي وزارت علوم به اين تجربههاي عمدتا بهجامانده از دهه ٧٠، بتواند كمكي باشد براي آباد كردن به زعم او «خرابهاي كه ميراث دولت نهم و دهم است.»
در خصوص هدف نگارش و تدوين تاريخ شفاهي آموزش عالي ايران كه به روايت شما چاپ شده است، صحبت از اهميت انباشت تجربه كرديد. فكر ميكنيد در حال حاضر كه هنوز هم دانشگاه و آموزش عالي گرفتار مسائل ريز و درشت است، چقدر قرار است از آن تجاربي كه شما مطرح كردهايد استفاده شود؟
معمولا ما عادت نداريم كه از تجارب گذشتگان خود استفاده كنيم. در فرهنگ ما معمول است كه به جاي حسن استفاده از تجربيات، گذشتگان را تخطئه و نفي ميكنيم كه اين يك مساله كلي است و تنها مربوط به اين دولت نيست اما واقعا اميدوارم كه دولت تدبير و اميد سعي كند از مشورت تمام صاحبنظران و مديران گذشته در اتاقهاي فكري در حوزههاي مختلف بهرهبرداري بيشتري بكند بهخصوص در حوزه آموزش عالي. اين كاري كه انجام شد (گردآوري تاريخ شفاهي وزارت علوم) به صورت جمعي انجام شده و فارغ از مسائل سياسي است و بيطرفانه گذشته را نقد كرده، فكر ميكنم بايد در اختيار مديران آموزش عالي ايران قرار بگيرد تا حتي با نگاه همراه با نقد بررسياش كنند و اگر جايي به كارشان آمد از آن استفاده كنند.
بسياري از مسائلي كه در خصوص دانشگاه مطرح ميشود همانهايي است كه در زمان وزارت شما در دولت اصلاحات هم مطرح بود. به نظر خودتان در اين ١٢ سال گذشته چه پيشرفتي در حل مسائل آموزش عالي حاصل شده است؟
متاسفانه پس از دولت نهم و دهم، آموزش ايران به جاي پيشرفت دچار پسرفت شده، هم به لحاظ علمي و هم اخلاقي. دولت جديد ما ميراثدار خرابههاي گذشته است و كار شاق و سختي در پيش دارد. اميدوارم اگر شرايط كشور ايجاب كند، بتوانند در دو دوره چهارساله اين دولت خرابهها را ترميم كنند و شايد هم قدمهايي را به سمت جلو بردارند.
يكي از مسائلي كه از همان دوره اصلاحات تا الان ادامه دارد مساله سياسي بودن يا نبودن محيط دانشگاه است. اين مرز ميان سياست و دانشگاه چگونه مشخص ميشود؟ چه كسي بايد تكليف اين مرز را معلوم كند؟
سياستزدگي متاسفانه به بحث دانشگاه محدود نميشود، در اقتصاد، در فرهنگ در جامعه به طور كلي و مديريتها شاهد سياستزدگي از نوع مذمومش هستيم اما فكر ميكنم سياستزدگي در عرصه علم و نهادهاي علمي خسارتبارتر است تا ساير حوزهها. معمولا كساني سعي ميكنند با دانشگاه سياسي برخورد كنند كه دارند فرصتهايي را از دست ميدهند. قبلا بر اساس فرصتطلبي و به صورت غيراخلاقي از رانتهايي استفاده كردهاند و حالا كه آن منافع دارد قطع ميشود، شاكي شدهاند؛ يعني اعتراض به سياسي شدن دانشگاه بيشتر بر اين اساس است.
نهاد دانشگاه رسالت علمي، آموزشي، پژوهشي دارد، دانشگاه رسالت اجتماعي دارد و اصلا انتظاري نيست كه دانشگاه بيايد و جاي يك حزب بنشيند. منتها هستند عناصر و گروههاي فشاري كه ميخواهند با دانشگاه ابزاري برخورد كنند، در دانشگاه سربازگيري كنند و در موقعيتهاي حساس از آنها سواستفاده كنند، دانشگاهيان نبايد اجازه بدهند و اين وقتي ميسر است كه دانشگاه از استقلال برخوردار باشد. چيزي كه ما در دولت اصلاحات به صورت جدي پيگيري ميكرديم، كه دانشگاه خودگردان باشد، آتانومي يا استقلال داشته باشد. دانشگاهي كه استقلال داشته باشد و جلوي دخالت نهادهاي غيرمسوول و تحميل فشارهاي بيروني را بگيرد، آزادي علمي خواهد داشت، براي استاد و دانشجو امنيت خواهد داشت، امنيت در كار آموزش و پژوهش و نظريهپردازي. اگر به دانشگاه واقعا استقلال داده شود به طور طبيعي امنيت فكري و علمي و شغلي هم شكل ميگيرد و دانشگاه رشد ميكند و ميتواند به رسالت اجتماعي خود هم عمل كند.
و الان بيشتر از يك دهه از آن تلاشهايي كه ميگوييد در دولت اصلاحات در خصوص استقلال دانشگاه انجام شده بود ميگذرد و همچنان يكي از مسائل پيش روي دانشگاه همين است.
بله، اين راه درازي است و بايد همچنان آن را ادامه داد. در دنيا البته از حدود دو سده قبل دانشگاهها به تدريج به سمت استقلال رفتند و حالا در كشورهاي پيشرفته، دانشگاهها از استقلال كامل در چارچوب اختيارات و وظايف خود برخوردارند. پيشنهادي كه من در اين زمان دارم اين است كه نه تنها بسياري از اختيارات ستاد وزارت و دولت، بلكه اختيارات شوراي عالي انقلاب فرهنگي از طريق هيات امنا به خود دانشگاهها برگردد و تفويض شود. دانشگاههاي ما احتياج به هيچگونه قيموميت ندارند، دانشگاهيان فرهيختگان جامعه هستند و ميتوانند به بهترين نحو خودشان را اداره كنند .